36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی

بدان که همچنان که مذکور شد ضد بدگمانی به خدا و خلق، حسن ظن به آنها است و فواید آن بسیار، و ثمرات آن بیرون از حد شمار است و اخباری که در فضیلت حسن ظن به خدا وارد شده است قبل از این مذکور و فایده آن معلوم گردید و بیان شد که آن باعث نجات و نشاط در عبادات و محبت به خدا است، که اعلای مقامات است. ,

پس بر هر بنده لازم است که او را به خود هزار مرتبه مهربان تر از پدر و مادر بداند و همچنین بر او لازم است که گمان بد به هیچ یک از مسلمین نبرد و گفتار و کردار ایشان را حمل بر بدی ننماید بلکه هر عملی از هر که می بیند و هر سخنی از هر که می شنود باید آن را به بهترین محامل حمل کند و تکذیب او را نکند و اگر احتمال بدی به خاطر او گذرد، و هم خود را خطاکار شمرد و خود را بر آن ندارد، تا چون چندی گذرد این صفت ملکه او می شود و بدگمانی از خاطر او مرتفع می گردد. ,

بلی اگر گمان بدی نسبت به کسی کند که اگر گمان او راست و مطابق واقع باشد باعث ضرر دینی یا دنیوی باشد لازم است که حزم و احتیاط را به جای آورد، و امور دین و دنیای خود را به او وانگذارد، تا ضرر و خسران به او مترتب نگردد. ,

و آن عبارت است از سعی نمودن در حمایت خود یا چیزی که به خود نسبت دارد، از دین و مال و قبیله و عشیره و اهل شهر یا اهل صنعت خود و امثال اینها، به قول یا فعل و این بر دو قسم است، زیرا که آن را که حمایت می کند و سعی در دفع بدی از آن می کند اگر چیزی است که حفظ و حمایت آن لازم است و در حمایت کردن، از حق متجاوز نمی کند و انصاف را از دست نمی دهد این قسم ممدوح و پسندیده، و از صفات فاضله است و آن را غیرت گویند، چنانکه گذشت ,

و اگر چیزی را که حمایت می کند، چیزی است که حمایت آن شرعا خوب نیست، یا در حمایت، از حق و انصاف تجاوز می کند و به باطل داخل می شود، این قسم عصبیت مذموم است و از رذایل صفات متعلقه به قوه غضبیه است. ,

و به این اشاره فرمودند حضرت سید الساجدین علیه السلام وقتی که از عصبیت از او پرسیدند پس فرمود: «عصبیتی که صاحب آن گناهکار است آن است که آدمی بدان قبیله خود را بهتر از نیکان قبیله دیگر ببیند و عصبیت، آن نیست که کسی قبیله خود را دوست داشته باشد، و لیکن آن است که آدمی اعانت بکند قبیله خود را بر ظلم» و عصبیت را که در اخبار و احادیث اطلاق می کنند این قسم را مذموم می خوانند و آن از صفات مهلکه و آدمی را به شقاوت ابدی گرفتار می کند. ,

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که تعصب بکشد یا تعصب از برای او بکشند رشته اسلام از گردن او جدا می شود» و فرمود که «هر که به قدر حبه خردلی عصبیت در دل او باشد خدا در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت برخواهد انگیخت» و از حضرت سیدالساجدین علیه السلام مروی است که «هیچ حمیتی داخل بهشت نمی شود مگر حمیت حمزه بن عبدالمطلب علیه السلام در آن وقت که مشرکین بچه دان شتر را در حالت سجود معبود همایون بر سر سید کاینات افکندند غضب و حمیت، حمزه را بر آن داشت که دین اسلام را قبول نمود» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «فرشتگان چنان پنداشتند که ابلیس از ایشان است و خدای می دانست که از ایشان نیست پس حمیت و غضب، او را بر آن داشت که حقیقت خود را ظاهر کرده گفت: مرا از آتش خلق کردی و آدم را از خاک». ,

چون حقیقت زهد و فضیلت آن را دانستی اکنون نپنداری که هر که ترک مال دنیا را نمود زاهد است، زیرا که ترک مال، و اظهار ضیق معاش، و خفت در اکل و لباس بسیار سهل است در جنب جاه و شهرت و مدح و منزلت و بسیارند از دنیاپرستان که دست از مال دنیا برداشته و به اندک قوتی اکتفا نموده و به منزل ویرانی قناعت نموده اند تا مردم آنها را زاهد شناسند و مدح کنند و به طمع لذت بالاتری از لذت پست تر گذشته اند و این اشخاص ترک دنیا را از برای دنیا کرده اند. ,

پس زاهد حقیقی آن است که ترک مال و جاه، بلکه جمیع لذتهای نفسانیه نموده باشد و علامت این، آن است که فقر و عزت و ذلت و مدح و ذم در نزد او مساوی باشد و سبب این حالت، غلبه انس به خداست، زیرا که مادامی که در دل محبت خدا و انس به او غالب نشود، محبت دنیا بالکلیه از دل خارج نمی شود و محبت خدا و محبت دنیا در دل او مثل آب و هوا هستند در قدح، چون یکی از اینها داخل شود دیگری بیرون می رود پس دل آکنده از محبت دنیا، از دوستی خدا خالی است و دل مشغول به محبت خدا، از دوستی دنیا فارغ است و هر قدر که یکی از اینها کم می شود دیگری زیاد می شود، و بالعکس. ,

و باعث این، یا عصبیت است یا جبن، و گاه باشد که سبب آن طمع باشد، و در این صورت هم باز منشأ آن ضعف نفس و خمود قوه غضبیه است پس به هر حال این صفت از رذایل متعلق به قوه غضبیه است، یا از جانب افراط یا از طرف تفریط و در ضمن این صفت خبیثه، صفات خبیثه بسیار است چون: میل به یک طرف در حکم میان مردمان، و کتمان شهادت، و شهادت ناحق دادن، و تصدیق اهل باطل را نمودن، و تکذیب حق را کردن و غیر اینها. ,

و هلاک آدمی به سبب هر یک از اینها ظاهر و روشن است و از بیان مستغنی و بر حرمت هر یک، اجماع امت منعقد و آیات و اخبار بر مذمت آنها متعدد است پس بر هر یک از اهل اسلام محافظت خود از آنها لازم، و اجتناب از آنها متحتم است و هر کسی که به یکی از اینها مبتلا باشد باید سوء عاقبت آن را متذکر شود و فواید ضد آن را، که انصاف و استقامت بر حق است ملاحظه نماید، و خود را بر آن بدارد و در امور، انصاف را مراعات نماید و در جمیع احوال، متوجه خود باشد، تا خلاف آن از او سر نزند تا از عصبیت و کتمان حق خلاص گردد، و ملکه انصاف از برای او حاصل شود. ,

بدان که سبب این صفت، غفلت از عظمت رب العزه و جهل به ابتلا و امتحانات آن حضرت، یا عدم اعتقاد به محاسبه روز قیامت و جزا دادن اعمال از نیک و بد، یا اطمینان به سعه رحمت و رأفت او یا اعتماد بر طاعت و عبادت خود است و این صفت از هر یک از این اسباب که ناشی شده باشد از صفات مهلکه و موجب نکال و خسران مآل است، چون باعث آن یا کفر است یا جهل یا غرور یا عجب، و هر یک از آنها راهی است که آدمی را به هلاکت می کشاند. ,

پس اگر غفلت از عظمت الهی باشد باعث آن جهل و نادانی است و اگر از عدم اعتقاد باشد منشأ آن کفر و بی ایمانی است و اگر از تکیه به رحمت الهی باشد غرور است و اگر از اعتماد بر عمل خود باشد عجب است و اخبار و آیات بر مذمت ایمنی از مکر خدا مستفیض، و در کتاب کریم وارد است که: «فلا یأمن مکر الله الا القوم الخاسرون» یعنی «از مکر خدا ایمن نمی گردند مگر جماعت زیانکاران» و به تواتر ثابت شده است که طایفه فرشتگان و خیل پیغمبران از مکر الهی خائف و ترسانند همچنان که مروی است که «بعد از آنکه از ابلیس سر زد آنچه سر زد و مردود درگاه احدیت شد، و به آن لعین رسید، آنچه رسید جبرئیل و میکائیل که از مقربان بارگاه رب جلیل اند با هم به گریه و زاری نشستند، خطاب الهی به ایشان رسید که چه شده است شما را و به چه سبب گریه می کنید؟ عرض کردند که: پروردگارا از امتحان تو می ترسیم و از ابتلای تو ایمن نیستیم پس خداوند جلیل فرمود که همیشه چنین باشید و از مکر من ایمن نگردید. ,

مروی است که: حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و جبرئیل امین از خوف خدا گریستند، پس خدا به ایشان وحی فرستاد که چرا می گریید و حال آنکه من شما را ایمن گردانیدم؟ عرض کردند: کیست که از آزمایش تو ایمن شود؟ گویا که ایمن نشدن ایشان از این راه بود که ایمن نبودند از اینکه خدا فرمودند که: «من شما را ایمن کردم، از راه امتحان و آزمایش باشد، یا اگر خوف ایشان تسکین یابد معلوم شود که ایشان از مکر ایمن گشته اند و وفا به قول خود ننموده اند». ,

همچنان که چون إبراهیم خلیل الرحمن علیه السلام را در منجنیق گذاردند که به آتش افکنند، گفت: «حسبی الله» یعنی خدا کافی است مرا در هر حال، و هیچ چیز دیگر را اعتنا ندارم و چون این ادعای بزرگی بود پروردگار عالم او را آزمایش فرمود و جبرئیل علیه السلام را فرستاد تا در هوا به او رسیده گفت «ای إبراهیم اگر حاجتی داری بگو تا برآرم» آن بزرگوار گفت: حاجت دارم اما نه به تو گفت: به آنکه حاجت داری بخواه و طلب کن گفت: «علمه بحالی حسبی عن مقالی» یعنی «با وجود علم او به حال من، احتیاج به گفتن من نیست» زهی بزرگوار شخصی که در چنین حالی به روح القدس التفات نکرد و ذات شریفش از بوته امتحان، تمام عیار برآمد و از این جهت خدای تعالی فرمود: «و ابراهیم الذی وفی» یعنی «و ابراهیمی که به گفته خود وفا کرد و به غیر من التفات و اعتنا نکرد». ,

و اما علاج عجب و عبادت و طاعت، آن است که بدانی که غرض از عبادات و طاعات، اظهار ذلت و مسکنت است و عادت و ملکه شدن اینها از برای نفس انسانی تا معنی بندگی و حقیقت آن حاصل شود و عجب چون منافات با این مطلب دارد لامحاله عبادت را باطل می کند و بعد از بطلان آن، عجب به آن چه معنی دارد بلکه ترک عبادت بهتر است از عبادت با عجب. ,

2 گنهکار اندیشه ناک از خدای بسی بهتر از عابد خودنمای

علاوه بر اینکه شرایط و آداب عبادت بسیار، و عبادت بدون یکی از اینها فاسد و بی اعتبار، و آفاتی که باعث حبط و رد آنها می گردد بی شمار است پس در هر عبادتی یحتمل که شرطی از آن مختل، و یا آفتی به آن عارض شود و به این جهت فاسد و از درجه قبول ساقط شده باشد و با این احتمال در عبادت، عاقل چگونه به آن عجب می کند؟ و کسی که ادعای آن نماید که یقین دارد که عبادت او مستجمع جمیع شرایط و آداب، و خالی از همه آفات است بسی غافل، و از حقیقت کار جاهل است. ,

4 دردا که دوش طاعت سی سال خویش را دادم به می فروش و به یک جرعه برنداشت

و مخفی نماند که دعای بد و نفرین به مسلمانان کردن نیز مانند لعن کردن است و مذموم است و خوب نیست حتی بر ظلمه، مگر در صورتی که از شر و ضرر او آدمی مضطر و ناچار گردد. ,

و در حدیث است که گاه است مظلوم این قدر نفرین ظالم می کند که مکافات ظلم او می شود و زیاد می آید، و این زیادتی از برای ظالم باقی می ماند و روز قیامت مطالبه می کند» و اما ضد این، که دعای خیر باشد از برای برادر دینی بهترین طاعات و فاضل ترین عبادات است و فایده آن بی حد، و ثواب آن خارج از حیز عد است بلکه در حقیقت کسی که دعا به دیگری کند دعا به خود کرده حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «چون کسی در غیاب برادر خود به او دعا کند فرشته گوید: از برای تو هم مثل این باشد» و فرمودند که «در حق برادر مستجاب می شود دعائی که در حق خود مستجاب نمی شود» و از حضرت امام زین العابدین علیه السلام مروی است که «چون ملائکه بشنوند که بنده مومن برادر خود را دعا می کند در غیاب او، یا او را به خوبی یاد می کند، گویند: خوب برادری هستی از برای برادرت، دعای خیر به او می کنی و حال اینکه او حاضر نیست، و او را به خیر یاد می کنی خدا به تو داد دو مقابل آنچه از برای او خواستی و ثنا کرد بر تو دو مقابل آنچه ثنا کردی بر او و از برای تو است فضیلت بر او» و اخبار در این خصوص بی حد است و چه کرامتی از این بالاتر است که هدایه ای از دعا و طلب آمرزش از تو به برادر مومنت رسد و حال آنکه او در زیر طبقات خاک خوابیده. ,

و تأمل کن که روح او به چه حد از تو شاد و فرحناک می شود». ,

و اما طعن زدن بر مسلمین و آن نیز از اعمال ذمیمه و افعال سیئه است، و باعث ضرر دنیوی و عذاب اخروی می گردد ,

بدان که ضد این صفت، بزرگی نفس و محکمی دل است و علامت آن، آن است که آدمی تحمل کند آنچه را که بر او وارد می شود، و مانند گیاه ضعیف، با هر بادی متزلزل نگردد و چون موش و روباه با هر حرکت پائی به چپ و راست ندود، بلکه چون کوه پا بر جای که چون بادهای مخالف بر او وزد التفات نکند، و چون شیر قوی پنجه از حمله دلاوران رونگرداند ,

و در احادیث وارد است که: مومن، صاحب صلابت و مهابت و عزت است و همه اینها فرع بزرگی نفس و قوت دل است ,

و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «خدا به مومن سه خصلت کرامت فرموده است: عزت در دنیا و آخرت و ظفر در رستگاری دنیا و آخرت و مهابت در دل ظالمان و اهل معصیت» و کسی که صاحب این صفت شریف بوده باشد که فی الحقیقه سرآمد بیشتر صفات و افضل اکثر ملکات است خواری و عزت در نظر او یکسان، و تهیدستی و ثروت در نزد او همعنان، نه از دوستی ابنای روزگار شاد، و نه از دشمنی ایشان باک، نه از مدح ایشان خرم، و نه از مذمت آنان غمناک می گردد چنانکه حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند که «اگر همه عالم، شمشیرها کشند و پشت به پشت یکدیگر داده رو به من آیند، سر موئی تفاوت در حال من هم نمی رسد» بلکه کسی را که این صفت عنایت شد در پیش او مرض و صحت، بلکه حیات و موت، بی تفاوت است، و از گردش روزگار و تقلب لیل و نهار مطلقا متأثر نمی گردد و از تبدل احوال، و تراکم أهوال اصلا متزلزل نمی شود. ,

و این ملکه فاضله، صفتی نیست که هر کسی به آن تواند رسید و چشمه ای نیست که هر بی سر و پائی از آن آب تواند نوشید سرا پرده ای نیست که هر شخصی گرد آن تواند گردید بلکه میدانی است که بجز یکه سواران معرکه مردانگی، در آن جولان نکنند و راهی است که بجز نامداران وادی شیر دلی قدم در آن ننهند. ,

و آنچه در دنیا هست بر سه قسم است: اول آنکه نمی تواند شد از برای خدا باشد بلکه البته در صورت و حقیقت از دنیا است، چون انواع معاصی و محرمات، و اصناف تنعم به مباحات، و این دنیائی است که علی الاطلاق مذموم است. ,

دوم آنکه صورت از دنیا است اما حقیقت آن هم می تواند از برای دنیا باشد و هم می تواند از برای خدا باشد، چون: اکل و شرب و نکاح و امثال اینها. ,

سوم آنکه صورت آن از برای خداست، اما می تواند شد که حقیقت آن هم از برای خدا باشد و هم از برای دنیا مثل علم و عمل و طاعت و عبادت، که صورت اینها از دنیا نیست اما مگر آنها را از برای خدا بجا آورد و تحصیل کند از دنیا نخواهد بود اما اگر غرض از آن جاه و منصب و شهرت باشد از دنیای ملعونه خواهد بود. ,

دانستی که خوف و رجا دو صفت‌اند از صفات محموده و اخلاق فاضله، و فضیلت آنها به اعتبار آن است که آدمی را بر طاعت و عبادت وا می دارند، و باعث مداوای دل رنجور می گردند و این در اشخاص مختلف می شود: ,

گاه است شخصی است که ترس و خوف، او را از طمع و امید بیشتر به کار وا می دارد، و چنین شخصی صفت خوف از برای او اصلح است از رجاء. ,

و گاه است شخص دیگر برعکس است، و حکم آن نیز برعکس است و کسی که بر او صفت امن از عذاب خدا غالب باشد، و ایمن از مکر الله بوده باشد صلاح او تحصیل صفت خوف است و کسی که یأس از رحمت خدا بر او غلبه داشته باشد اصلح از برای او تحصیل صفت رجا است و شخصی که غریق بحر معاصی و گرفتار دام شهوات دنیویه بوده باشد باید در صدد تحصیل خوف برآید و کسی که معاصی ظاهریه و باطنیه را ترک کرده باشد اصلح از برای او این است که: ترس و امید او مساوی باشند. ,

و خلاصه اینکه هر کدام که آدمی را بیشتر بر تحصیل مقصود وا می دارد، تحصیل آن اهم است و اگر در این خصوص مساوی باشند اصلح، اعتدال این دو صفت و تساوی آنها است. ,

آثار ملا احمد نراقی

36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی