بفیروزی در این قصر همایون از عبید زاکانی مقطع 13
1. بفیروزی در این قصر همایون
که بادا تا به نفخ صور معمور
1. بفیروزی در این قصر همایون
که بادا تا به نفخ صور معمور
1. چه تفاوت کند ار زانکه بیائی بر ما
« بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار»
1. چون در این دنیا عزیزم داشتی یارب به لطف
وز بسی نعمت نهادی بر من مسکین سپاس
1. مردم به عیش و شادی و من در بلای قرض
هریک به کار و باری و من مبتلای قرض
1. وای بر من که روز شب شدهام
دایما همنشین و همدم قرض
1. زهی لعل لب نازک میانت
مراد دیدهٔ باریک بینان
1. چه خوش باشد در این فرخنده ایوان
نشان افزودن و مجلس نهادن
1. ای دل ز اهل و اولاد دیگر مکش ملامه
در شهر خویش بنشین بالخیر والسلامه
1. بیش از این از ملک هر سالی مرا
خردهای از هر کناری آمدی
1. ای اقچه گرد روی کانی
ای بی تو حرام زندگانی
1. نشستن با نشاط و کامرانی
طرب کردن در این کاخ کیانی
1. حریم قلعهٔ دارالامان که در عالم
چو آسمان به بلندیش نیست همتائی