1 ما مظهر ذات کبریاییم ما جام جم جهان نماییم
2 ای تشنه! بیا که در حقیقت ما آب حیات جان فزاییم
3 ای در غلط از ره دوبینی آیا تو کجا و ما کجاییم؟
4 معلوم شود که غیر حق نیست از چهره نقاب اگر گشاییم
1 ای حسن تو دردانه چو ک . . . بنند اعلا چون نقطه فردی
2 و آن نقطه ذات است ز «با» گشته هویدا در دیده مردی
3 شری است ترا در همه گنجینه دل ها ای مخزن اسرار
4 شوری است ترا در همه سر نسبت غوغا هر سوی که گردی
1 ای مطلع خوبی رخ چون ماه تمامت برخاسته غوغای قیامت ز قیامت
2 در دور رخت تا نبود هیچ ندامت ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت
3 یا روی تو چه گویم که چه ماهی است پرآشوب یا هندوی زلفت چه سیاهی است پرآشوب
4 از مردم چشمت که سپاهی است پرآشوب شهری است پر از فتنه و راهی است پرآشوب
1 ای شاه تخت «من عرف » شد نقد طاعاتم تلف
2 در بقاء بحر لطف دستم تو گیری از شرف
3 تا دامنت آرم به کف یا حضرت شاه نجف
4 در بند عصیانم اسیر دارم گناهان کبیر
1 هرکس که دید خال و خط و موی و روی تو آشفته شد چو موی تو بر گرد روی تو
2 در جست و جوی وصل تو و گفت و گوی تو سرگشته ام به هر طرف از آرزوی تو
3 ناقابل است آن که بنامد به کوی تو آن کس که در گذار تو افتاد قابل است
4 روز ازل که مهر ترا در خور آمدم چون دانه ای فتاد از آن بر سر آمدم
1 دانی بیان آنکه اذا الشمس کورت معنی چه گفته اند بزرگان پارسا
2 یعنی وجود «فضل » سر از خاک برگرفت خورشید و ماه را نبود آن زمان ضیا
1 جرمی که کرده ام اگر آری به روی من مانند ابر آب شوم در دم از حیا
2 گر من گنه کنم کرمت بی نهایت است شب را امید هست که روز آید از قفا
1 توبه کند کسی که به وقت گل از شراب کی توبه اش قبول کند غافرالذنوب
2 قطع تعلق از همه لذات کرده ایم الا ز جام باده گلگون و روی خوب
1 آدم به سهو کرد خطایی و سجده کرد زو درگذشت حق که خداوند عالم است
2 بر آدمی ز غفلت اگر واردی رود تو نیز درگذر که ز فرزند آدم است
1 شرق و غرب از فتنه یأجوج چون شد پرفساد تی و میم و واو و ری قد کان جبارا عنید
2 مظهر لطف الهی، هادی انس و ملک آن که مثلش کس ندید و هم نخواهد نیز دید
3 چون به ظلم از ملک شروانش طلب کردند و رفت بر در آلینجه بود آن نطفه شمر و یزید
4 خوک و خرس و دیو و دد، مردود ملعون نجس بد فعال و بد سیر بدبخت و مردار پلید