141 اثر از غزلیات حکیم نزاری قهستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حکیم نزاری قهستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

غزلیات حکیم نزاری قهستانی

1 پاکا منّزها متعالی مهیمنا ای در درون جان و برون از صفات ما

2 از رحمت تو کم نشود گر به فضل خویش منت نهی و عفو کنی سیّئات ما

3 دوران شرّ و فتنه و طوفان و حیرت است ظلمت حجاب راه شد از شش جهات ما

4 نوح عنایت توبه به کشتی مغفرت سعیی کند مگر به خلاص و نجات ما

1 کاش که من بودمی هم ره باد صبا تا گذری کردمی وقت سحر بر سبا

2 نامه ی بلقیس جان سوی سلیمان دل کس نرساند مگر هدهد باد صبا

3 گر بگشاید ز هم چین سر زلف دوست بیش نبوید کسی نافه ی مشک ختا

4 بی هده جان می کنم خون جگر می خورم این منم آخر چنین دوست کجا من کجا

1 به آب توبه فرو شستم آتش صهبا ز توبه تازه شدم چون گل از نسیم صبا

2 اسف همی خورم و غصه می کشم شب و روز که کرده ام به خطا روزگار عمر هبا

3 نه یک زمان بده ام بی مشقت غربت نه یک نفس زده ام بی مضرت صهبا

4 ز شرب خمر چنان ناشکیب چون گویم چنان مثل که خورشید شیفته ی حربا

1 همت مجنون نکرد جز به حبیب التجا لاجرم اندر جهان نام ببرد از وفا

2 بوی عرق چین تو روح مرا هم چنانک پیرهن نور دل دیده ی یعقوب را

3 روضه ی جانم بسوخت آتش حسرت چو نی تا به کجا می کند آهوی چشمت چرا

4 آه نزاری بسوخت خرمن صبر و شکیب ابر صفت کلّه بست دود دلم در هوا

1 دانی چه مصلحت را بل غاغ شد بخارا تا این ستیزه گاران بی دل کنند مارا

2 زین قوم در خراسان الاّ بلا نخیزد شکلی کنید و دفعی بنشستن بلا را

3 گفتم از آن جماعت یاری به چنگم آید آن دل که داشتم نیز از دست شد قضا را

4 یاری چنان که باید دیدم ولی دریغا گر التفات کردی در عشق مبتلا را

1 توبه بشکستند ما را برسرجمع آشکارا برسرجمع آشکارا توبه بشکستند ما را

2 خسرو فرخنده انجم حکم کرد و کرد پی گم دیگری را این تحکّم زهره کی بودی و یارا

3 متقّی مخمر نشاید کارها را وقت باید از لعاب اطلس نیاید جز به تدریج و مدارا

4 چون چنین افتاد سرده جامه ای پر بر کفم نه بعد از این ترتیبکی ده کارک این بینوا را

1 چو عکس لعل تو بر دیده بگذرد ما را خیال خال تو در حالت آورد ما را

2 کرامت می لعلت به معجزات خیال نکرده چاشنیی هوش می برد ما را

3 مگر به صیقل جام وصال ساقی عهد غبار از آینه ی سینه بسترد ما را

4 به غمزه ی تو نه این چشم داشتم کاخر به گوشه ی نظری باز بنگرد ما را

1 چو به ترک تاز بردی دل مستمند ما را به کمینه بنده ی خود به از این نگر خدا را

2 اگر از سر عنایت به چو من نیاز مندی نظری کنی به رحمت چه زیان کند شما را

3 وگرت به خواب بینم نکنم دگر شکایت طمع وصال کردن به چه زهره و چه یارا

4 تو چو غنچه زیر چادر به هزار ناز خفته من منتظر همه شب مترصدم صبا را

1 نه کسی که باز پرسد ز فراق یار ما را نه غمی که می توان گفت به هر کس آشکارا

2 نه دلی که می پذیرد ز مصاحبان نصیحت نه سری که بر در آرد به سکونت مدارا

3 نه به مردمی پیامی نه به دوستی سلامی نظری به حال یاران به از این کنند یارا

4 نه عنایتی به حالم نه حکایتی به وصلت نه تو را به لطف یاری نه مرا به گفت یارا

1 گر هیچ دلی داری دریاب دل مارا حال دل این بی دل میپسند چنین یارا

2 جان نیست چنین کاسد کردیم بسی سودا هم نیز رهی باید بیرون شوِ سودا را

3 گر عاشق بی چاره از جور نمی نالد هم مرحمتی باید معشوقه ی زیبا را

4 هیهات که مظلومی در دامنت آویزد امروز کند عاقل اندیشه ی فردا را

حکیم نزاری قهستانی

141 اثر از غزلیات حکیم نزاری قهستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات حکیم نزاری قهستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی