خداوندا از نوعی خبوشانی مثنوی سوز و گداز 1
1. خداوندا دلم افسردن آموخت
نظر دردیده از دل مردنم سوخت
...
1. خداوندا دلم افسردن آموخت
نظر دردیده از دل مردنم سوخت
...
1. الهی خنده ام را نالگی ده
سرشکم را جگر پر کالگی ده
...
1. محمد صیقل مرآت بینش
نظر پیمای چشم آفرینش
...
1. شبی رو از گلاب صبح شسته
چو رخ ز آئینه خورشید رسته
...
1. ایا پروانهٔ بلبل ترنم
جگر خون غنچهٔ آتش تبسم
...
1. زبان شوریده کلک شعله تحریر
چنین کرد از زبان شعله تقریر
...
1. چنین زد نغمه پرداز حکایت
نمک با زخمه بر تار روایت
...
1. چو بر مغز پدر این ماجرا ریخت
تو گفتی ابر رحمت بر گیاریخت
...
1. چو صبح این لعبت خاور نشیمن
لوای شعله زد در دشت ایمن
...
1. چمن پیرای این آتش هوا باغ
نمک سود این چنین سازد گل داغ
...
1. طلب کرد آن بت کافر لقب را
به کوثر بار داد آن تشنه لب را
...