29 اثر از غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی

1 من و اندیشه ی باری که ندارد یاری نگشاید دل از آن گل که بود با خاری

2 عجب از مفلس بی خانه که مهمان خواند دل بدست آر و پس آنگه بطلب دلداری

3 راحت هر دو جهان پاکی دل از هوس است زر چو پاک ست بود رایج هر بازاری

4 شیخ شهر از من دیوانه حذر می نکند من که مستم چه حذر میکنم از هشیاری

1 بیا دور ساقی بگیریم جامی که دوران گردون نگردد به کامی

2 بیا و بیاسا به میخانه کآنجا نه گنجی نه رنجی، نه ننگی نه نامی

3 بیا تا ببینی به رویی و مویی چه خواهی ز صبحی چه جویی ز شامی

4 بنازم به بزمی که سازند سرخوش یکی را به سنگی یکی را به جامی

1 تو بدین شکل و شمایل که بخود مینگری جای آنست که بر ما بتکبر گذری

2 گر نه خود جان منی از چه برون می نایی گر نه خود عمر منی از چه بغفلت گذری

3 من چنان رفته ام از خود که زخود بی خبرم نتوان عیب تو گفتن که ز من بی خبری

4 شکنی بر شکن طره ی پرتاب فکن تا کی ای شوخ شکر لب دل ما میشکری

1 ای روی دلارایت آرایش زیبایی زیباتر از این رو چیست تا خود بوی آرایی

2 رویی که جهانسوز است با غازه چه افروزی زلفی که دلاویز است زآویزه چه پیرایی

3 ذکر تو فراغ من از مشغله ی تنها یاد تو چراغ من در ظلمت تنهایی

4 هم عاشق و هم عاقل سودند بر این در سر این سر بکف تسلیم آن بر سر خود رایی

1 من در این جمع و پریشان دلم از غوغایی دیده جایی نگران دارم و خاطر جایی

2 گر هلاکم طلبد دوست چه پرهیز ز خصم ور نجاتم طلبد از که دگر پروایی

3 عزت این بس که مرا بندهٔ خود می‌خوانی وین تفاخر که مرا چون تو بود مولایی

4 آنچنانی تو که می‌خواهم و هم دارم امید تا چنانم که پسند تو بود فرمایی

1 بیا از دور ساقی گیر جامی که دور جم نمی ارزد بجامی

2 از این زلفش همی بینم بدان زلف چو مرغی کافتد از دامی بدامی

3 ببازاری فتادستم که ندهند بجامی سنگی و ننگی بنامی

4 جهان یکسر بکام خویش دیدم چو بنهادم برون از خویش گامی

1 مرهم دل‌های ریش از مشک ناب آورده‌ای یا که بر رخسار خویش از خط نقاب آورده‌ای

2 زلف مشک‌افشان بر آن عارض پریشان کرده‌ای یا عیان در ظلمت شب آفتاب آورده‌ای

3 جز نیاز و جز تظلم از کسی نادیده‌ای تا ز تعلیم که این خشم و عتاب آورده‌ای

4 شسته‌ای گر دست از خونریزی بیچارگان پس چرا از خون خصم شه خضاب آورده‌ای

1 سرم خوش است برآنم که از سر مستی سری بر آورم از جیب و زاستین دستی

2 هوای سرکشی و لاف عاشقی حاشا که سیل ره نبرد جز بجانب پستی

3 جمال روی تو راز دل منست مگر که آشکار نشد تا که پرده بر بستی

4 زهی کریم و خداوند و کردگار حلیم که از تو هر چه بریدم تو باز پیوستی

1 من فاش کنم غم نهانی حاشا نکنم که خود تو دانی

2 با تو بزبان چه راز گویم هم راز منی تو هم زبانی

3 نیک و بد من تو میشناسی بد راهم و نیک میتوانی

4 گر شهد رواست میفرستی گر زهر سزاست میچشانی

1 زهر سو بر بن در بینوایی خداوندان فضل آخر عطایی

2 بدین بیگانگان سر چون توان برد مگر دستم بگیرد آشنایی

3 ز ما تا کوی او راهیست پنهان که در وی می نگنجد رهنمایی

4 برون از دهر باید شد نه از شهر زخود باید شدن نه از سرایی

آثار نشاط اصفهانی

29 اثر از غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار نشاط اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی