36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی

و اما أنس عبارت است از اشتغال دل به ملاحظه محبوب، و محو شدن آن در شادی قرب، و مشاهده حضور، و نظر به مطالعه جمال بدون التفات به دیگری و أنس، گاهی خالی از جمیع آلام است و گاهی مخلوط به اضطراب شوق می شود، زیرا دانستی که وصول به درک منتهای جمال الهی محال است پس اگر صاحب أنس، شوق اطلاع بر منتهای جمال از پس پرده های غیب بردل او غالب شود و به قصور خود ملتفت گردد و نفس او متزلزل شود و آتش شوق او به هیجان آید زمانی مقارن الم خوف می گردد، زیرا که چون نظر به صفات جلال و عزت افکند و استغنا و بی نیازی ذوالجلال را ملتفت گردد بیم راندن و زوال مشاهده از برای او حاصل می شود. ,

پس اگر انس غالب شود و از ملاحظه آنچه به آن نرسیده غافل گردد تا از شوق به آن خالی ماند و به خطر راندن ملتفت نشود، در این وقت، لذت و بهجت او عظیم، و طالب عزلت و خلوت و تنهایی می گردد بلکه بدترین چیزها در نزد او چیزی است که او را از تنهایی باز دارد همچنان که موسی چون خدا با او سخن گفت و کلام خدا را شنید مدتی مدید کلام هر مخلوقی را که می شنید بیهوش می شد والد مرحوم حقیر در کتاب «جامع السعادات» از أبو حامد غزالی نقل کرده که «چون انس دوامی به هم رساند و مستحکم شود و «قلق شوق، و خوف بعد او را مشوش و مضطرب نگرداند باعث نوع نازی و انبساطی با خدا می شود و گاه باشد که در عالم انبساط و ناز، افعالی و اقوالی صادر شود که در ظاهر خوب نباشد و منکر باشد، و لیکن آن را از کسانی که به مقام انس رسیده باشد متحمل می شوند اما کسی که به آن مقام نرسیده باشد و خود را شبیه به صاحب آن مقام کند هلاک و مشرف به کفر می شود. ,

چون تحمل امثال آن از هر بی سر و پایی نمی شود بلکه باید کسی باشد که مستغرق مقام انس باشد» چنانچه از برخ اسود منقول است که «هفت سال در بنی اسرائیل قحط شد، موسی با هفتاد هزار نفر به طلب باران بیرون شد خداوند عالم وحی فرستاد که چگونه دعای ایشان را مستجاب کنم و حال آنکه ظلمت گناهان، ایشان را فروگرفته و باطنهای ایشان خبیث شده؟ و رجوع کن به یکی از بندگان من که او را «برخ» گویند بگو: سوال کند تا من اجابت کنم. ,

موسی علیه السلام از احوال او پرسید، کسی نشان نداد روزی در راهی بنده سیاهی را دید که می آید شمله پشمینه به خود پیچیده و پیشانی او از اثر سجود، خاک آلوده است، موسی علیه السلام به نور نبوت او را شناخت و بر او سلام کرد و نام وی را پرسید گفت: منم برخ موسی گفت مدتی است تو را می طلبم بیا از برای ما طلب باران کن پس برخ بیرون رفت و با خدا آغاز تکلم کرد که الهی این موافق کردار تو نیست و مقتضای حلم و حکمت تو نه نمی دانم چه روی داده است تو را آیا ابرها از فرمان تو سرپیچیده اند یا بادها از اطاعت تو بیرون رفته اند یا بارانهای تو تمام شده یا غضب تو گناهکاران را فرو گرفته آیا تو آمرزنده نیستی؟ پیش از خلق خطا کاران رحمت خود را خلق کردی و به عفو امر فرمودی آیا شتاب در عذاب می کنی می ترسی بعد قدرت نداشته باشی؟ هنوز دعای او تمام نشده بود که باران بر بنی اسرائیل فرو ریخت و در نصف روز، گیاهها چنان سبز شدند که سواره را می پوشانیدند پس برخ برگشت و به موسی برخورد و گفت: چگونه با خدا مباحثه کردم موسی قصد او کرد خطاب الهی رسید که «ای موسی برخ روزی چندین بار ما را می خنداند» و از این قبیل بود آنچه موسی عرض کرد که «ان هی إلا فتنتک» و در وقتی که امر شد به جانب فرعون رود از راه شکفتگی و انبساط تعلل کرد و عذر آورد و گفت: «فأخاف ان یقتلون» و گفت «و یضیق صدری» دلتنگ می شوم» و این رفتار از غیر موسی خلاف ادب بود، زیرا آنچه از مثل او شایسته است از دیگری نیست. ,

طول امل عبارت است از امیدهای بسیار در دنیا، و آرزوهای دراز، و توقع زندگانی دنیا، و بقای در آن. ,

2 بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است به فکر باش که بنیاد عمر بر باد است

3 مجو درستی عهد از جهان سست نهاد که این عجوزه، عروس هزار داماد است

و سبب این صفت خبیثه دو چیز است: یکی جهل و نادانی است، چون جاهل، اعتماد می کند بر جوانی خود و با وجود عهد شباب، مرگ خود را بعید می شمارد و بیچاره مسکین ملاحظه نمی نماید که اگر اهل شهرش را بشمارن صد یک آن پیر نیستند و پیش از آمدن زمان پیری به چنگ گرگ أجل گرفتار گشته اند تا یک نفر پیر می میرد هزار کودک و جوان مرده و یا تکیه بر صحت مزاج و قوت طبیعت خود می نماید و دور می داند که فجئه مرگ، گریبان او را بگیرد و غافل می شود از اینکه مرگ مفاجات چه استبعاد دارد و بسی ارباب بمزاج قوی که به مفاجات از دنیا رفتند گو مرگ مفاجات بعید باشد اما بیماری مفاجات که بعید نیست، و هر مرضی ناگاه عارض می شود و چون مرض بر بدن رسید، مرگ استبعاد ندارد. ,

بدان که کارهای بندگان و اموری که بر ایشان وارد می گردد بر دو قسم است: ,

اول آنکه امری که از قدرت و وسع ایشان بیرون است. ,

دوم آنکه بیرون از قدرت ایشان نیست به این معنی که برای آن امر، اسبابی چند هست که بنده متمکن از تحصیل آن اسباب و وصول به آن امر یا دفع آن امر هست. ,

پس آنچه از قسم اول باشد مقتضای توکل، آن است که آن را حواله به رب الأرباب نمایی و فکرهای دقیقه و تدبیرات خفیه و سعی بی جا در خصوص آن نکنی. ,

اشاره شد به اینکه کسی که به مقام انس رسید طالب خلوت و عزلت می گردد و دوری از مردم را می خواهد، زیرا مصاحبت مردمان، دل او را از توجه تام به خدا مشغول می سازد و گاه باشد که بعضی از علما، مخالطه با مردمان را بر گوشه گیری و خلوت ترجیح دهند به سبب اخباری که در مدح الفت با مردمان و آمد و شد با ایشان رسیده و تفصیل این مقام آن است که ظاهر جمعی از علما آن است که عزلت و گوشه گیری افضل است از مصاحبت و الفت با مردم، به جهت اخباری که در مدح عزلت رسیده و به سبب فوایدی که بر آن مترتب می گردد. ,

و اما اخبار، مثل آنچه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است که «خدا دوست دارد بنده پرهیزگار پنهان را» و فرمود: «بهترین مردمان مومنی است که با مال و جان خود در راه خدا جهاد نماید و بعد از او مردی است که در بیشه ای از بیشه ها گوشه نشینی اختیار کند» از راه نجات از آن حضرت پرسیدند، فرمود: «در خانه خود بنشینید و دین خود را نگاهدارید و بر گناه خود گریه کنید» حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «روزگار فاسد شد و احوال برادران دگرگون شد و تنهایی دل و اطمینان خاطر بهتر شد» «و فرمود که کم کن آشنایان و شناسندگان خود را و بیگانه شو از آنهای که می شناسی» و نیز از آن حضرت منقول است که فرمود: «گوشه نشین در حصن خدا متحصن است و در حفظ و حمایت او محفوظ است پس خوشا به حال او اگر در ظاهر و باطن از همه کس جدا و بیگانه باشد» عیسی بن مریم علیه السلام فرمود: «زبان خود را نگاهدار از برای تعمیر دل خود و در خانه خود بنشین و بگریز از ریاکاری و فضول معاش و گریه کن بر گناه خود و فرار کن از مردم همچنان که از شیر واقعی فرار می کنی به درستی که پیش از این، مردم دوا بودند و حال مرض و دردند». ,

ربیع بن خثیم گوید که «اگر توانی در موضعی باشی که تو کسی را نشناسی و کسی هم تو را نشناسد چنان کن و در گوشه نشینی محافظت اعضا و جوارح است از معاصی و استراحت دل است و سلامتی زندگانی است و شکستن اسلحه شیطان است و دوری از هر بدی است و فراغت خاطر است و هیچ پیغمبری و وصی پیغمبری نیست مگر اینکه در زمانی گوشه نشینی و عزلت اختیار کرده، یا در ابتدای زمان خود، یا در آخر آن». ,

و اما فواید عزلت: پس بسیار است، چون فراغت از برای عبادت و ذکر خدا و یاد او و انس به مناجات خدا و سیر در ملکوت آسمان ها و زمین و خلاصی از کثرت معاصی و آموختن اخلاق بد از مردم و مسامحه در امر به معروف و نهی از منکر و استخلاص از فتنه و فساد مردم و مخاصمه و شر و ایذای ایشان و قطع طمع مردم از او و خلاصی از نگاه کردن به اهل ظلم و فسق و جهال و احمقان و غیر اینها. ,

و مراد از آن در این مقام، دورویی و دو زبانی است، به این طریق که در حضور کسی او را مدح و ستایش کنی، و اظهار دوستی و نیکخواهی نمایی و در غیاب او برخلاف آن باشی، و مذمت او کنی و در صدد اذیت او باشی یا آنکه میان دو نفر که با یکدیگر دشمن اند، آمد و شد نمایی و با هر یک در دشمنی دیگری موافقت کنی و خود را دشمن او وانمایی و او را بر عداوت آن دیگری تحسین کنی و دشمنی او را در نظرش جلوه دهی و چنان نمایی که تو هم یاری او می کنی و این صفت از جمله مهلکات عظیمه است. ,

حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که هر که دو رو باشد در دنیا، فردای قیامت او را دو زبان از آتش خواه بود» و فرمود «بدترین بندگان خدا در روز قیامت، کسی خواهد بود که در دنیا دو رو باشد یعنی شخصی را به رویی ملاقات کند و دیگری را به رویی» و نیز فرمود که «در روز قیامت هر که دو رو باشد خواهد آمد یک زبان از قفای او آویخته، و یک زبان دیگر از پیش روی او، و شعله خواهند کشید تا رخسار او را بسوزانند و ندا خواهد رسید که این است که در دنیا دورو و دو زبان بود». ,

از اموری که چیز خوردن بر آن موقوف است فهمیدن غذای خوردنی است، به اینکه آن را با دیگر خود ببیند و بچشد و ببوید و لمس نماید، یا تمیز بعضی از اوصاف آن را که محتاج بر این امور است بکند و موافق طبع را از مخالف، امتیاز دهد پس «نعمت اکل»، محتاج است به قوه باصره و ذائقه و شامه و لامسه پس خداوند سبحان این قوا را آفریده و اسبابی که خلق این حواس موقوف است بر آنها بی حد و نهایت است و متعرض بیان آنها شدن مقدور ما نیست. ,

و بعد از آنکه غذا را فهمید و نیک و بد آن را تمیز داد محتاج است به قوه دیگر که اوصاف غذایی را که فهمیده در خاطر خود ضبط کند که چون دوباره آن غذا حاضر شود بداند که این همان غذایی است که موافق طبع یا مخالف آن است که سابق آن را فهمیده که قوه حس مشترک است که خلق آن نیز به اسباب بی نهایتی موقوف، که شرح آنها در این مقام غیر مقدور است. ,

و اگر فهمیدن انسان منحصر بودی به حواس ظاهریه و حس مشترک، مانند سایر حیوانات فهم او ناقص بودی و ادراک او منحصر در چیز حاضر بودی و راهی به ادراک عواقب امور نداشتی، مانند بهایم و از این جهت است که آنها هر چیزی که لذت حالی بخشد می خورند اگر چه کشنده آنها باشد پس تمیز صلاح و عافیت و فساد آن موقوف به قوه دیگر بود. ,

پس حق تعالی از برای انسان قوه عاقله را آفریده که به واسطه آن مضرت و عافیت و منفعت آنها را درک نماید و همچنین با آن، درک کند کیفیت ترکیب اطعمه و پختن آنها و مهیا کردن اسباب آنها را پس عاقل منتفع می شود از چیزی خوردن که سبب صحت است و این پست ترین فایده های آفریدن عقل است و اسبابی که خلق عقل بر آنها موقوف است، ادراک آنها در قوه بشر نیست و این بیان قلیلی از نعمتهایی است که در ادراک غذا، آدمی را احتیاج به آنهاست. ,

چون شکر نعمت موقوف است بر شناختن آن، در اینجا فی الجمله اشاره به بعضی نعم الهیه می شود تا صاحب بصیرت را تفکر در سایر نعمتها آسان شود پس می گوییم بدان که «نعمت»، عبارت است از هر خیر و لذت و سعادتی، بلکه هر مطلوبی و آن بر دو نوع است: ,

اول آنکه آنچه لذاته مطلوب است، نه به جهت تحصیل چیز دیگر، یعنی: غرض از آن، وصول به مطلوبی دیگر نیست و این نوع، مخصوص به لذات عالم آخرت است یعنی: لذت مشاهده جمال الهی و سعادت لقای او و سایر لذات بهشت از بقایی که که فنا ندارد و شادی ای که غم با آن نیست و علمی که جهل پیرامون آن نمی گردد و غنایی که فقر از پی ندارد و غیر اینها از آنچه هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به هیچ خاطری خطور نکرده و این نوع، نعمت حقیقی و لذت واقعی است و از این جهت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «عیشی نیست مگر عیش آخرت». ,

دوم آنکه وسلیه خیر و لذتی دیگر می شود، خواه به خودی خود هم مطلوب باشد یا نه و آن بر چهار قسم است: ,

قسم اول: اخلاق فاضله و صفات حسنه، و جامع همه چهار صفت، علم و عفت و شجاعت و عدالت است و آنها با وجود اینکه خود، موجب لذت و بهجت اند وسیله رسیدن به لذات حقیقیه اخرویه نیز هستند و خود این اخلاق و صفات، لذیذاند در دنیا و آخرت و نافعند در هر دو عالم و باعت راحتند در هر دو سرای و مستحسن اند در جمیع احوال. ,

ضد سخط، رضا است و آن عبارت است از ترک اعتراض الهیه در باطن و ظاهر، قولا و فعلا و صاحب مرتبه رضا پیوسته در لذت و بهجت و سرور و راحت است، زیرا تفاوتی نیست در نزد او میان فقر و غنا، راحت و عنا، بقا و فنا، عزت و ذلت، مرض و صحت، و موت و حیات و هیچ یک از اینها بر دیگری در نظر او ترجیح ندارد و هیچ کدام بر دل او گران نیست، زیرا که همه را صادر از خدای تعالی می داند به واسطه محبت حق که بر دل او رسوخ نموده بر همه افعال او عاشق است و آنچه از او می رسد بر طبع او موافق است و می گوید: ,

2 عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد بو العجب من عاشق این هر دو ضد

3 ناخوش او خوش بود بر جان من جان فدای یار دل رنجان من

4 ما سر نکشیم از قدم یار صفایی تیغ آید اگر در قدم او بسر ما

ضد ریا، اخلاص است و آن عبارت است از خالص ساختن قصد از غیر خدا، و پرداختن نیت از ما سوی الله و هر عبادتی که قصد در آن به این حد نباشد از اخلاص عاری است پس کسی که طاعت می کند اگر به قصد ریا یعنی وانمودن به مردم و حصول قدر و منزلت در نزد ایشان باشد آن مرائی مطلق است و اگر به قصد قربت باشد، و لیکن با آن، غرض دنیوی دیگری غیر از ریا نیز به آن ضمیمه باشد، مثل اینکه در روزه نیز قصد پرهیز بکند یا در آزاد کردن بنده ای که خریدار نداشته باشد، قصد فرار از خراجات یا خلاصی از شرارت و بد خلقی او را نیز بکند یا در حج، نیت خلاصی از بعضی گرفتاریهای وطن یا شر دشمنان کند یا در تحصیل علم، قصد عزت و برتری نماید یا در وضو و غسل، نیت خنک شدن یا پاکیزگی کند یا در تصدق به سائل، نیت خلاصی از «ابرام» او کند، و نحو اینها اگر چه در این وقت، آن شخص، مرائی نباشد، و لیکن عمل او از اخلاص خارج است. ,

پس، اخلاص آن است که عمل او از جمیع این شوائب و اغراض خالی باشد و از جهت محض تقرب به خدا بوده باشد و بالاترین مراتب اخلاص آن است که در عمل، قصد عوضی اصلا نداشته باشد، نه در دنیا و نه در آخرت و صاحب آن، همیشه چشم از اجر در دو عالم پوشیده، و نظر او به محض رضای حق مقصور است و بجز او مقصودی و مطلوبی ندارد و این مرتبه، اخلاص صد یقین است و نمی رسد به آن مگر کسانی که «مستغرق» لجه بحر عظمت الهی گشته، واله و حیران محبت او باشند و ایشان را التفاتی نه به دنیا و نه به آخرت باشد. ,

3 گدای کوی تو از هشت خلد مستغنی است اسیر قید تو از هر دو عالم آزاد است

و رسیدن به این مرتبه میسر نیست مگر اینکه از همه خواهشهای نفسانی دست برداری و پشت پا بر هوا و هوس زنی و دل خود را مشغول فکر و صفات و افعال پروردگار خودنمایی و وقت خود را به مناجات او صرف کنی، تا أنوار جلال و عظمت او بر ساحت دل تو پرتو افکند و محبت و أنس با او در دل تو جای گیرد. ,

ضد صفت «جزع»، «صبر» است و آن عبارت است از ثبات نفس و اطمینان آن، و مضطرب نگشتن آن در بلایا و مصائب، و مقاومت کردن با حوادث و شداید، به نحوی که سینه او تنگ نشود و خاطر او پریشان نگردد و گشادگی و طمأنینه که پیش از حدوث آن واقعه است زوال نپذیرد پس زبان خود را از شکایت نگاهدارد و اعضای خود را از حرکات ناهنجار محافظت کند و این صبر در شداید است که ضد آن جزع است. ,

و از برای صبر، اقسام دیگر نیز هست مثل: صبر در معارک و جنگها که از افراد شجاعت است و صبر در حال غضب، که حلم است و صبر در مشقت طاعت و عبادت. ,

و صبر بر مقتضیات شهوت و صبر بر زهد در دنیا، و غیر اینها. ,

و از این ظاهر می گردد که اکثر اخلاق، داخل صبر است. ,

آثار ملا احمد نراقی

36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی