ترا آن به که راه خویش از عبید زاکانی عشاقنامه 13
1. ترا آن به که راه خویش گیری
شکیبائی در این ره پیش گیری
1. ترا آن به که راه خویش گیری
شکیبائی در این ره پیش گیری
1. چو این پیغامها در گوش کردم
بکلی ترک عقل و هوش کردم
1. دگر بار از سر سوزی که دانی
در آن بیچارگی و ناتوانی
1. دگر بار آن فسونگر مرغ چالاک
چو پیششس مینهادم روی بر خاک
1. چو بشنید این سخن را سرو آزاد
جوابش داد کای فرزانه استاد
1. دگر بار آن فسون پرداز استاد
بر او افسونی از نو کرد بنیاد
1. چو با همراز خود همداستان شد
زبان بگشاد و با او همزبان شد
1. سحرگاهی که باد صبحگاهی
ببرد از چهرهٔ گردون سیاهی
1. گر آن مه را وفا بودی چه بودی
ورش ترس از خدا بودی چه بودی
1. در این اندیشه شب را روز کردم
فراوان نالهٔ دلسوز کردم
1. چو زرین بال عنقای سرافراز
ز مشرق سوی مغرب کرد پرواز
1. چنین زیبا نگاری دلستانی
به رعنائی و خوبی داستانی