چهاردهم ربیع از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 13
1. چهاردهم ربیع الاول از تبریز روانه شدیم، به راه مرند و با لشکری از آن امیر وهسودان تا خوی بشدیم و از آن جا با رسولی برفتیم تا برکری، و از خوی تا برکری سی فرسنگست و در روز دوازدهم جمادی الاولی آن جا رسیدیم، و از آن جا به وان وسطان رسیدیم.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
از آن جا به شهر از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 14
1. از آن جا به شهر ارزن شدیم، شهری آبادان و نیکو بود، با آب روان و بساتین و اشجار و بازارهای نیک،و در آنجا در آذرماه پارسیان دویست من انگور به یک دینار میفروختند، که آن را رزارمانوش میگفتند. و از آنجا به میافارقین رسیدیم، از شهر اخلاط تا میافارقین بیست و هشت فرسنگ بود و از بلخ تا میافارقین، از این راه که ما آمدیم، پانصد و پنجاه و دو فرسنگ بود، و روز آدینه بیست و ششم جمادی الاولی سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه (۴٣٨) بود و در آن وقت برگ درختها هنوز سبز بود.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
ششم روز از دی از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 15
1. ششم روز از دی ماه قدیم به شهر آمِد رسیدیم. بنیاد شهر بر سنگی یک لخت نهاده، و طول شهر به مساحت دو هزار گام باشد و عرض هم چندین. و گرد او سوری کشیده است از سنگ سیاه که خشتها بریده است از صد منی تا یک هزار منی، و پیش روی این سنگها چنان به یکدیگر پیوسته است که هیچ گل و گچ در میان آن نیست.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
و از شهر آمد از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 16
1. و از شهر آمد به حران دو راهست، یکی را هیچ آبادانی نیست و آن چهل فرسنگست، و بر راهی دیگر آبادانی و دیه های بسیارست و بیشتر اهل آن نصاری باشد و آن شصت فرسنگ باشد. ما با کاروان به راه آبادانی شدیم. صحرایی به غایت هموار بود، الا آنکه چندان سنگ بود که ستور البته هیچ گام بی سنگ ننهادی.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
از آن جا برفتیم، از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 17
1. از آن جا برفتیم، به شهری رسیدیم که قرول نام آن بود.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
شنبه دویم رجب از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 18
1. شنبه دویم رجب سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه به سروج آمدیم، و دویم روز از فرات بگذشتیم و به منبج رسیدیم.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
یازدهم رجب از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 19
1. یازدهم رجب از شهر حلب بیرون شدیم، به سه فرسنگ دیهی بود جند قنسرین میگفتند.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
در آن شهر مردی از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 20
1. در آن شهر مردی بود که وی را ابوالعلاء معری میگفتند، نابینا بود و رییس شهر او بود، نعمتی بسیار داشت و بندگان و کارگران فراوان، و خود همه شهر او را چون بندگان بودند و خود طریق زهد پیش گرفته بود، گلیمی پوشیده و در خانه نشسته بود، نیم من نان جوین را به نُه گرده کرده، شبانه روز به گردهای قناعت کند و جز آن هیچ نخورد، و من این معنی شنیدم که درِ سرای باز نهاده است و نواب و ملازمان او کار شهر میسازند مگر به کلیات که رجوعی به او کنند، و وی نعمت خویش از هیچکس دریغ ندارد و خود صائم الدهر قائم اللیل باشد و به هیچ شغل دنیا مشغول نشود، و این مرد در شعر و ادب به درجه ای است که افاضل شام و مغرب و عراق مقّرند که در این عصر کسی به پایهٔ او نبوده است و نیست، و کتابی ساخته است آن را «الفصول و الغایات» نام نهاده، و سخنها آورده است مرموز و مثلها به الفاظ فصیح و عجیب که مردم بر آن واقف نمی شوند مگر بر بعضی اندک، و نیز آن کسی نیز که بر وی خواند، چنان او را تهمت کردند که تو این کتاب به معارضهٔ قرآن کردهای، و پیوسته زیادت از دویست کس از اطراف نزد وی ادب و شعر خوانند، و شنیدم که او را زیادت ازصد هزار بیت شعر باشد، کسی از وی پرسید که ایزد تبارک و تعالی اینهمه مال و نعمت ترا داده است، چه سببست که مردم را میدهی و خویشتن نمی خوری؟ جواب داد که مرا بیش از این نیست که میخورم، و چون من آنجا رسیدم این مرد هنوز در حیات بود.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
پانزدهم رجب از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 21
1. پانزدهم رجب سنه ثمان و ثلثین و اربعمایه از آنجا به کویمات شدیم، و از آنجا به شهر حماة شدیم، شهری خوش، آبادان، بر لب آب عاصی، و این آب را از آن سبب عاصی گویند که به جانب روم میرود، یعنی چون از بلاد اسلام به بلاد کفر میرود عاصی است، و بر این آب دولاب های بسیار ساخته اند. پس از آنجا راه دو میشود: یکی به جانب ساحل، و آن غربی شام است، و یکی جنوبی، به دمشق میرود. ما به راه ساحل رفتیم.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
از آنجا برفتیم، از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 22
1. از آنجا برفتیم، به شهری رسیدیم که آن را عرقه میگفتند. چون از عرقه دو فرسنگ بگذشتیم، به لب دریا رسیدیم و بر ساحل دریا، روی از سوی جنوب، چون پنج فرسنگ برفتیم به شهر طرابلس رسیدیم، و از حلب تا طرابلس چهل فرسنگ بود، بدین راه که ما رفتیم.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
پس از این شهر از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 23
1. پس از این شهر برفتم همچنان بر طرف دریا روی سوی جنوب، به یک فرسنگی حصاری دیدم که آن را قلمون میگفتند، چشمهای آب در اندرون آن بود. از آنجا برفتم به شهر طرابرزن، و از طرابلس تا آنجا پنج فرسنگ بود. و از آنجا به شهر جبیل رسیدیم و آن شهریست مثلث، چنانکه یک گوشهٔ آن به دریاست، و گرد وی دیواری کشیده، بسیار بلند و حصین، و همهٔ گرد شهر، درختان خرما و دیگر درخت های گرمسیری ست.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
پس از آن به شهر از ناصرخسرو قبادیانی سفرنامه 24
1. پس از آن به شهر صیدا رسیدیم هم بر لب دریا. نیشکر بسیار کشته بودند و بارهای سنگین محکم دارد، و سه دروازه و مسجد آدینه خوب، با روحی تمام. همهٔ مسجد حصیر های منقش انداخته، و بازاری نیکو آراسته، چنانکه چون آن بدیدم گمان بردم که شهر را بیاراستهاند قدوم سلطان را، یا بشارتی رسیده است. چون پرسیدم گفتند رسم این شهر همیشه چنین باشد، و باغستان و اشجار آن چنان بود که گویی پادشاهی باغی ساخته است به هوس، و کوشکی در آن برآورده و بیش تر درختها پربار بود.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید