1 بدیشان نبد ز آتش مهر تیو بیک ره برآمد ز هر دو غریو
1 یکی مهره بازست گیتی که دیو ندارد بترفند او هیچ تیو
1 چو آمیغ برنا شد آراسته دو خفته سه باشند برخاسته
1 شب از حملۀ روز گردد ستوه شود پرّ زاغش چو پرّ خروه
1 بفرمود تا آسنستان پگاه بیامد بنزدیک رخشنده ماه
2 بدو داد فرخنده دخترش را بگوهر بیاراست اخترش را
1 نشستند بر گاه ، ماه شاه چه نیکو بود گاه را شاه و ماه
1 گرانمایه کاری بفرّ و شکوه برفت و شدند آن بآیین گروه
1 کف یوز پر مغز آهو بره همه چنگ شاهین دل گودره
1 نه از خواب و از خورد بودش مزه نه بگسست از چشم او نایزه
1 فلاطوس برگشت و آمد براه بر حجرۀ وامق نیکخواه