3 اثر از مقطعات در دیوان اشعار عبید زاکانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مقطعات در دیوان اشعار عبید زاکانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مقطعات در دیوان اشعار عبید زاکانی

1 چون ز بهر فال بگشائی کتاب چون ز بهر فال بگشائی کتاب

2 حرف اول را ز سطر هفتمین بنگر از رای بزرگان سر متاب

3 از حروف آن حرف کاندر فاتحه است باشد آن بی شک دلیل فتح باب

4 وآنچه شرحش میدهم کان نامده است نیک باشد گر کنی زان اجتناب

1 سلطان تاج بخش جهاندار امیر شیخ کاوازهٔ سعادت جودش جهان گرفت

2 شاهی چو کیقباد و چو افراسیاب گرد کشور چو شاه سنجر و شاه اردوان گرفت

3 پشتی دین به قوت تدبیر پیر کرد روی زمین به بازوی بخت جوان گرفت

4 در عیش ساز و عادت خسرو بنا نهاد در رسم و عدل شیوهٔ نوشیروان گرفت

1 مرا قرض هست و دگر هیچ نیست فراوان مرا خرج و زر هیچ نیست

2 جهان گو همه عیش و عشرت بگیر مرا زین حکایت خبر هیچ نیست

3 هنر خود ندانم و گر نیز هست چو طالع نباشد هنر هیچ نیست

4 عنان ارادت چو از دست رفت غم و فکر برگ و دگر هیچ نیست

1 خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد

2 قضا به هرچه اشارت کنی مطیع شود قدر به هرچه رضا باشدت رضا دارد

3 کسیکه پرتو رای تو در ضمیر آرد چه التفات به جام جهان نما دارد

4 به دست هرکه فتد خاک آستانهٔ تو نظر حرام بود گر به کیمیا دارد

1 صاحبقران و صاحب دیوان عمید ملک ای آنکه هرچه کرد ضمیرت صواب کرد

2 ای خواجه ای که نافذ تقدیر در ازل ذات ترا ز جمله جهان احتساب کرد

3 وی سروری که هر نفس از خاک درگهت گردون هزار فتح و ظفر فتح باب کرد

4 هرکو نهاد گردن طاعت به امر تو نامش زمانه خسرو مالک رقاب کرد

1 ای جوانبخت وزیری که کند افسر سر خاک پایت چو بدین گنبد خضرا برسد

2 جان هر خسته ز لطف تو دوا کسب کند دل هرکس ز عطایت به تمنی برسد

3 ملک را چون تو عمیدی چو خدا روزی کرد رکن اسلام ز نام تو به اعلی برسد

4 خسروا بنده عبید از کرمت دارد چشم کش ز یمن نظرت کار به بالا برسد

1 نماند هیچ کریمی که پای خاطر من ز بند حادثهٔ روزگار بگشاید

2 خیال بود مرا کان غرض که مقصود است حصول آن غرض از شهریار بگشاید

3 بدان هوس بر سلطان کامران رفتم که از عطای ویم کار و بار بگشاید

4 ز پیش شاه و وزیرم دری گشاده نشد مگر ز غیب دری کدر کار بگشاید

1 در علم حساب ار زانک رای تو تبه باشد بر کس چه نهی تهمت کس را چه گنه باشد

2 سهو است ترا ای جان اندیشه از این به کن نون را صد و شش خوانی لیکن صدوده باشد

1 به نای و نی همه عمرم گذشت و می‌گفتم دریغ عمر و جوانی که می‌رود بر باد

2 به آه و ناله کنون دل نهاده‌ام چه کنم قضا قضای خدای است هرچه بادا باد

1 ای عبید این گل صد برگ بر اطراف چمن هیچ دانی که سحرگاه چرا می‌خندد

2 با وجود گره غنچهٔ و تنگی دل او حکمتی هست نه از باد هوا می‌خندد

3 چون ثبات فلک و کار جهان می‌بیند به بقای خود و بر غفلت ما می‌خندد

آثار عبید زاکانی

3 اثر از مقطعات در دیوان اشعار عبید زاکانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مقطعات در دیوان اشعار عبید زاکانی شعر مورد نظر پیدا کنید.