1 یکی داستانی کنون در خور است که دانش فراوان بدو اندر است
2 سه فرزانه بودند جایی به هم نشسته زگردون گردان دژم
3 یکی گفت کز راه باریک من بتر نیست از درد،نزدیک من
4 همه دردمندی شود تیره خوی بود بی گمانیش از مرگ روی
1 فرامرز را آگهی شد که زال بماندست چون مرغ بی پر وبال
2 گرفتار بر دست بهمن چنان که مرگ آرزو آیدش هر زمان
3 مر او را زپولاد،زندان و بند به تن،سوگوار و به دل،درد مند
4 صد و شصت من بند برپای او یکی آهنین قفس جای او
1 دگرباره هردوبرابرشدند همه پیش زوبین وخنجرشدند
2 بدان اندکی لشکرپهلوان یکایک فداکرده پیشش روان
3 فرامرزدرپیش صف بانگ زد که ای نامداران پاکیزه قد
4 بدانید کامروز روزیست بد اگر نام مانیم وگر سر رود
1 چو بر زهره،تیره شب الماس کرد هوا روز روشن،شب تار کرد
2 به هردو سپاه اندرآمد کمی زهم بازگشتند هردو غمی
3 سیه مرد را شاه ایران بخواند ابا او زهر در سخن ها براند
4 بدوگفت امشب برو با سپاه برایشان زهر سو بگیرید راه
1 زبس رنگ و افسون و نیرنگ وفن زپیشش برفتند آن چار تن
2 برفتند یک نیمه از تیره شب نهانی زگفتارها بسته لب
3 بیامد سیه مرد با سی هزار زگیلان،تبردار وزوبین گذار
4 شب تیره وهول دشمن به جای فرو برده هریک به دست وبه پای
1 زدرگاه شاهی دمیدند نای سپهبد به اسب اندر آورد پای
2 سواران او کمتر از پنچ صد به گیتی چنین بد به مردم رسد
3 بدان اندکی پیش ایشان شدند چوگل پیش باد گل افشان شدند
4 نگه کرد جاماسب اندر شمار زدیده ببارید خون بر کنار
1 به زال ستمدیده رفت آگهی که گشت از فرامرز،گیتی تهی
2 بزد آه و بگسست از لب،نفس همی زد سر خویش را بر قفس
3 همی گفت کای بیوفا روزگار برآوردی از ما به یک ره دمار
4 همان خواهرانش خبر یافتند زگیتی همه روی برتافتند
1 الا ای خرد مغز سخن دلت برگسل زین سرای کهن
2 که او چون من و چون تو بسیار دید نخواهد همی با کسی آرمید
3 اگر شهریاری،اگر پیشکار تو اندر گذاری واو پایدار
4 چه با رنج باشی،چه با تاج و تخت ببایدت بستن به فرجام،رخت
1 به نام تو ای داور بی نیاز به جز تو نباشد کسی چاره ساز
2 تو خلاق و رزاق پروردگار کنی بنده از لطف خود،رستگار
3 به غیر از وجود تو هستی کجاست که هستی ما خود پرستی به ماست
4 هرآن کس که شد مرد یزدان پرست کند هیچ خود را به امید،مست
1 ایا قادر پاک ودانای راز تویی خالق وقادر کارساز
2 تواز قدرت خویش گشتی پدید تو دادی در بسته ها را کلید
3 تو کردی مراین طاق زرین،عیان منقش نموده بر او اختران
4 درخشان شده هریک اندر سپهر چو مریخ و ناهید و برجیس ومهر