1 دوم موبد به قصری کرد مانند که بر گردون کشد گیتی خداوند
2 از او شخصی فرو افتد گران سنگ ز بیم جان زند در کنگره چنگ
3 ز ماندن دست و بازو ریش گردد وز افتادن مضرت بیش گردد
4 شکنجه گرچه پنجهاش را کند سست کند سر پنجه را در کنگره چست
1 دگر ره باز پرسیدش که جانها چگونه بر پرند از آشیانها
2 جوابش داد کز راه ندیده نشاید گفتن الا از شنیده
3 شنیدم چار موبد بود هشیار مسلسل گشته با هم جان هر چار
4 در این مشکل فرو ماندند یک چند که از تن چون رود جان خردمند
1 نظامی هان و هان تا زنده باشی چنان خواهم چنان کافکنده باشی
2 نه بینی در که دریاپرور آمد از افتادن چگونه بر سر آمد
3 چو دانه گر بیفتی بر سر آیی چو خوشه سر مکش کز پا درایی
4 مدارا کن که خوی چرخ تند است به همت رو که پای عمر کند است
1 حکایت بر گرفته شاه و شاپور جهان دیدند یکسر نور در نور
2 پری پیکر برون آمد ز خرگاه چنان کز زیر ابر آید برون ماه
3 چو عیاران سرمست از سر مهر به پای شه در افتاد آن پری چهر
4 چو شه معشوق را مولای خود دید سر مه را به زیر پای خود دید
1 یکی گفتا بدان ماند که در خواب در اندازد کسی خود را به غرقاب
2 بسی کوشد که بیرون آورد رخت ندارد سودش از کوشیدن سخت
3 چو از خواب اندر آید تاب دیده هراسی باشد اندر خواب دیده
1 چو داد اندیشه جادو دماغم ز چشم افسای این لعبت فراغم
2 ز هر عقلی مبارک بادم آمد طریق العقل واحد یادم آمد
3 شکایت گونهای میکردم از بخت که در بازو کمانی داشتم سخت
4 بسی تیر از کمان افکنده بودم نشد بر هیچ کاغذ کازمودم
1 چه میگفتم سخن محمل کجا راند کجا میرفتم و رختم کجا ماند
2 به سلطانی چو شه نوبت فرو کوفت غبار فتنه از گیتی فرو روفت
3 شکوهش پنج نوبت بر فلک برد نفاذش کرد هفت اقلیم را خرد
4 خروش طبل وی گفتی دو میل است که میدانست کان طبل رحیل است
1 نظامی هان و هان تا زنده باشی چنان خواهم چنان کافکنده باشی
2 نه بینی در که دریاپرور آمد از افتادن چگونه بر سر آمد
3 چو دانه گر بیفتی بر سر آیی چو خوشه سر مکش کز پا درایی
4 مدارا کن که خوی چرخ تند است به همت رو که پای عمر کند است