1 روز چون شب به عذر سر بنهاد او هم افگند شیوه ای بنیاد
2 گفت: «هستی تو یار دیرینه محرم روزگار دیرینه
3 سخنی بود در میان قایم من و تو هر دو مدعی دایم
4 به نهایت رسید و غایت کار کردی اقرار بعد چند انکار
1 پادشاها نزاری عاجز جز به اخلاص دم نزد هرگز
2 هرچه گویم تو خود نکو دانی همه غثّ و ثمین او دانی
3 بی ریا بندۀ تو بودستم همچنان تا که زنده ام هستم
4 حق انعام تو فراوان است حق او بر من است تا جان است
1 حیدر زاوه قدوه ابدال قاید و سالک طریق کمال
2 بود مردی ز دوستان خدای کفر و دین برفکنده بی سروپای
3 چون برفت از میانه شیخ کبیر زو نَمَد ماند و آهن و زنجیر
4 هر کسی دست زد در آن میراث بی خبر از زراعت تراث
1 از مقالت ملالت افزاید قصه گر مختصر کنم شاید
2 یک دو بیت ار بود پسنده شاه بس بود قصه می کنم کوتاه
3 نوبهاری به ماه نیسانی نظم کردم جمادی الثانی
4 جشن نوروز بر مبارک فال تسع و تسعین و ستمایه ز سال