خدایا تا از این فیروزه از عبید زاکانی عشاقنامه 1
1. خدایا تا از این فیروزه ایوان
فروزد ماه و مهر و تیر و کیوان
...
1. خدایا تا از این فیروزه ایوان
فروزد ماه و مهر و تیر و کیوان
...
1. بتی فرخ رخی فرخنده رائی
به شهرستان خوبی پادشاهی
...
1. خم ابروی او در جان فزائی
طراز آستین دلربائی
...
1. نخستین روز کاین چشم بلاکش
مرا از عشق او در جان زد آتش
...
1. شبی شوقم شبیخون بر سر آورد
ز غم در پای دل جوشی برآورد
...
1. دلم زین بیش غوغا برنتابد
سرم زین بیش سودا برنتابد
...
1. در آن شبهای تار از بیقراری
چو بسیاری بنالیدم بزاری
...
1. پس از عمری که دل خونابه میخورد
خرد بیرون شد و دل کار میکرد
...
1. بدیدم چشم مستت رفتم از دست
گوام دایر دلی گویائی هست ؟
...
1. ضمیر پاک آن مرغ سخن ساز
چو این افسانه کردم پیشش آغاز
...
1. چو زلف خویشتن ناگه برآشفت
بتندید و در آن آشفتگی گفت
...
1. ز سوز عشق من جانت بسوزد
همه پیدا و پنهانت بسوزد
...