1 اولین شخص گفت با بهرام کای شده دشمن تو دشمن کام
2 راست روشن به زخمهای درشت در شکنجه برادرم را کشت
3 وانچه بود از معاش و مرکب و چیز همه بستد حیات و حشمت نیز
4 هرکس از خوبی و جوانی او سوخت بر غبن زندگانی او
1 چون زمین از گلیم گرد آلود سایه گل بر آفتاب اندود
2 شه درین خشت خانهٔ خاکی خشت نمناک شد ز غمناکی
3 راه میجست بر مصالح کار تا ز گل چون برد درشتی خار
4 درجفای جهان نظاره کنان مصلحت را به عدل چاره کنان
1 روز آدینه کاین مقرنس بید خانه را کرد از آفتاب سپید
2 شاه با زیور سپید به ناز شد سوی گنبد سپید فراز
3 زهره بر برج پنجم اقلیمش پنج نوبت زنان به تسلیمش
4 تا نزد بر ختن طلایه زنگ شه ز شادی نکرد میدان تنگ