1 چون در این دنیا عزیزم داشتی یارب به لطف وز بسی نعمت نهادی بر من مسکین سپاس
2 اندر آن دنیا عزیزم دار زیرا گفتهاند « خوش نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس
1 در علم حساب ار زانک رای تو تبه باشد بر کس چه نهی تهمت کس را چه گنه باشد
2 سهو است ترا ای جان اندیشه از این به کن نون را صد و شش خوانی لیکن صدوده باشد
1 ای عبید این گل صد برگ بر اطراف چمن هیچ دانی که سحرگاه چرا میخندد
2 با وجود گره غنچهٔ و تنگی دل او حکمتی هست نه از باد هوا میخندد
3 چون ثبات فلک و کار جهان میبیند به بقای خود و بر غفلت ما میخندد
1 وای بر من که روز شب شدهام دایما همنشین و همدم قرض
2 مدتی گرد هرکسی گشتم بو که آرم به دست مرهم قرض
3 آخرالامر هیچکس نگشاد پای جانم ز بند محکم قرض
4 ... ن درستی نیافتم جائی که مرا وارهاند از غم قرض
1 صاحبقران و صاحب دیوان عمید ملک ای آنکه هرچه کرد ضمیرت صواب کرد
2 ای خواجه ای که نافذ تقدیر در ازل ذات ترا ز جمله جهان احتساب کرد
3 وی سروری که هر نفس از خاک درگهت گردون هزار فتح و ظفر فتح باب کرد
4 هرکو نهاد گردن طاعت به امر تو نامش زمانه خسرو مالک رقاب کرد