1 آستین بالا فکند و با طرب چهره خندان و تبسم بر دو لب
2 با قد خم گشته و موی سفید کارد محکم بر گلویش می کشید
3 شد بلند از حلقه ی کروبیان غلغل احسنت در هفت آسمان
4 در تماشا سربسر خیل ملک سر برآوردند ز آفاق فلک
1 آن یکی را بود وامی بر کسی از اجل بگذشته بود آن را بسی
2 روزی آمد در تقاضا و طلب هم سجل بر کف گواهش بر عقب
3 گفت واپس دادم و دارم گواه خانه ی قاضی است فردا وعده گاه
4 این بگفت و راه مسجد کرد ساز دید امامی با جماعت در نماز
1 تا عیان گردد سر پنهان تو پرتو اندازد به عالم جان تو
2 یا شود آن مغز خوش پیدا ز پوست تا شناسد خلق بیگانه ز دوست
3 تا شناسد هریکی ذات از عرض فربهی را واشناسد از مرض
4 خود همی دانست آن سلطان غیب پاکی آن پاکزاد از شک و ریب
1 آمد اسماعیل روزی از شکار شامگه بر اشهب دولت سوار
2 شمع رخسارش به مهر افروخته عالمی پروانه سانش سوخته
3 زلف پیچاپیچ اندر دوش او گوشوار حسن اندر گوش او
4 چشمها مخمور و لب شکرفشان چهره پر خون زلفها عنبرفشان
1 پس در آن شب وه چه شب نوروز او روز نوروز جهان افروز او
2 وه چه شب رشک هزاران روز عید وه چه شب صبح سعادت را کلید
3 وه چه شب مشکین تر از گیسوی یار وه چه شب خوشبوتر از مشک تتار
4 شب نه بل خلوتسرای اهل راز ناز گاه آن نگار دلنواز
1 بود در شهری فقیری خارکن تیشه ای بودش ز دنیا و رسن
2 بینوایی خالیش از کف کفاف خاک فرشش بود و گردونش لحاف
3 نی جمیل و نی حسیب و نی نسیب نی جمال و نی کمال او را نصیب
4 بهره اش از حق وجودی بود و بس از همه اکوانش بودی بود و بس
1 دیده ای خواهم ازین هم تیزتر تا ببینم زیر این مکری دگر
2 شاید این میل جهاد اندر نهاد منبعث باشد ز عقل ذوسداد
3 نفس خواهد از ره مکر و فریب سازدش از این سعادت بی نصیب
4 زد برآب این نقش و جان را خیره کرد چشمه ی صاف خرد را تیره کرد
1 ان شب ابراهیم تا وقت صباح از نشاط و وجد افشاندی جناح
2 گه نشستی و گهی برخاستی گه به خود آلات ذبح آراستی
3 صبح آمد گفت هاجر را که هان هست فرزند تو امشب میهمان
4 میهمان سفره ی شاهی بزرگ میهمان شاه سلطان سترگ
1 بود با خنجر خلیل اندر عتاب کآمد از اقلیم لاهوتش خطاب
2 کای خلیل ای جمله خوبان را امام صدهزار احسنت صدقت المنام
3 امتثال امر ما کردی درست ما همین فرموده بودیم از نخست
4 از برای امتحان بود و یقین ابتلا بود ابتلایی بس متین
1 آن اذان و آن اقامه نفخ صور آن ز جا برخاستن بعث و نشور
2 آن مصلی موقف و قبله وقوف بستن احرام در موقف عکوف
3 چون شدی واقف در آن موقف زبان می گشایی در سپاس و امتنان
4 حمد و سوره آن سپاس است و ثنا در وقوف بارگاه کبریا