دوش میگفت کسی گفت فلان از نشاط اصفهانی قطعه 1
1. دوش میگفت کسی گفت فلان خواجه مرا
که فلان از پی جاه و خطر و مسکن ماست
...
1. دوش میگفت کسی گفت فلان خواجه مرا
که فلان از پی جاه و خطر و مسکن ماست
...
1. بحریست بی کنار دل از عشق و هر زمان
از وی روان زدیده گهر بر کنار ماست
...
1. بردیم بکوی تو پناه از ستم چرخ
دیدیم که از چرخ ستمکارتری هست
...
1. ای که گفتی وادی عشقش به سر پیمودهام
هرکه از پا سر شناسد زین رهش رفتار نیست
...
1. پاداش تلخها که از آن لب شنیده ام
جز بوسه ای بر آن دهن نوشخند نیست
...
1. گفتم چو دیده دید چسان منع دل کنم
گفتا که منع دیده ز دیدار بایدت
...
1. طبیب از درد میپرسد من از درمان درد اما
نه من آگاه از دردم نه او آگه ز درمان است
...
1. تاجان دهم زرشک بمن سر گران شدی
با غیر مهربانیت ای شوخ بس نبود
...
1. در هر دو جهان جز در میخانه ندیدیم
جایی که در آنجا نفسی شاد توان بود
...
1. زهی رفیع جنابی که درگه عالیت
سپهر را به بسیط زمین تشکل کرد
...
1. چارهٔ بیداد خوبان یک تغافل بیش نیست
کار از بیطاقتی در عشق مشکل کردهاند
...
1. در وصلم و به هجر برم رشک غیر را
از نامهای چو میشنوم یاد میکند
...