1 گوش بر حلقه ی زهاد ندارم تا هست حلقه ی بندگی پیر مغان در گوشم
2 دیده ام از چه ندانم که گهر میریزد سخنی بود بیاد از تو ولی در گوشم
1 اگرچه در به رویم از ستم ای پاسبان بستی به این شادم که راه غیر هم زان آستان بستی
2 همین ای گریه نه مانع شدی از دیدن رویش ره آمد شدن از کوی او بر کاروان بستی
1 عمری دوای در دل خویش جستمی غافل از اینکه درد مرا خود طبیب بود
2 آسوده ایم ما زمکافات روزگار کز هر چه خواست خاطر ما بی نصیب بود
1 از بیم او نگه نکنی سوی من خوش آن کز شرم من نگاه نکردی بسوی غیر
2 بیند بغیر یارو بمن غیر و من ببرم چشمی بروی یارم و چشمی بسوی غیر
3 یارب چه ظلم بود که گلشن تهی نگشت از بانک زاغ و بزم تو از گفتگوی غیر
1 پای دل خسته بستی آنگاه سر رشته ی عهد پاره کردی
2 در دل چو نشستی از کنارم بر خاستی و کناره کردی
3 هم شاد شد از تو غیر و هم من مکتوب مرا چو پاره کردی
1 ندانی بر چه مینوشم ندانی از چه میپوشم همیبینی به کف جامی و در بر جامهای دارم
2 نثار شکرین لعلت مرا شعریست شورافکن فدای پرشکنْ زلفت شکسته خامهای دارم
1 در وصلم و به هجر برم رشک غیر را از نامهای چو میشنوم یاد میکند
2 امروز اضطراب دگر داشت مرغ دل صیادش از قفس مگر آزاد میکند
1 در هر دو جهان جز در میخانه ندیدیم جایی که در آنجا نفسی شاد توان بود
2 گر از پی خرسندی اغیار نباشد خرسند از آن شوخ به بیداد توان بود
1 میگفت بقاصد این جواب است مکتوب مرا چو پاره میکرد
2 گویند که بیش از این اثرها آه دل پر شراره میکرد
3 میکرد ولی نه در دل دوست کی آه اثر بخاره میکرد
4 امروز نشاط باز از آن کو میآمد و حامه پاره میکرد
1 دوش میگفت کسی گفت فلان خواجه مرا که فلان از پی جاه و خطر و مسکن ماست
2 گفتم ار باز ببینیش بگو کای خواجه مال و جاهت چه بود خون تو در گردن ماست
3 خواجه هشدار و میندیش و میاسا که فلان با چنین بی زر و سیمی چه غم از دشمن ماست
4 زر و سیمی که بدان جیب و دل آراسته ای مشت گردیست که بر خواسته از دامن ماست