1 گر نه رخسار وی آشوب جهان بایستی آن پری از نظر خلق نهان بایستی
2 آنکه بهرد گران عاقبت از ما بگذشت هم از اول بمراد دگران بایستی
3 آبم از دیده روانست و دریغا که مرا دیده ی خاک ره آن سرو روان بایستی
4 وسعت دهر نتابید برسوایی من عشق را عرصه ای افزون ز جهان بایستی
1 دل دگر با که سپارم که تو در جان منی جان دگر با که فشانم که تو جانان منی
2 هنری نیست جز اینم ز چه پنهان سازم گو همه خلق بدانند تو جانان منی
3 گفتمت مهر و در این گفته چه جای نظر است تو بدین طلعت افروخته برهان منی
4 زخمی ای خواجه گرت با من مسکین رحمی ست دردی ای دوست اگر از پی درمان منی
1 در همه کون و مکان نیست جز اینم هوسی که مگر بی هوسی زیست توانم نفسی
2 شعله ها سر زده ام از دل و جان طور صفت موسیی نیست دریغا که بجوید قبسی
3 بسته این گمشدگان دیده و گوش ارنه براه کاروانیست نمودار و نواخوان جرسی
4 راز رندان خرابات مپرسید ز ما بکسی راز مگویید که گوید بکسی
1 ترسم از چشم بد خلق رسد بر تو گزندی گو بسازند نقابی و بسوزند سپندی
2 ما نه خود لایق تیریم و نه شایسته ی بندی ور نه آن ابرو و آن طره کمان است و کمندی
3 لاف قوت مزن ای خواجه که از ما نخرد کس جز دل خسته درین رسته و جز جان نژندی
4 لاف خصمی منت هست دریغا ز مصافی تا بیازیم سنانی و بتازیم سمندی
1 تا به کی افزایش تن کاهش جان تا به کی خانه ویران از پی تعمیر زندان تا به کی
2 وادی خونخوار عشق است این نه بازار هوس ترک سر باید در این ره فکر سامان تا به کی
3 دل بر دلبر بیفکن جان بر جانان فرست این غم دل تا بچند این انده جان تا به کی
4 با قضای حق چه خیزد از رضای این و آن کیست این یا چیست آن این تا به چند آن تا به کی
1 بهزار نامه دارم ز تو حسرت جوابی سر لطف اگر نداری چه کم آخر از عتابی
2 من و دامن خیالت که نه روز داند از شب نه وصالی از فراقی نه حضوری از غیابی
3 بخیال روی و زلف تو شبم خوش است و خواهم که نه سر زند دگر صبح و نه پر زند غرابی
4 اگرم ملول خواهی تو چه بهتر از ملالت وگرم خراب سازی تو چه خوش تر از خرابی
1 در بلورین خانه عکس طلعت داراستی یا که آن نور حق استی آن دل داناستی
2 روی شاه است اینکه عکس افکنده بر کاخ بلور یا سپهر است این و آن مهر جهان آراستی
3 سد هزاران عکس بینی چون نظر پوشی ز اصل باز چون بر اصل بینی ذات بی همتاستی
4 عکس دیهیم و نطاق استی در این فرخنده طاق یا سپهر است این و آن اکلیل و آن جوزاستی
1 سرو سیمین که دیده در چمنی و آفتابی میان انجمنی
2 گلبن بزم و شاهد چمنی زینت باغ و زیب انجمنی
3 نشنیدی زمانهان سخنی فاش خواهی شنید از انجمنی
4 از اسیران غربتش چه خبر آنکه با دوست خفته در وطنی
1 پای سروی و گوشه ی چمنی خوش بود خاصه سرو سیمتنی
2 گل بدامان برند و گلرخ من گلبنی را میان پیرهنی
3 انجمن در چمن کنند و مراست چمنی در میان انجمنی
4 راز خود گفتمش که میدانم بر نیاید از آن دهن سخنی
1 موکب شاه جهان آمده است و از پی نصر و فتح است و ظفر تا بخراسان از ری
2 کاسه از فرق عدو گیر نه از دست حبیب نغمه از ناله ی وی جوی نه از ناله ی نی
3 دشمن از تیغ شهنشه خرد از لمعه ی عشق همچو شمع سحر از باد و گلستان از دی
4 آخر ای دل نه تو از خیل شهی خیز و براه قدمی نه که شود بدرقه ات همت وی