17 اثر از دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی

1 ناگهانی خود عسس او را گرفت مشت و چوبش زد ز صفرا تا شکفت

2 اتفاقا اندر آن شب‌های تار دیده بد مردم ز شب‌دزدان ضرار

3 بود شب‌های مخوف و منتحس پس به جد می‌جست دزدان را عسس

4 تا خلیفه گفت که ببرید دست هر که شب گردد وگر خویش منست

1 قصهٔ آن خواب و گنج زر بگفت پس ز صدق او دل آن کس شکفت

2 بوی صدقش آمد از سوگند او سوز او پیدا شد و اسپند او

3 دل بیارامد به گفتار صواب آنچنان که تشنه آرامد به آب

4 جز دل محجوب کو را علتیست از نبیش تا غبی تمییز نیست

1 گفت با درویش روزی یک خسی که ترا این‌جا نمی‌داند کسی

2 گفت او گر می‌نداند عامیم خویش را من نیک می‌دانم کیم

3 وای اگر بر عکس بودی درد و ریش او بدی بینای من من کور خویش

4 احمقم گیر احمقم من نیک‌بخت بخت بهتر از لجاج و روی سخت

1 باز گشت از مصر تا بغداد او ساجد و راکع ثناگر شکرگو

2 جمله ره حیران و مست او زین عجب ز انعکاس روزی و راه طلب

3 کر کجا اومیدوارم کرده بود وز کجا افشاند بر من سیم و سود

4 این چه حکمت بود که قبلهٔ مراد کردم از خانه برون گمراه و شاد

1 آن دو گفتندش که اندر جان ما هست پاسخ‌ها چو نجم اندر سما

2 گر نگوییم آن نیاید راست نرد ور بگوییم آن دلت آید به درد

3 هم‌چو چغزیم اندر آب از گفت الم وز خموشی اختناقست و سقم

4 گر نگوییم آتشی را نور نیست ور بگوییم آن سخن دستور نیست

1 جوحی هر سالی ز درویشی به فن رو بزن کردی کای دلخواه زن

2 چون سلاحت هست رو صیدی بگیر تا بدوشانیم از صید تو شیر

3 قوس ابرو تیر غمزه دام کید بهر چه دادت خدا از بهر صید

4 رو پی مرغی شگرفی دام نه دانه بنما لیک در خوردش مده

1 مکر زن پایان ندارد رفت شب قاضی زیرک سوی زن بهر دب

2 زن دو شمع و نقل مجلس راست کرد گفت ما مستیم بی این آب‌خورد

3 اندر آن دم جوحی آمد در بزد جست قاضی مهربی تا در خزد

4 غیر صندوقی ندید او خلوتی رفت در صندوق از خوف آن فتی

1 نایب آمد گفت صندوقت به چند گفت نهصد بیشتر زر می‌دهند

2 من نمی‌آیم فروتر از هزار گر خریداری گشا کیسه بیار

3 گفت شرمی دار ای کوته‌نمد قیمت صندوق خود پیدا بود

4 گفت بی‌ریت شری خود فاسدیست بیع ما زیر گلیم این راست نیست

1 زین سبب پیغامبر با اجتهاد نام خود وان علی مولا نهاد

2 گفت هر کو را منم مولا و دوست ابن عم من علی مولای اوست

3 کیست مولا آنک آزادت کند بند رقیت ز پایت بر کند

4 چون به آزادی نبوت هادیست مؤمنان را ز انبیا آزادیست

1 بعد سالی باز جوحی از محن رو به زن کرد و بگفت ای چست زن

2 آن وظیفهٔ پار را تجدید کن پیش قاضی از گلهٔ من گو سخن

3 زن بر قاضی در آمد با زنان مر زنی را کرد آن زن ترجمان

4 تا بنشناسد ز گفتن قاضیش یاد ناید از بلای ماضیش

آثار جلال الدین محمد مولوی

17 اثر از دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر دفتر ششم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی