1 چمن پیرای این آتش هوا باغ نمک سود این چنین سازد گل داغ
2 که چون این قصه در عالم سمرشد شه کار آزمایان را خبر شد
3 که دلکش دختری نادیده ایام لب از جلاب طفلی شیر آشام
4 درش در طبع نیسان قطره مانده صدف را حسرتش در خون نشانده
1 طلب کرد آن بت کافر لقب را به کوثر بار داد آن تشنه لب را
2 به فرمان شه آمد آتش آلود چو سرکش شعله ای پیچیده دردود
3 خرامان شد چو گل بر تخت آتش به دستی جان به دستی لخت آتش
4 قد چون شعله بر تعظیم خم داد زمین سجده را فیض ارم داد
1 اطاعت پیشگان شاهزاده به طاعت نقد جان بر کف نهاده
2 چو از شه نغمهٔ رخصت شنیدند به سوی هیمه چون آتش دویدند
3 ز بس چیدند بر هم صندل و عود جهان پر شد ز دود عنبر آلود
4 کم از مژگان به هم سودن زمانی مهیا شد سمندر آشیانی
1 چو نقش حال او شهزاده بر خواند گلاب از گلبن مژگان بر افشاند
2 دمی چون ابر رحمت زار بگریست که ما را شرم باد از تهمت زیست
3 ز غم مست از شراب گریه مدهوش در آتش راند مرکب چون سیاووش
4 بگفت ای شیر دل معشوق صادق همین باشد عروج عشق و عاشق
1 بهار آمد به استقبال نوروز چو عید بلبل از دنبال نوروز
2 بهاری از لعاب حور آبش کف سرچشمهٔ کوثر سحابش
3 سحابی مجلس افروز نظاره زماهش برق، و ز باران ستاره
4 هوا چو طبع من سرمایهٔ در صبا از خود تهی در عطر گل پر
1 به ماهی طعنه زد روزی سمندر که تو ممنون ز آبی من ز آذر
2 ز دلسردی است با آبت سر و کار من از دل گرمیم آتش پرستار
3 مزاج اهل عشق آتش نورد است ز آتش رو نتابد هرکه مرد است
4 تو کاتش از نقاب ما نه بینی عدم از بیم بر هستی گزینی