1 منّت از ذوالجلال والاکرام بَدو آغاز و غایتِ انجام
2 آفریننده وجود و عدم پیش گیرنده حدوث و قدم
3 برگزیننده حق از باطل کارپرداز عامل و عاطل
4 ره نماینده خطابینان مونس بی دلان و مسکینان
1 نظری یا مفتح الابواب سببی یا مسبب الاسباب
2 مرحمت کن که وقت مرحمت است گردنم زیر بار معصیت است
3 هیچ کم گردد از خزانه عام که ببخشی گناه مشتی خام؟
4 چون تو پروردیم به اول کار هم به آخِر میفکنم، بر دار
1 بعد توحید و نعت پیغمبر مدحت شاه شرق اولیتر
2 شهریار بلند اختر و بخت نازش و افتخار افسر و تخت
3 آن که از همت رفیعش هست آسمان با علوّ قدرش پست
4 عالم از عدل شاملش آباد نو سر افگنده ملک را بنیاد
1 شب نوروز در خرابه خویش جام و جان و من و قرابۀ خویش
2 خالی السیر بود پنداری بی خبر بودم آن شب تاری
3 بحث محروم کرد و نومیدم شب عیش از وصال خورشیدم
4 جام و جان و قرابه روح افزای تن بی جان من ستم فرسای
1 شب فرستاد پیش روز رسول «کای جهانگرد فتنه جوی فضول
2 هرشب از فتنۀ تو تیره ترم چند داری چو روز خیره سرم
3 هرچه بگریختم ز مشغله ای آمدی در گرفته مشعله ای
4 همه برهم زدی ولایت من برشکستی سپاه و رایت من
1 با صبا گفت: «دم مزن دیگر به رسالت قدم بزن دیگر
2 باز گرد از همین قدر سوی شب که: ز نادانی تو نیست عجب
3 چون تویی را چه حد پایه ماست؟ خود سواد تو عکس سایه ماست
4 گهگهت دل که همچو رخ سیه است روشن از عکس شمعدان مه است
1 باز شب داد روز را پیغام که: «چنین بر مکش به چرخ اَعلام
2 من جهاندار بودم از اول نه تو نه مه نه مشتری نه زحل
3 کدخدای جهان به حکم خدای منم و من به عقل روشن رای
4 قله این بلند طارم را یعنی این قلعه چهارم را
1 روز گفتش: «چه ترّهات است این سخن حشو بی حیات است این
2 رای تاریک تو چه رای زند مگر اندر هزیمه نای زند
3 من جهان دار و من جهان تابم بر زمین و بر آسمان تابم
4 هفت اقلیم آسمان دارم در میان تختگه از آن دارم
1 شب دگرباره رفت با سرکار کرد بر یک جواب صد انکار
2 «کای به جور و ستم شده مشهور به تو نزدیک بوده و ز تو دور
3 خاصه و عامه را وبال و هلاک که کند اعتماد بر ناپاک؟
4 دود بی بهره از تو و تاریک بایدش سوخت چون شود نزدیک
1 روز گفت: «این چه زور و بهتان است که ریا پیشۀ توفتّان
2 گر منافق منم ترا چه خلل چند از آشوب امتّان جدل
3 تا خدا بر که افکند تاوان تو خود اِنَّ المُنافقین برخوان
4 در جهان ظلمت از نتیجه تست نزد دانا حقیقت است و درست