30 اثر از قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی

1 جهانا عهد با من جز چنین بستی نیاری یاد از آن پیمان که کرده‌ستی

2 اگر فرزند تو بودم چرا ایدون چو بد مهران ز من پیوند بگسستی؟

3 فرود آوردی آنچه‌ش خود برآوردی گسستی هرچه کان را خود بپیوستی

4 بسی بسته شکستی پیش من، پس چون نگوئی یک شکستهٔ خویش کی بستی؟

1 ای گرد گرد گنبد طارونی یکبارگی بدین عجبی چونی؟

2 گردان منم به حال و نه گردونم گردان نه‌ای به حال و تو گردونی

3 گر راه نیست سوی تو پیری را مر پیری مرا ز چه قانونی؟

4 زیرا که روزگار دهد پیری وز زیر روزگار تو بیرونی

1 ای به خطاها بصیر و جلد وملی نایدت از کار خویش، خود خجلی

2 هیچ نیابی مرا ز پند و قران وز غزل و می به طبع در بشلی

3 حاصل ناید به جسم و جان تو در از غزل و می مگر که مفتعلی

4 چون عسلی شد زخانت زرد، چرا با غزل و می به طبع چون عسلی؟

1 بهار دل دوستدار علی همیشه پر است از نگار علی

2 دلم زو نگار است و علم اسپرم چنین واجب آید بهار علی

3 بچن هین گل، ای شیعت و خسته کن دل ناصبی را به خار علی

4 از امت سزای بزرگی و فخر کسی نیست جز دوستدار علی

1 دگر ره باز با هر کوهساری بخار آورد پیدا خار خاری

2 همان شخ که‌ش حریرین بود قرطه همی از خر بر بندد ازاری

3 به ابر اندر حصاری گشت کهسار شنوده‌ستی حصاری در حصاری

4 همی فرش پرندین برنوردد شمال اکنون زهر کوهی و غاری

1 نگه کن سحرگه به زرین حسامی نهان کرده در لاژوردین نیامی

2 که خوش خوش برآردش ازو دست عالم چو برقی که بیرون کشی از غمامی

3 یکی گند پیر است شب زشت و زنگی که زاید همی خوب رومی غلامی

4 وجود از عدم همچنین گشت پیدا از اول که نوری کنون از ظلامی

1 آن قوت جوانی وان صورت بهشتی ای بی‌خرد تن من از دست چون بهشتی؟

2 تا صورتت نکو بود افعال زشت کردی پس فعل را نکو کن اکنون که زشت گشتی

3 پشتی ضعیف بودت این روزگار، چون دی طاووس‌وار بودی و امروز خارپشتی

4 گر جوهریت بودی بر روی خوب صورت آن نیکوی نگشتی هرگز بدل به زشتی

1 اگر زگردش جافی فلک همی ترسی چنین به سان ستوران چرا همی خفسی؟

2 وگر حذر نکند سود با سفاهت او چنین ز نیک و بد او چرا همی ترسی؟

3 چرا که باز نداری چو مردمان به هوش خسیس جان و تنت را ز ناکسی و خسی؟

4 به جهد و کوشش با خویشتن به پای و بایست اگر به کوشش با گردش فلک نه بسی

1 گرت باید که تن خویش به زندان ندهی آن به آید که دل خویش به شیطان ندهی

2 دیو مهمان دل توست نگر تا به گزاف این گزین خانه بدان بیهده مهمان ندهی

3 آرزو را و حسد را مده اندر دل جا گر همی خواهی تا خانه به ماران ندهی

4 گر تو مر آز و حسد را بسپاری دل خویش ندهند آنچه تو خواهی به تو تا جان ندهی

1 شبی تاری چو بی‌ساحل دمان پر قیر دریائی فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی

2 نشیب و توده و بالا همه خاموش و بی‌جنبش چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی

3 زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده که گفتی نافریده ستش خدای فرد فردائی

4 نه از هامون سودائی تحیر هیچ کمتر شد نه نیز از صبح صفرائی بجنبید ایچ صفرائی

آثار ناصرخسرو قبادیانی

30 اثر از قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار ناصرخسرو قبادیانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی