1 دوش میگفت کسی گفت فلان خواجه مرا که فلان از پی جاه و خطر و مسکن ماست
2 گفتم ار باز ببینیش بگو کای خواجه مال و جاهت چه بود خون تو در گردن ماست
3 خواجه هشدار و میندیش و میاسا که فلان با چنین بی زر و سیمی چه غم از دشمن ماست
4 زر و سیمی که بدان جیب و دل آراسته ای مشت گردیست که بر خواسته از دامن ماست
1 بحریست بی کنار دل از عشق و هر زمان از وی روان زدیده گهر بر کنار ماست
2 با هم چه وعده ها که بدادیم از و کنون ما شرمسار دیده و دل شرمسار ماست
3 زاهد ز عیبجویی ما عیب او کنی کاین است آنچه خواسته ی کردگار ماست
1 بردیم بکوی تو پناه از ستم چرخ دیدیم که از چرخ ستمکارتری هست
2 آن کس که ز خود وز دو جهان بیخبر افتاد از وی خبری گیر که باوی خبری هست
1 ای که گفتی وادی عشقش به سر پیمودهام هرکه از پا سر شناسد زین رهش رفتار نیست
2 گر به پاداش وفا رسمست خوبان را جفا بیوفا یار مرا با من جفا بسیار نیست
1 پاداش تلخها که از آن لب شنیده ام جز بوسه ای بر آن دهن نوشخند نیست
2 صیدی که آرزوی رهایی کند نشاط در صید گاه عشق سزاوار بندنیست
1 گفتم چو دیده دید چسان منع دل کنم گفتا که منع دیده ز دیدار بایدت
2 گیرم رسید و حال تو دید و عنان کشید آخر نشاط جرأت گفتار بایدت
1 طبیب از درد میپرسد من از درمان درد اما نه من آگاه از دردم نه او آگه ز درمان است
2 دلیل ناتوانی در طریق عشق بس باشد بهر گامی که ضعف افکندت از پا کوی جانان است
1 تاجان دهم زرشک بمن سر گران شدی با غیر مهربانیت ای شوخ بس نبود
2 آیا کدام دلشده دنبال محمل است امشب که این اثر بفغان جرس نبود
3 دادیم از جفای تو داد فغان بسی اما چه سود جز تو کسی داد رس نبود
1 در هر دو جهان جز در میخانه ندیدیم جایی که در آنجا نفسی شاد توان بود
2 گر از پی خرسندی اغیار نباشد خرسند از آن شوخ به بیداد توان بود
1 زهی رفیع جنابی که درگه عالیت سپهر را به بسیط زمین تشکل کرد
2 عروسی معنی طبعم بعقد نظم نداد که جز بزیور مدح تواش تحمل کرد
3 رهی بخواستن قطعه از جناب تو دوش پسی از تفکر بسیار بس تخیل کرد
4 که تا چگونه کند عرض این حدیث بتو بسی تردد بنمود و بس تامل کرد