1 صبر از آثار جسم ظاهر است دیده های ظاهر آن را ناظر است
2 شکر و شوق و شادی و میل و نشاط هست آنها را به باطن ارتباط
3 صبر کار دست و پایست و زبان شکر شغل خاطر و جان جنان
4 صبر در آرام و اعضای تو است گرچه باشد در دل از غم صد شکست
1 ای پدر خنجر برآر از آستین بر زمین بگذار از عجزم جبین
2 لیکن از من ای نیای مهربان صد تحیت جانب مادر رسان
3 پس خدا را سجده و تعظیم کرد گفت بسم الله خود تسلیم کرد
4 پس نهادش سر به زانو آن جناب دست و پایش بست محکم با طناب
1 هرکسی بستاند از تو بهر خویش عاقبت نی سبلتت ماند نه ریش
2 بود مردی پیش از این عهدی بعید نیم ریش آن سیه نیمی سفید
3 داشت در خانه دو زن پیر و جوان مرد روزی بود ازین روزی از آن
4 چون رسیدی نوبت برنا صنم سر به دامانش نهادی بهر لم
1 چون خلیل الله فکند آن را شهاب سوی اسماعیل آمد با شتاب
2 دام تلبیس و حیل را ساز کرد مکر و کید و وسوسه آغاز کرد
3 زد به سنگ آن را پس اسماعیل راد سنت رمی جمار از این نهاد
4 می کنم یعنی ز خود دور اهرمن همچو اسماعیل آن شاه زمن
1 گفت قاضی گوش او را ای عمو از چه رو دندان گرفتی گوش او
2 گفت خصم ای قاضی با داد و دین افتورا گوید نکردم من چنین
3 عرش را ثابت کن آنگه نقش کن ورنه بگذر ترک نقش و عرش کن
4 مدعی را گفت قاضی کو شهود اندرین مطلب بیاور زود زود
1 در ریاضت روزی آوردی به شب شب رسانیدی به روز اندر طلب
2 کرده بر خود راحت دوران تمام روز و شب اندر صیام و در قیام
3 بر دهان نفس افکنده لگام زان لگامش میخها رفته به کام
4 تیغ فرمان بر سرش واداشته صد رقیبش پیش و پس بگماشته
1 آمد و گفت ای خلیل مؤتمن یک نصیحت بشنو از من بی سخن
2 ناصحی هستم تورا بس مهربان گوش کن پند من ای شاه جهان
3 از خرد باشد شنیدن پند پیر گرچه باشی در خرد خود بی نذیر
4 پند پیر از جان شیرین خوشتر است سوی دولت پند پیرت رهبر است
1 شست هاجر پیکر فرزند را شانه زد آن کاکل دلبند را
2 مشک زد آن زلف عنبربار را زد گلاب آن چهره ی گلنار را
3 سرمه اش در دیده ی مخمور کرد ظلمتی را داخل اندر نور کرد
4 جامه پوشانید او را رنگ رنگ اندر آغوش در کشیدش تنگ تنگ
1 ای زمین کربلا دل شاد زی تا قیامت زان سبب آباد زی
2 البشاره ای زمین کربلا کایدت مهمان سلطان الوری
3 آسمان شو عرش شو بر خود ببال گردن دولت بکش بربند یال
4 قبه ی عزت به گردون کن بلند هم بر آن پیرایه مهر و ماه بند
1 کآمد از دربار عزت جبرئیل کاروان ملک سرمد را دلیل
2 گفت بعد از صد درود و صد سلام کای فراز قاب قوسینت مقام
3 گویدت حق با سلام و با درود کای وجودت هر دو عالم را گشود
4 کشته خود را در ره ما هرکسی پشته ها از کشته ها دارم بسی