3 اثر از مثنوی روز و شب حکیم نزاری قهستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنوی روز و شب حکیم نزاری قهستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مثنوی روز و شب حکیم نزاری قهستانی

1 منّت از ذوالجلال والاکرام بَدو آغاز و غایتِ انجام

2 آفریننده وجود و عدم پیش گیرنده حدوث و قدم

3 برگزیننده حق از باطل کارپرداز عامل و عاطل

4 ره نماینده خطابینان مونس بی دلان و مسکینان

1 نظری یا مفتح الابواب سببی یا مسبب الاسباب

2 مرحمت کن که وقت مرحمت است گردنم زیر بار معصیت است

3 هیچ کم گردد از خزانه عام که ببخشی گناه مشتی خام؟

4 چون تو پروردیم به اول کار هم به آخِر میفکنم، بر دار

1 بعد توحید و نعت پیغمبر مدحت شاه شرق اولیتر

2 شهریار بلند اختر و بخت نازش و افتخار افسر و تخت

3 آن که از همت رفیعش هست آسمان با علوّ قدرش پست

4 عالم از عدل شاملش آباد نو سر افگنده ملک را بنیاد

1 شب نوروز در خرابه خویش جام و جان و من و قرابۀ خویش

2 خالی السیر بود پنداری بی خبر بودم آن شب تاری

3 بحث محروم کرد و نومیدم شب عیش از وصال خورشیدم

4 جام و جان و قرابه روح افزای تن بی جان من ستم فرسای

1 شب فرستاد پیش روز رسول «کای جهانگرد فتنه جوی فضول

2 هرشب از فتنۀ تو تیره ترم چند داری چو روز خیره سرم

3 هرچه بگریختم ز مشغله ای آمدی در گرفته مشعله ای

4 همه برهم زدی ولایت من برشکستی سپاه و رایت من

1 با صبا گفت: «دم مزن دیگر به رسالت قدم بزن دیگر

2 باز گرد از همین قدر سوی شب که: ز نادانی تو نیست عجب

3 چون تویی را چه حد پایه ماست؟ خود سواد تو عکس سایه ماست

4 گهگهت دل که همچو رخ سیه است روشن از عکس شمعدان مه است

1 باز شب داد روز را پیغام که: «چنین بر مکش به چرخ اَعلام

2 من جهاندار بودم از اول نه تو نه مه نه مشتری نه زحل

3 کدخدای جهان به حکم خدای منم و من به عقل روشن رای

4 قله این بلند طارم را یعنی این قلعه چهارم را

1 روز گفتش: «چه ترّهات است این سخن حشو بی حیات است این

2 رای تاریک تو چه رای زند مگر اندر هزیمه نای زند

3 من جهان دار و من جهان تابم بر زمین و بر آسمان تابم

4 هفت اقلیم آسمان دارم در میان تختگه از آن دارم

1 شب دگرباره رفت با سرکار کرد بر یک جواب صد انکار

2 «کای به جور و ستم شده مشهور به تو نزدیک بوده و ز تو دور

3 خاصه و عامه را وبال و هلاک که کند اعتماد بر ناپاک؟

4 دود بی بهره از تو و تاریک بایدش سوخت چون شود نزدیک

1 روز گفت: «این چه زور و بهتان است که ریا پیشۀ توفتّان

2 گر منافق منم ترا چه خلل چند از آشوب امتّان جدل

3 تا خدا بر که افکند تاوان تو خود اِنَّ المُنافقین برخوان

4 در جهان ظلمت از نتیجه تست نزد دانا حقیقت است و درست

حکیم نزاری قهستانی

3 اثر از مثنوی روز و شب حکیم نزاری قهستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مثنوی روز و شب حکیم نزاری قهستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.