1 در چمن باغ چو گلبن شکفت بلبلی با باز درآمد به گفت
2 کز همه مرغان تو خاموش ساز گوی چرا بردهای آخر به باز
3 تا تو لب بسته گشادی نفس یک سخن نغز نگفتی به کس
4 منزل تو دستگه سنجری طعمهٔ تو سینه کبک دری
1 صَبَّحَکَ الله صباح ای دبیر چون قلم از دست شدم دستگیر
2 کاین نمط از چرخ فزونی کند با قلمم بوقلمونی کند
3 زین همه الماس که بگداختم گزلکی از بهر ملک ساختم
4 کاهن شمشیرم در سنگ بود کوره آهنگریم تنگ بود