چون از آن جا از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 25
1. چون از آن جا پنج فرسنگ بشدیم به شهر صور رسیدیم. شهری بود درکنار دریا، شیخی بوده و آنجا آن شهر را ساخته بود و چنان بود که بارهٔ شهرستان صد گز بیش بر زمین خشک نبود، باقی اندر آب دریا بود، و بارهای سنگین تراشیده و درزهای آن را به قیر گرفته تا آب دریا در نیاید، و مساحت شهر هزار در هزار قیاس کردم، همه پنج شش طبقه بر سر یکدیگر، و فوّارهٔ بسیار ساخته، و بازارهای نیکو و نعمت فراوان.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
و چون ما از آن از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 26
1. و چون ما از آن جا هفت فرسنگ برفتیم به شهرستان عکه رسیدیم و آن را مدینه عکا نویسند. شهر بر بلندی نهادهاست، زمینی کج و باقی هموار، و در همه ساحل که بلندی نباشد شهر نسازند از بیم غلبهٔ آب دریا و خوف امواج که بر کرانه میزند، و مسجد آدینه در میان شهرست و از همه شهر بلندترست، و اسطوانهها همه رخامست، و در دست راست قبله از بیرون قبر صالح پیغمبرست علیه السلام. و ساحت مسجد را بعضی فرش سنگ انداختهاند و بعضی دیگر را سبزی کشتهاند، و گویند که آدم علیه السلام آنجا زراعت کرده بود، و شهر را مساحت کردم درازی دو هزار ارش بود و پهنا پانصد ارش، بارهٔ به غایت محکم. و جانب غربی و جنوبی آن با دریاست و بر جانب جنوب میناست، و بیشتر شهر های ساحل را میناست و آن چیزیست که جهت محافظت کشتیها ساختهاند، مانند اسطبل که پشت بر شهرستان دارد و دیوارها بر لب آب دریا درآمده، و درگاهی پنجاه گز بگذاشتهاند، بی دیوار، الا آنکه زنجیرها از این دیوار بدان دیوار کشیدهاند که چون خواهند که کشتی در مینا آید زنجیر ها سست کنند تا به زیر آب فرو رود و کشتی بر سر آن زنجیر از آب بگذرد و باز زنجیرها را بکشند تا بیگانه قصد آن کشتیها نتواند کرد. و به دروازهٔ شرقی بر دست چپ چشمهایست که بیست و شش پایه فرو باید شد تا به آب رسید و آن را عین البقر گویند، و میگویند که آن چشمه را آدم علیه السلام پیدا کرده است و گاو خود را از آنجا آب داده، و از آن سبب آن چشمه را عین البقر میگویند.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
پس به دهی رسیدم از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 27
1. پس به دهی رسیدم که آن را پردة میگفتند، آن جا قبر عیش و شمعون علیهما السلام را زیارت کردم و از آن جا به مغارک رسیدم که آن را دامون میگفتند، آنجا نیز زیارت کردم که گفتند قبر ذوالکفل است علیه السلام، و از آن جا به دیهی دیگر رسیدم که آن را اعبلین میگفتند، و میگفتند قبر هود علیه السلام آنجاست، زیارت وی دریافتم و اندر حظیرهٔ وی درختی خرتوت بود و قبر عزیز نبی علیه السلام آنجا بود، زیارت آن کردم، و رو به سوی جنوب برفتم، به دیهی دیگر رسیدم که آن را حظیره میگفتند، و بر جانب مغربی این دیه درهای بود و در آن دره چشمه آبی بود پاکیزه که از سنگ بیرون میآمد و برابر چشمه بر سر سنگ مسجدی کردهاند و در آن مسجد دو خانه است از سنگ ساخته، و سقف سنگین در زده، و دری کوچک بر آنجا نهاده، چنانکه مرد به دشواری در تواند رفتن. و دو قبر نزدیک یکدیگر آنجا نهاده یکی از آنِ شعیب علیه السلام، و دیگری از آنِ دخترش که زن موسی علیه السلام بود. مردم آن دیه آن مسجد و مزار را تعهد نیکو کنند، از پاک داشتن و چراغ نهادن و غیره. و از آنجا به دیهی شدم که آن را داریل میگفتند و بر جانب قبلهٔ آن دیه کوهی بود و اندر میان کوه حظیرهای و اندر آن حظیره چهار گور نهاده بود از آنِ فرزندان یعقوب علیه السلام که برادران یوسف علیه السلام بودند. و از آنجا برفتم، تلی دیدم، زیر آن تل غاری بود که قبر مادر موسی علیه السلام در آن غار بود. زیارت آن جا دریافتم، و از آن جا برفتم درهای پیدا آمد، به آخر آن دره دریایی پدید آمد کوچک، و شهر طبریه بر کنار آن دریاست.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
طول آن دریا از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 28
1. طول آن دریا به قیاس شش فرسنگ و عرض آن سه فرسنگ باشد و آب آن دریا خوش و بامزه، و شهر بر غربی دریاست و همهٔ آب های گرمابه های شهر و فضلهٔ آبها بدان دریا میرود، و مردم آن شهر و ولایتی که برکنار آن دریاست همه آب از این دریا خورند، و شنیدم که وقتی امیری بدین شهر آمده بود، فرموده بود که راه آن پلیدیها و آب های پلید از آن بازبندد، چون چنین کردند آب دریا کنده شد، چنانکه نمیشایست خوردن، باز فرمود تا همهٔ راه آب های چرکین که بود بگشودند، باز آب دریا خوش شد. و این شهر را دیوار حصینیست چنانکه از آب دریا گرفتهاند و گرد شهر گردانيده، آن طرف که دریاست دیوار ندارد و بناهای بسیار در میان آبست و زمین دریا سنگست و منظرها ساختهاند بر سر اسطوان های رخام که اسطوانها در آبست، و در آن دریا ماهی بسیارست، و درمیان شهر مسجد آدینه است و بر در مسجد چشمهایست، و بر سر آن چشمه گرمابهای ساختهاند و آبش چنان گرمست که تا به آب سرد نیامیزند بر خود نتوان ریخت، و گویند آن گرمابه سلیمان بن داوود علیه السلام ساخته است، و من در آن گرمابه رسیدم. و اندر این شهر طبریه مسجدیست که آن را مسجد یاسمن گویند، با جانب غربی، مسجدی پاکیزه. در میان مسجد دکانی بزرگست و بر وی محرابها ساخته و گرد بر گرد آن دکان درخت یاسمن نشانده، که مسجد را به آن بازخوانند. و رواقی بر جانب مشرقست که قبر یوشع بن نون در آنجاست، و در زیر آن دکان قبر هفتاد پیغمبرست علیهم السلام که بنی اسراییل ایشان را کشته اند، و سوی جنوب شهر دریای لوط است و آن آبی تلخ دارد، یعنی دریای لوط که از جانب جنوب طبریه است و آب طبریه به آنجا میرود، و شهرستان لوط بر کنار آن دریاست لیکن هیچ اثری نمانده است. از شخصی شنیدم که گفت در دریای تلخ که دریای لوطست چیزی میباشد مانند گاوی از کف دریا فراهم آمده سیاه که صورت گو دارد و به سنگ میماند، اما سخت نیست و مردم آن را برگیرند و پاره کنند و به شهرها و ولایتها برند،هر پاره از آنکه در زیر درختی کنند هرگز کرم در زیر آن درخت نیفتد و در آن موضع بیخ درخت را زیان نرساند و بستان را از کرم و حشرات زیر زمین آسیبی نرسد و العهدة علی الراوی. و گفت عطاران نیز بخرند و میگویند کرمی که در داروها افتد، و آن را نقره گویند، دفع آن کند، و در شهر طبریه حصیر سازند که مصلی نمازی از آن همانجا به پنج دینار مغربی بخرند، و در جانب غربی طبریه کوهیست و بر آن کوه پاره سنگ خارهایست به خط عبری بر آنجا نوشته است که به وقت این کتابت ثریا به سر حمل بود، و گور ابی هریره آنجاست، بیرون شهر، در جانب قبله، اما کسی آنجا به زیارت نتواند رفتن، که مرمان آن جا شیعه باشند، و چون کسی آنجا به زیارت رود کودکان غوغا و غلبه به سر آن کس برند و زحمت دهند و سنگ اندازند.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
بعد از آن از از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 29
1. بعد از آن از آنجا برفتیم و به دیهی رسیدیم که آن را حیفا میگفتند و تا رسیدن بدین دیه در راه ریگ فراوان بود، از آن که زرگران در عجم به کار دارند و ریگ مکّی گویند، و این دیه حیفا بر لب دریاست و آنجا نخلستان و اشجار بسیار دارند. آنجا کشتی سازان بودند و آن کشتی های دریای را آنجا جودی میگفتند. از آنجا به دیهی دیگر رفتیم، به یک فرسنگی، که آن را کنیسه میگفتند، از آنجا راه از دریا بگردید، و به کوه در شد سوی مشرق و صحراها و سنگستانها بود که وادی تماسیح میگفتند. چون فرسنگی دو برفتیم دیگر بار راه به کنار دریا افتاد و آنجا استخوان حیوانات بحری بسیار دیدیم که در میان خاک و گل معجون شده بود و همچو سنگ شده از بس موج که بر آن کوفته بود.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
و از آنجا به از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 30
1. و از آنجا به شهری رسیدیم و آن را قیساریه خوانند و از عکّه تا آنجا هفت فرسنگ بود، شهری نیکو با آب روان و نخلستان و درختان نارنج و ترنج و باروی حصین و دری آهنین و چشم های آب روان در شهر مسجد آدینه ای نیکو، چنانکه چون در ساحت مسجد نشسته باشند تماشا و تفرج دریا کنند، و خمی رخامین آنجا بود، که همچو سفال چینی آن را تنک کرده بودند چنانکه صد من آب در آن گنجد، روز شنبه، سلخ شعبان، از آنجا برفتیم، همه بر سر ریگ مکّی برفتیم، مقدار یک فرسنگ، و دیگر باره درختان انجیر و زیتون بسیار دیدیم همه راه از کوه و صحرا، چون چند فرسنگ برفتیم به شهری رسیدیم که آن شهر را کفرسابا و کفر سلّام میگفتند. از این شهر تا رمله سه فرسنگ بود، و همه راه درختان بود، چنانکه ذکر کرده شد.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
روز یکشنبه، از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 31
1. روز یکشنبه، غّره رمضان، به رمله رسیدیم، و از قیساریه تا رمله هشت فرسنگ بود، و آن شهرستانی بزرگ است و باروی حصین از سنگ و گچ دارد، بلند و قوی و دروازهای آهنین برنهاده، و از شهر تا لب دریا سه فرسنگ است، و آب ایشان از باران باشد و اندر هر سرای حوض های باشد که آب باران بگیرند و همیشه از آب ذخیره باشد. در میان مسجد آدینه حوضهای بزرگست، که چون پر آب باشد هر که خواهد برگیرد، و نیز دور مسجد آنجا را سیصد گام اندر دویست گام مساحت است، بر پیش صفّه نوشته بودند که پانزدهم محرم سنه خمس و عشرین و اربعمایه (۴۲۵) اینجا زلزله ای بود قوی و بسیار عمارات خراب کرد، اما کس را از مردم خللی نرسید.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
خامس رمضان از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 32
1. خامس رمضان سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه (۴۳۸) در بیت المقدس شدیم. یک سال شمسی بود که از خانه بیرون آمده بودم و مادام در سفر بوده که به هیچ جای مقامی و آسایشی تمام نیافته بودیم. بیت المقدس را اهل شام و آن طرفها قدس گویند، و از اهل آن ولایات کسی که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بایستد و قربان عید کند، چنانکه عادت است، و سال باشد که زیادت از بیست هزار خلق در اوائل ماه ذی الحجه آنجا حاضر شوند و فرزندان برند و سنت کنند، و از دیار روم و دیگر بقاع همه ترسایان و جهودان بسیار آنجا روند به زیارت کلیسا و کنشت که آنجاست، و کلیسای بزرگ آنجا صفت کرده شود به جای خود.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
گفتم که شهر از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 33
1. گفتم که شهر بیت المقدس بر سر کوهی است و زمین هموار نیست اما مسجد را زمین هموار و مستوی است، و از بیرون مسجد به نسبت مواضع هر کجا نشیب است دیوار مسجد بلند تر است از آن که پی بر زمین نشیب نهادهاند و هرکجا فراز است دیوار کوتاه تر است، پس بدان موضع که شهر و محلها د رنشیب است مسجد را درهاست که همچنان که نقب باشد بریدهاند و به ساحت مسجد بیرون آورده و از آن درها یکی را باب النبی علیه الصلوة و السلام گویند و این در از جانب قبله یعنی جنوب است، و این را چنان ساختهاند که ده گز پهنا دارد و ارتفاع به نسبت درجات جایی پنج گز علو دارد یعنی سقف این ممر در جاها بیست گز علو است، و بر پشت آن پوشش مسجد است و آن ممر چنان محکم است که بنایی بدان عظمی بر پشت آن ساختهاند و در او هیچ اثر نکرده، و در آن جا سنگها به کار بردهاند که عقل قبول نکند که قوت بشری بدان رسد که آن سنگ را نقل و تحویل کند، و میگویند آن عمارت سلیمان بن داود علیه السلام کرده است، و پیغمبر ما علیه الصلوات و السلام در شب معراج از آن رهگذر در مسجد آمد، و این باب بر جانب راه مکه است. و به نزدیک در بر دیوار به اندازه سپری بزرگ بر سنگ نقشی است، گویند که حمزه بن عبدالمطلب عم رسول علیه السلام آن جا نشسته است سپری بر دوش بسته پشت بر آن دیوار نهاده و آن نقش سپر اوست. و بر این در مسجد که این ممر ساختهاند دری به د و مصراع بر آن جا نشانده، دیوار مسجد از بیرون قریب پنجاه گز ارتفاع دارد و غرض از ساختن این در آن بوده است تا مردم از آن محله را که این ضلع مسجد با آن جاست به محله دیگر نباید شد چون درخواهند رفت. و بر در مسجد ازدست راست سنگی در دیوار است بالای آن پانزده ارش و چهار ارش عرض همچنین دراین مسجد از این بزرگ تر هیچ سنگی نیست اما سنگ های چهار گز و پنج گز بسیار است که بر دیوار نهادهاند از زمین به سی و چهل گز بلندی. و د ر پهنای مسجد دری است مشرقی که آن را باب العین گویند که چون از این در بیرون روند و به نشیبی فرو روند آن جا چشمه سلوان است. و دری دیگر است همچنین در زمین برده که آن را باب الحطة گویند، و چنین گویند که این در آن است که خدای عزوجل بنی اسراییل را بدین در فرمود در رفتن به مسجد قوله تعالی ادخلوالباب سجدا و قولوا حطة نغفرلکم خطایاکم و سنزید المحسنین و دری دیگر است و آن را باب السکینه گویند. و در دهلیز آن مسجدی است با محراب های بسیار و در اولش بسته است که کسی در نتوان شد، گویند تابوت سکینه که ایزد تبارک و تعالی در قرآن یاد کرده است آن جا نهاده است که فرشتگان برگرفتندی. و جمله درهای بیت المقدس زیر و بالای نه در است که صفت کرده ام.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
پس از بیت المقدس از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 34
1. پس از بیت المقدس زیارت ابراهیم خلیل الرحمن علیه الصلوة و السلام عزم کردم. چهارشنبه غره ذی القعده سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه. و از بیت المقدس تا آن جا که آن مشهد است شش فرسنگ است و راه سوی جنوب میرود. و بر راه دیه های بسیار است و زرع و قاغ بسیار است و درختان بی آب از انگور و انجیر و زیتون و سماق خودروی نهایت ندارد. به دو فرسنگی شهر چهار دیه است و آن جا چشمه ای است و باغ و بساتین بسیار و آن را فرادیس گویند خوشی و موضع را. و به یک فرسنگی شهر بیت المقدس ترسایان را جایی است که آن را عظیم بزرگ میدارند و همیشه قومی آن جا مجاور باشند و زایران بسیار رسند و آن را بیت اللحم گویند. و ترسایا ن آن جا قربان کنند و از روم آن جا بسیار آیند، و من آنروز که از شهر بیامدم شب آن جا بودم.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
پس من از آن جا از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 35
1. پس من از آن جا به بیت المقدس آمد م و از بیت المقدس پیاده با جمعی که عزم سفر حجاز داشتند برفتم. دلیل مردی جلد و پیاده رو نیکو بود او را ابوبکر همدانی میگفتند. به نیمه ذی القعده سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه از بیت المقدس برفتم سه روز را به جای رسیدیم که آن را ارعز میگفتند و آن جا نیز آب روان و اشجار بود. به منزلی دیگر رسیدیم که آن را وادی القری میگفتند، به منزل دیگر رسیدیم که از آن جا به ده روز به مکه رسیدم و آن سال قافله از هیچ طرف نیامد و طعام نمی یافت. پس که به سکة العطارین فرود آمدم برابر باب النبی علیه السلام روز دوشنبه به عرفات بودیم مردم پرخطر بودند از عرب. چون از عرفات بازگشتم دو روز به مکه بایستادم و به راه شام بازگشتم سوی بیت المقدس.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
پنجم محرم سنه از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 36
1. پنجم محرم سنه تسعه و ثلثین و اربعمایه هلالیه به قدس رسیدیم. شرح مکه و حج این جا ذکر نکردم تا به حج آخرین به شرح بگویم.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید