1 در خود نمیبینم که من بی او توانم ساختن یادل توانم یک زمان از کار او پرداختن
2 من کوی او را بندهام کورا میسر میشود بر خاک غلطیدن سری در پای او انداختن
3 چون شمع هجران دیدهای باید که تا او را رسد با خنده گریان زیستن یا سوختن یا ساختن
4 هرگز نباید خواب خوش در چشم من تا ناگهان خیل خیالش صف زنان نارد برویش تاختن
1 منگر به حدیث خرقهپوشان آن سختدلان سستکوشان
2 آویخته سبحهشان به گردن همچون جرس از درازگوشان
3 از دور چو کشتگان ببینی از راه بگرد و رو بپوشان
4 از بند ریا و زرق برخیز با سادهنشین و بادهنوشان
1 خدایا تو ما را صفائی بده به ما بینوایان نوائی بده
2 در گنج رحمت به ما برگشا وزان داد هر بینوائی بده
3 همه دردناکان درماندهایم حکیمی به هریک دوائی بده
4 سگ کوی رندان آزادهایم در آن کوچه ما را سرائی بده
1 ای عاشقان رویت بر مهر دل نهاده زنجیریان مویت سرها به باد داده
2 جان را به کوی جانان چشم خوشت کشیده وز بند غصه دل را ابروی تو گشاده
3 با عشق جان ما را سوزیست در گرفته با اشگ چشم ما را کاریست اوفتاده
4 تا چشم نیم مستت وسمه نهد بر ابرو چون دل خلاص یابد زان زلف وانهاده
1 باز فکند در چمن، بلبل مست غلغله گشت ز جنبش صبا دختر شاخ حامله
2 عطرفروش باغ را لحظه به لحظه میرسد از ره صبح کاروان از در غیب قافله
3 مست شده است گوییا کز سر ذوق مینهد خرده و خرقه در میان غنچهٔ تنگ حوصله
4 نافهگشا شده صبا غالیهسا نسیم گل وه که چه نازنین بود گلرخ عنبرین کله
1 مرا دلیست ره عافیت رها کرده وجود خود هدف ناوک بلا کرده
2 ز جور چرخ ستم دیده و رضا داده ز خوی یار جفا دیده و وفا کرده
3 به کار خویش فرو رفته مبتلی گشته به درد عشق مرا نیز مبتلی کرده
4 هر آنچه داشته از عقل و دانش و دین ز دست داده و سر در سر هوی کرده
1 مبارکست نظر بر تو بامداد پگاه چه نیکبخت کسی کش به روی تست نگاه
2 زهی طراوت رخ چشم بد ز روی تو دور زهی حلاوت لب لااله الالله
3 خطاب سرو به قد تو : خادم و عبید حدیث گل بر روی تو : عبده و فداه
4 به زلف پرشکنت رشتهٔ امید دراز ز سرو ناز قدت دست آرزو کوتاه
1 بدین صفت سر و چشمی و قد و بالائی کسی ندید و نشان کس نمیدهد جائی
2 چنین شکوفه نخندد به هیچ بستانی چنین بهار نیاید به هیچ صحرائی
3 ز شست زلف تو هر حلقهای و آشوبی ز چشم مست تو هر گوشهای و غوغائی
4 کجا ز حال پریشان ما خبر دارد کسی که با سر زلفش نپخت سودائی
1 خوش بود گر تو یار ما باشی مونس روزگار ما باشی
2 روزکی همنشین ما گردی شبکی در کنار ما باشی
3 ما همه بندگان حلقه بگوش تو خداوندگار ما باشی
4 همچو سگ میدویم در پی تو بو که ناگه شکار ما باشی
1 افتاده بازم در سر هوائی دل باز دارد میلی به جایی
2 او شهریاری من خاکساری او پادشاهی من بینوائی
3 بالا بلندی گیسو کمندی سلطان حسنی فرمانروائی
4 ابروکمانی نازک میانی نامهربانی شنگی دغائی