1 با دو حکیم از سر همخانگی شد سخنی چند ز بیگانگی
2 لاف منی بود و توی برنتافت ملک یکی بود و دوی برنتافت
3 حق دو نشاید که یکی بشنوند سر دو نباید که یکی بدروند
4 جای دو شمشیر نیامی که دید بزم دو جمشید مقامی که دید
1 پیری عالم نگر و تنگیَش تا نفریبی به جوان رنگیش
2 بر کف این پیر که برنا وَشَست دسته گلی می نگری، وآتشست
3 چشمه سراب است فریبش مخور قبله صلیب است نمازش مبر
4 زین همه گل بر سر خاری نِهای گر همه مستند تو باری نِهای