1 خداوندا دلم افسردن آموخت نظر دردیده از دل مردنم سوخت
2 به ناخن گربکاوی آهن و سنگ به هرجا شعله ای بینی بر اورنگ
3 غرامت بین که این ناکس دل من نه سنگ طور شد نه سنگ آهن
4 من و این دل که گم نام زبان باد چنین دلها نصیب دشمنان باد
1 الهی خنده ام را نالگی ده سرشکم را جگر پر کالگی ده
2 نفس را جلوهٔ آه جگر بخش نظر را سوی خود راه سفر بخش
3 بجز عشق ار همه وحی است و اعجاز از او خلوت گه دل را بپرداز
4 دلم را عندلیب آوازه گردان گل باغم به آتش تازه گردان
1 محمد صیقل مرآت بینش نظر پیمای چشم آفرینش
2 شفاعت سنج جرم آباد هستی قناعت گنج ملک تنگدستی
3 فلک گلدستهٔ طرف کلاهش ملک پروانهٔ شمع نگاهش
4 حقیقت را گل آغوش پرور شریعت را لوای دوش پرور
1 شبی رو از گلاب صبح شسته چو رخ ز آئینه خورشید رسته
2 نظر پیرایه چون سیمای معشوق طرب سرمایه چون سودای معشوق
3 گشاده رو تر از آغوش مستان نشاط افزا تر از گلگشت بستان
4 بهاراندودچون بام بر دوست گلاب آلوده همچون بستر دوست
1 ایا پروانهٔ بلبل ترنم جگر خون غنچهٔ آتش تبسم
2 همی خواهم به اندک روزگاری برانگیزانی از آتش بهاری
3 حدیث شمع کلکت برفروزد که هر کس بشنود جانش بسوزد
4 به حرف تازه ای خرم کنی گوش که تاریخ کهن گردد فراموش
1 زبان شوریده کلک شعله تحریر چنین کرد از زبان شعله تقریر
2 که در دوران شاه عیسی اورنگ که عیسی خواند پیشش درس فرهنگ
3 جهان کیوان خدیو عدل و انصاف اطاعت سنج امرش قاف تا قاف
4 فلک قدری عطارد خیل تاشی قیامت از شکوهش دور باشی
1 چنین زد نغمه پرداز حکایت نمک با زخمه بر تار روایت
2 که در عهد چنین آسودگی سنج دو بیدل را رسید از عاشقی رنج
3 دو هندوزادهٔ مشرب فرشته بشر خلقت ولی قدسی سرشته
4 ز طفلی شیر حسرت خوارهٔ عشق وفا پروردهٔ گهوارهٔ عشق
1 چو بر مغز پدر این ماجرا ریخت تو گفتی ابر رحمت بر گیاریخت
2 به دل زد نشتری از راه گوشش که بیخود گشت و باز آمد به هوشش
3 سخن از لب سفر ناکرده تا گوش جوابش چاره جویی بود و خاموش
4 پی حاجت روا کردن ز جا جست کمر بر جان و جان را بر میان بست
1 چو صبح این لعبت خاور نشیمن لوای شعله زد در دشت ایمن
2 جگر خون عاشق شوریده ایام در آغاز محبت حسرت انجام
3 چو گنج از خانهٔ ویران بر آمد تو گفتی یوسف از زندان برآمد
4 به پیش رو فکند از گل نقابی به مهتابی نهفته آفتابی