4 اثر از عشاق‌نامه عبید زاکانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر عشاق‌نامه عبید زاکانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عبید زاکانی / عشاق‌نامه عبید زاکانی

عشاق‌نامه عبید زاکانی

1 گر آن مه را وفا بودی چه بودی ورش ترس از خدا بودی چه بودی

2 دمی خواهم که با او خوش برآیم اگر او را رضا بودی چه بودی

3 دلم را از لبش بوسیست حاجت گر این حاجت روا بودی چه بودی

4 بتی کز وی بخود پروا ندارم گرش پروای ما بودی چه بودی

1 در این اندیشه شب را روز کردم فراوان نالهٔ دلسوز کردم

2 چو از حد افق هنگام شبگیر علم بفراشت خورشید جهانگیر

3 ز مشرق بر شفق زر می‌فشاندند به صنعت لعل در زر می‌نشاندند

4 چراغ طالع شب تیره می‌شد سپاه روز بر شب چیره می‌شد

1 چو زرین بال عنقای سرافراز ز مشرق سوی مغرب کرد پرواز

2 نهان گردید شمع گیتی افروز سپاه شام شد بر روز پیروز

3 عروس مهر رفت اندر عماری مقرر گشت بر شب پرده‌داری

4 هیون کوه را در سایه بستند ز گوهر بر فلک پیرایه بستند

1 چنین زیبا نگاری دلستانی به رعنائی و خوبی داستانی

2 چنان بر عاشق خود مهربان بود که گوئی عاشق جان و جهان بود

3 نبودی با منش جز مهربانی ندیدیم جز از او شیرین زبانی

4 مدامم خرمی دمساز بودی به رویش چشم جانم باز بودی

1 دلا تا چند از این صورت پرستی قدم بر فرق هستی زن که رستی

2 غم هر بوده و نابوده تا چند حکایت گفتن بیهوده تا چند

3 چو رندان خیز و چابک دستیی کن ز جام نیستی سر مستیی کن

4 رها کن عقل و رو دیوانه میگرد چو مستان بر در میخانه میگرد

1 من اندر عیش و بختم در کمین بود چه شاید کرد چون طالع چنین بود

2 زناگه بخت وارون بر سرم تاخت از آن خوش زندگانی دورم انداخت

3 ز هر سو دشمنانم را خبر شد حدیث ما به هر جائی سمر شد

4 جهانی را از آن آگاه کردند ز وصلش دست ما کوتاه کردند

1 چو این ناخوش خبر در گوشم آمد به صد زاری دل اندر جوشم آمد

2 جهان آن عیش شیرینم بشورید مرا زان ماه مهر افروز ببرید

3 ز درد دوریش دیوانه گشتم ز هوش و خواب و خور بیگانه گشتم

4 چو بر جانم فراقش تاختن کرد مرا شوریدهٔ هر انجمن کرد

1 خیالی بود و خوابی وصل یاران شب مهتاب و فصل نوبهاران

2 میان باغ و یار سرو بالا خرامان بر کنار جویباران

3 چمن میشد ز عکس عارض او منور چون دل پرهیزکاران

4 سر زلفش زباد نوبهاری چو احوال پریشان روزگاران

1 دریغ آن روزگار شادمانی دریغ آن در تنم زندگانی

2 کجا رفت آنکه طبعم شادمان بود امیدم حاصل و بختم جوان بود

1 شبی چون شام در فریاد و زاری به صبح آوردم اندر نوحه کاری

2 صباحی ناگهانم خواب بربود زمانی جانم از زاری بیاسود

3 خرامان آمد اندر خواب نوشین خیال آن سهی سروم به بالین

4 مرا دید اوفتاده زار و مدهوش ز تاب آتش دل سینه پرجوش

آثار عبید زاکانی

4 اثر از عشاق‌نامه عبید زاکانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر عشاق‌نامه عبید زاکانی شعر مورد نظر پیدا کنید.