36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی

صفت نهم غضب است و آن عبارت است از: حالت نفسانیه که باعث حرکت روح حیوانی و از داخل به جانب خارج از برای غلبه و انتقام می شود و هرگاه شدت نمود باعث حرکت شدیدی می شود که از آن حرکت، حرارتی مفرط حاصل، و از آن حرارت دود تیره ای برمی خیزد و دماغ و رگها را ممتلی می سازد، و نور عقل را می پوشاند، و اثر قوه عاقله را ضعیف می کند. ,

و به این جهت در صاحب غضب، موعظه و نصیحت اثری نمی بخشد بلکه پند و موعظه، درشتی و شدت را زیاد می کند و حرکت قوه غضبیه به این جهت امری است که هنوز واقع نشده است بلکه محتمل الوقوع است و به جوش آمدن شعله غضب، به جهت دفع آن است، یا به سبب امری است که واقع شده، و حرکت آن به جهت انتقام است. ,

پس اگر انتقام ممکن باشد و قدرت بر آن داشته باشد، چون غضب به حرکت آمد خون از باطن به ظاهر میل می کند و رنگ آدمی سرخ می شود و اگر انتقام ممکن نباشد و از آن مأیوس باشد خون میل به باطن می کند و به آن جهت رنگ آدمی زرد می شود و اگر غضب بر کسی باشد که نداند خواهد توانست انتقام از او بکشد یا نه، گاهی خون میل به باطن و گاهی میل به ظاهر می کند، و به این جهت رنگ آدمی گاهی سرخ و گاهی زرد می شود. ,

و مخفی نماند که مردمان در قوه غضبیه بر سه قسم اند: بعضی در طرف افراط هستند، که در وقت غضب فکر و هوشی از برای ایشان باقی نمی ماند و از اطاعت عقل و شرع بیرون می روند. ,

دانستی که کبر از جمله مهلکات، و مانع وصول به سعادات است و باعث آن نیست مگر حمق و سفاهت و بی خردی و غفلت، زیرا که همه آسمان ها و زمینها و آنچه در آنها موجود است در جنب مخلوقات خدا هیچ و بی مقدارند و همچنین زمین در جنب آسمان ها، و موجودات زمین در جنب زمین، و حیوانات در جنب آنچه بر روی زمین است، و انسان در جنب حیوانات، و این تسکین بیچاره متکبر، در جنب افراد انسان پس چه شده است او را که بزرگی کند. ,

2 خویشتن را بزرگ می بینی راست گفتند یک، دو بیند لوچ

ای احمق قدر و مقدار خود را بشناس و ببین چیستی و کیستی و چه برتری بر دیگران داری، به فکر خود باش و خود را بشناس. ,

4 تا تطاول نپسندی و تکبر نکنی که خدا را چو تو در ملک بسی جانورست

قبل از این مذکور شد که بالاترین خوفها، خوف سوء خاتمه است و از برای آن اسباب بسیار است، و مرجع همه آنها سه چیز است: اول: که از همه بدتر است آن است که در وقتی که سکرات مرگ ظاهر شود و احوال آن نمایان گردد، در عقاید آدمی خللی هم رسد و شک یا انکاری در بعضی از عقاید در دل او حاصل شود، و این حجابی گردد میان خدا و بنده، که باعث عذاب مخلد، و زیانکاری ابد، و دوری دائمی از درگاه خدا گردد، و به کفراز دنیا رحلت کند. ,

و می تواند شد که آدمی به امری که خلاف واقع باشد اعتقاد کند و در وقت مردن خلاف آن بر او ظاهر شود، و به این سبب تشکیک در سایر عقاید صحیحه خود کند و کافر گردد زیرا که در ابتدا، اعتقاد او به همه یکسان بود، پس چون ملاحظه کند که یکی از آنها خطاست اطمینان او از سایر عقاید خود نیز برطرف می گردد. ,

چنانکه گویند فخر رازی روزی می گریست از سبب گریه او پرسیدند گفت: حال هفتاد سال است که در مسأله ای بنوعی اعتقاد داشتم امروز دانستم که باطل بوده، از کجا که سایر عقاید من چنین نباشد. ,

و بالجمله «العیاذ بالله» کسی که به این خطر افتد و پیش از آنکه رفع تشکیک او بشود و ایمان از برای او حاصل بشود از دنیا برود کافر رفته است و بلهائی که ایمان به خدا و رسول و روز حساب بر سبیل اجمال دارد و این در قلب ایشان رسوخ کرده است از این خطر دورترند. ,

بدان که غضب مفرط، از مهلکات عظیمه و آفات جسمیه است و بسا باشد که به امری مودی شود که باعث هلاک ابد و شقاوت سرمد گردد، چون قتل نفس، یا قطع عضو و از این جهت است که گفته اند: «غضب جنونی است که دفعی عارض می گردد» و بسا باشد که شدت غضب، موجب مرگ مفاجات گردد. ,

و بعضی از حکما گفته اند که «کشتی که به گرداب افتاده باشد و موجهای عظیم آن را فرو گرفته باشد و بادهای شدید آن را به هر طرف افکند به خلاص و نجات نزدیکتر است از کسی که شعله غضبش به التهاب آمده باشد». ,

و در اخبار و آثار، مذمت شدید در خصوص غضب وارد شده است حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «غضب ایمان را فاسد می گرداند چنانکه سرکه عسل را فاسد می کند» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «این غضب آتش پاره ای است از شیطان، که در باطن فرزند آدم است و چون کسی از شما غضبناک گردید چشمهای او سرخ می گردد و باد در رگهای او می افتد و شیطان داخل او می شود» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «غضب، کلید هر بدی و شری است» و باز از آن حضرت مروی است که «غضب، دل مرد دانا را هلاک می کند» و نیز آن حضرت فرموده است که «کسی که قوه غضبیه خود را مالک نباشد عقل خود را نیز مالک نیست» و مخفی نماند که علاوه بر اینکه خود غضب از مهلکات عظیمه و از صفات خبیثه است، لوازم و آثاری چند نیز بر آن مترتب می شود که همه آنها مهلک و قبیح است، مانند: فحش و دشنام و اظهار بدی مسلمین و شماتت ایشان و سر ایشان را فاش کردن و پرده ایشان را دریدن و سخریه و استهزاء به ایشان کردن و غیر اینها از اموری که از عقلا صادر نمی گردد ,

و از جمله لوازم غضب آن است که البته بعد از تسکین «نایره آن، آدمی پشیمان و افسرده خاطر می گردد و غضبناک و غمناک و شکسته دل می شود و باعث دشمنی دوستان و شماتت دشمنان، و شادی ایشان و سخریه و استهزای اراذل و اوباش، و تألم دل و تغیر مزاج، و بیماری تن می گردد و عجب این است که بعضی چنان توهم می کنند که شدت غضب از مردانگی است، با وجود اینکه افعالی که از غضبناک سر می زند افعال اطفال و دیوانگان است نه کردار عقلا و مردان همچنان که مشاهده می شود کسی که شدت غضب بر او مستولی شد حرکات قبیحه و افعال ناشایسته، از دشنام و هرزه گوئی و سخنهای رکیک از او سر می زند و بسا باشد که دشنام به ماه و خورشید و ابر و باد و باران و درخت و جماد و حیوان می دهد و می رسد به جائی که کاسه و کوزه خود را می شکند و با حیوانات و جمادات به سخن درمی آید و چون دست او از همه جا کوتاه شود جامه خود را می درد و بر سر و صورت خود می زند و خود و پدر و مادر خود را دشنام می دهد و گاهی چون مستان و مدهوشان به هر طرف دویدن می گیرد و بسا باشد که بیهوش می شود و به زمین می افتد آری: ,

و آن حالتی است که آدمی به سبب آن از آلامی که به دیگران می رسد و به مصایبی که به ایشان روی می دهد متأثر نمی گردد و شکی نیست که منشأ این صفت، غلبه سبعیت است و بسیاری از افعال ذمیمه، چون: ظلم و ایذاء کردن و به فریاد مظلومان نرسیدن و دستگیری فقرا و محتاجان را نکردن، از این صفت ناشی می شود و ضد این صفت، رقت قلب و رحیم دل بودن است، و بر آن آثار حسنه و صفات قدسیه مترتب می گردد و از این جهت اخبار بسیار در فضیلت آن وارد شده است و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «خدای تعالی فرمود که نیکی را از مهربانان از بندگان من بطلبید و در پناه ایشان زندگانی کنید، به درستی که من رحمت خود را در ایشان قرار داده ام» و اخبار و احادیث در مذمت قساوت قلب، و مدح رقت آن بی شمار و مستغنی از شرح و اظهار است و علاج این صفت، و ازاله قساوت، و کسب رحمت، در نهایت صعوبت است، زیرا که قساوت، صفتی است راسخه در نفس، که ترک آن به آسانی میسر نگردد و کسی که به آن مبتلا باشد باید به تدریج خود را از اعمالی که نتیجه قساوت است نگاه دارد و مواظبت بر آنچه آثار رحیم دلی و رقت قلب است نماید تا نفس مستعد آن گردد، که از مبدأ قیاض افاضه صفت رقت شده، ضد آن را که قساوت است برطرف سازد. ,

و اما عجب به حسن و جمال: پس علاج آن این است که بدانی که آن به زودی در معرض زوال است و به اندک علتی و مرضی جمال تو زایل، و حسن تو باطل می شود و کدام عاقل به چیزی عجب می کند که تب شبی آن را بگیرد، یا دملی آن را برطرف کند، و یا آبله ای آن را فاسد گرداند. ,

2 بر مال و جمال خویشتن غره مشو کان را به شبی برند و این را به تبی

و اگر به بیماری و مرض زایل نشود، هیچ شبهه ای نیست که به رفتن جوانی و آمدن پیری جمال و حسن نیز خواهد رفت و مرگی که هر کسی خواهی نخواهی آن را خواهد چشید آن را تباه خواهد ساخت نگاه کن به رخسارهای زیبا و قامتهای رعنا و بدنهای نازک، که چگونه در خاک پوسیده و متعفن شده، که هر طبعی از آنها متنفر می گردد و علاوه بر اینکه مایه حسن و جمال خود را نظر نماید که چیست، اخلاط متعفنه جمع گشته و خون و چرکی فراهم آمده و هیئتی از اینها حاصل شده. ,

4 گوشت پاره آلت گویای تو پیه پاره منظر بینای تو

صفت دهم در صدد انتقام بودن است و مذمت آن، یعنی کسی که بدی با او کند او نیز در صدد بدی کردن به مثل آنچه او کرده است یا بالاتر برآید، اگر چه شرعا حرام باشد، مانند: مکافات غیبت به غیبت، و فحش به فحش، و بهتان به بهتان و همچنین غیر اینها از افعال محرمه و شکی نیست در حرمت آن نیست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «اگر مردی تو را سرزنش کند به عیبی که در تو هست، تو سرزنش مکن او را به آنچه در اوست» و نیز فرمودند «دو نفر که یکدیگر را دشنام می دهند دو شیطان اند که همدیگر را می درند» «روزی در مجلس حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم شخصی به یکی از صحابه دشنام داد، و او ساکت بود، بعد از آن، او نیز شروع کرد به تلافی آن حضرت برخاستند و فرمودند که فرشته از جانب تو جواب می داد و چون خود به سخن آمدی فرشته رفت و شیطان آمد، و در مجلسی که شیطان در آن است من نمی نشینم» پس بر مرد دیندار لازم است که هرگاه از کسی نسبت به او ظلمی صادر شود در گفتار یا کردار، اگر از شریعت مقدسه جزائی و انتقامی به جهت آن مقرر است به آن اکتفا کند و از آن تعدی نکند، اگر چه بهتر آن است که از آن نیز چشم بپوشد و از آن شخص عفو کند و اگر در شرع، جزاء معینی به جهت آن نرسیده است، پا از دایره شرع بیرون ننهد و اگر سخنی بگوید، سخنی باشد که حرام نباشد، مثل اینکه در مقابل کسی که او را مذمت کند یا دشنام دهد و مانند آن از چیزهائی که در شرع مکافاتی ندارد همین قدر گوید که ای بی حیا، و ای بد خلق، و ای بی آبرو، و ای بی شرم «اگر این صفات را داشته باشد» یا بگوید خدا جزای تو را بدهد، یا خدا از تو انتقام کشد، یا تو کیستی که من جواب تو را گویم، یا ای جاهل، و ای احمق و این دروغ نیست، زیرا که هیچ کس از جهل و حمق خالی نیست همچنان که مروی است که «مردم همه در شناختن ذات خدا احمق اند» و بهتر این است که زبان به اینها نیز نگشاید و حواله آن را به رب الارباب نماید، زیرا که بعد از شروع در جواب، خود را نگاهداشتن مشکل است و اکثر مردم در وقت غضب از ضبط خود عاجزند بلی اگر مقامی باشد که اگر مطلقا متعرض نشود به بی غیرتی و بی حمیتی منجر شود، با حلم و حوصله و موافقت شریعت مقدسه، مکافات نماید و چون فی الجمله مکافات نمود زود راضی شود. ,

از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «بنی آدم طبقات مختلف اند: بعضی دیر به غضب می آیند و زود غضب ایشان برمی گردد و بعضی زود به غضب می آیند و زود برمی گردند و طایفه ای زود به غضب می آیند و دیر راضی می شوند و جماعتی دیر به غضب می آیند و دیر خشنود می شوند و بهترین این طوایف کسانی هستند که دیر غضبناک می شوند و زود خشنود می گردند و بدترین ایشان، آنان اند که زود به غضب آیند و دیر راضی شوند» ,

و بدان که علاج ترک انتقام این است که تأمل در بدی عاقبت آن در دنیا و آخرت کند و بداند که اگر انتقام آن را به پروردگار حواله کند البته منتقم حقیقی از او انتقام کشد، همچنان که مکرر مشاهده شده و به تجربه رسیده و اخبار و آیات بر آن دلالت دارند. ,

بلی: ,

ضد عصبیت و کتمان حق، انصاف و ایستادن بر حق است و این دو، از صفات کمالیه اند و صاحب آنها در دنیا و آخرت عزیز و محترم، و در نزد خالق و خلق، مقبول و مکرم است. ,

و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «ایمان بنده، کامل نیست تا در او سه خصلت بوده باشد: انفاق در راه خدا با وجود تنگدستی و انصاف دادن از خود و سلام کردن» و فرمود که «سید و آقای جمیع اعمال، انصاف دادن از خود است» و فرمود که «هر که مواسات کند فقیری را از مال خود، و انصاف دهد مردمان را، پس حقا که آن مومن است» و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که «آیا هر که انصاف بدهد، و آنچه حق است بگوید خدا زیاد نکند از برای او مگر عزت را» و همین حدیث، کافی است از برای کسانی که از برای توهمات فاسده چشم از حق می پوشند. ,

حضرت صادق علیه السلام فرمود که «خبر دهم شما را از اشد چیزهائی که خدا بر خلقش واجب کرده است پس سه چیز را ذکر کردند که اول آنها انصاف بود» و فرمود که «هر که انصاف بدهد مردم را از خود، می پسندند او را که از برای دیگران حکم باشد» و نیز فرمود که «هرگز دو نفر در امری نزاع نکردند که یکی از آنها انصاف بدهد از برای آن دیگری و آن قبول نکند مگر اینکه آن دیگری مغلوب می گردد» و فرمود که «از برای خدا بهشتی است که داخل آن نمی شود مگر سه نفر: یکی از آنها کسی است که در حق خود حکم به حق نماید». ,

صفت هشتم سوء ظن و بددلی است به خدا و خلق و این صفت رذیله نتیجه جبن و ضعف نفس است، زیرا که هر جبان ضعیف النفسی، هر فکر فاسدی که به خاطرش می گذرد و به قوه واهمه او درمی آید اعتقاد می کند و پی آن می رود و این صفت خبیثه از مهلکات عظیمه است خداوند عالم می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم» یعنی «ای گروه مومنین، اجتناب کنید از بسیاری از گمان ها بدرستی که بعضی از گمانها گناه است» و دیگر می فرماید: «و ظنتم ظن السوء و کنتم قوما بورا» یعنی گمان بد بردید، و شما قومی بودید به هلاکت رسیده» و حضرت امیرالمومنین علیه السلام می فرماید که «باید امر برادر مومن خود را به بهترین محامل حمل کنی و باید به سخنی که از برادر تو سرزند گمان بد نبری مادامی که محمل خوبی از برای آن بیابی» و مروی است که «خدای تعالی حرام کرده است از هر مسلمی خون او را و عرض او را و ظن بد به او بردن را» و همین مذمت از برای ظن بد کافی است که آن را قرین کشتن مسلم و دست اندازی به حریم و عرض او نموده و شکی نیست که هر که در باطن، بد به دیگری برد و او را به شر و فساد نسبت دهد در ظاهر به نظر حقارت او را می بیند، و اکرام او را کما ینبغی بجا نمی آورد و در حقوق او کوتاهی می کند بلکه مضایقه از غیبت، و اظهار آنچه گمان به او برده نمی کند و همه این امور منشأ هلاکت او می شود. ,

و شبهه ای نیست در اینکه هر که ظن بد به مسلمانان می برد خبیث النفس و بد باطن است، و هر کسی را مثل خود می داند و خباثت باطن او به ظاهرش نیز سرایت می کند و دل هر مومن پاک طینتی نسبت به همه خلایق، پاک و صاف است و ظن بد به احدی نمی برد. ,

آری، آری: از کوزه همان برون تراود که در اوست ,

4 مرا پیر دانای مرشد شهاب دو اندرز فرمود بر روی آب

و اما مقتضای غیرت بر اولاد، آن است که در ابتدای امر، مراقب احوال او باشی و از برای پرستاری و شیر دادن او زنی صاحب عفت و صلاح معین نمائی و غذای او را از حلال مهیا سازی، زیرا که طفلی که گوشت او از شیری که از غذای حرام به هم رسیده متکون شود طبع او خبیث می شود، و طینت او از خباثت سرشته می گردد و چون به سرحد تمیز رسد باید او را از آداب نیکان بیاموزی و آداب خوردن و گفتن و نشستن و برخاستن و غیر اینها به او یاد دهی. ,

پس او را بیاموزی که نخورد مگر با دست راست و در وقت شروع به چیز خوردن، «بسم الله» بگوید و از نزد خود لقمه برگیرد و به هر طرف دراز نشود و پیش از دیگران دست به طعام نبرد و نیز به طعام و کسانی که طعام می خورند نگاه نکند و با شتاب غذا نخورد و لقمه را نیک بجاید و دست و جامه را به آنچه می خورد آلوده نسازد و پرخوری و شکم پرستی را عادت نکند و باید در نزد طفل مذمت پرخوری را نمود و مدح قناعت و کم خوری را کرد و او را چنان پرورید که در بند غذا نباشد، و به هر چه رسد قانع باشد و او را از خودآرایی و زینت کردن و در بند لباس بودن منع نمائی و این را در نظر او قبیح سازی، و به او وانمائی که زینت و خودآرایی طریقه زنان است و مردان از آن عار دارند و از همنشینی طفلانی که بر ناز و نعمت و لباس و زینت پرورش یافته اند او را محافظت کنی و او را به لباس پست و درشت معتاد سازی و طریقه نشستن و برخاستن و ایستادن، پشت به دیگری نکند و در حضور مردمان آب دهان نیفکند و انگشت به بینی نکند و آب بینی نیفکند، و اگر ضرور شود پنهان، بینی را پاک کند و در برابر مردم خمیازه نکشد و پا بر روی پا نیفکن و دست بر زیر «زنخدان» ننهد و به هر طرف ننگرد و سر برهنه نسازد و اطاعت بزرگتر را کند، و تعظیم ایشان را به جای آورد، و در حضور ایشان بازی نکند و او را منع کنی از پرگوئی و دروغ و قسم خوردن اگر چه راست باشد و فحش و دشنام و لغو و غیبت و بسیار خندیدن و استهزاء کردن و زیاد مزاح کردن و تیز به مردم نگریستن و ابتدا به سخن کردن. ,

و عادت ده او را به درستگوئی و با فکر سخن گفتن و گوش دادن به کسی که با او تکلم می کند و برخاستن در پیش پای بزرگ تر از خود و به دو زانو نشستن و جای دادن و وقار و سکینه و خودداری در جمیع حرکات به او بیاموز و باید او را از همنشین بد، نهایت محافظت را کنی، که اصل ادب همین است، و بترسانی او را از اینکه از اطفال یا مردان چیزی بگیرد و به او بفهمانی که بزرگی در عطا و بخشش است، و در گرفتن، خواری و ذلت است، و دأب سگان است که در انتظار لقمه ای دم خود را می جنبانند و تملق و چاپلوسی می کنند. ,

و باید او را به معلمی متدین دانا داد که او را قرآن بیاموزد، و حکایات نیکان را به او بخواند و از سخنان لغو او را منع کند و باید به او تعلیم کنی که چون معلم او را بزند صبر و تحمل کند و متوسل به این و آن نشود و به او بگوئی که این طریقه شجاعان و مردان است، و در آن وقت چون زنان وبندگان فریاد و فغان نکند و سزاوار آن است که چون از مکتب فارغ شود او را اذن دهی که مشغول بازی و تفرج شود تا دل او نمیرد و پژمرده نگردد. ,

آثار ملا احمد نراقی

36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی