چون ز بهر فال بگشائی کتاب از عبید زاکانی مقطع 1
1. چون ز بهر فال بگشائی کتاب
چون ز بهر فال بگشائی کتاب
1. چون ز بهر فال بگشائی کتاب
چون ز بهر فال بگشائی کتاب
1. سلطان تاج بخش جهاندار امیر شیخ
کاوازهٔ سعادت جودش جهان گرفت
1. مرا قرض هست و دگر هیچ نیست
فراوان مرا خرج و زر هیچ نیست
1. خدایگان جهان رکن دین عمیدالملک
توئی که چرخ به جاه تو التجا دارد
1. صاحبقران و صاحب دیوان عمید ملک
ای آنکه هرچه کرد ضمیرت صواب کرد
1. ای جوانبخت وزیری که کند افسر سر
خاک پایت چو بدین گنبد خضرا برسد
1. نماند هیچ کریمی که پای خاطر من
ز بند حادثهٔ روزگار بگشاید
1. در علم حساب ار زانک رای تو تبه باشد
بر کس چه نهی تهمت کس را چه گنه باشد
1. به نای و نی همه عمرم گذشت و میگفتم
دریغ عمر و جوانی که میرود بر باد
1. ای عبید این گل صد برگ بر اطراف چمن
هیچ دانی که سحرگاه چرا میخندد
1. آنکه گردون فراشت و انجم کرد
عقل و روح آفرید و مردم کرد
1. عبید این حرص مال و جاه تاکی
جهان فانیست رو ترک جهان گیر