ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 12
1. ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغها
1. ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغها
1. ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما
کای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جدا
1. ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
افتاده در غرقابهای تا خود که داند آشنا
1. ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
باخویش کن بیخویش را چیزی بده درویش را
1. ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا
1. آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا
جان گفت ای نادی خوش اهلا و سهلا مرحبا
1. ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
انا فتحنا الصلا بازآ ز بام از در درآ
1. امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را
میشد روان بر آسمان همچون روان مصطفا
1. چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را
میدان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما
1. جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را
از زعفران روی من رو میبگردانی چرا
1. چندان بنالم نالهها چندان برآرم رنگها
تا برکنم از آینه هر منکری من زنگها