1 ای آنکه ترا همیشه عصیان کار است و آنرا گوئی چهقدر و چه مقدار است
2 پرهیز کن از گنه بود گرچه قلیل اندک اندک چو جمع شد بسیار است
1 از کوی غم تو سینه ریشان رفتند یک یک ز جفای جورکیشان رفتند
2 گفتی که بگو چگونه ایشان رفتند جمع آمده بودند پریشان رفتند
1 هرگز ز کسی یار کسی فرد مباد سرگرم بدشمنان دم سرد مباد
2 در عشق اگر هزار درد دگر است باد آن همه دردها و این درد مباد
1 آن در مسجد که جستهام حق ز نماز وین گوشهنشین که گشتهام محرم راز
2 اینها همه دام و مکر و تزویر بود جز می مخور و بغیر معشوق مباز
1 رفتی تو و اشک لالهگون دل من شد سلسله جنبان جنون دل من
2 چون گل که دمد ز خاک و خون دل من خرگاه برون زد از درون دل من
1 مشتاق جفای یار بهر من و تست خونخواری آن نگار بهر من و تست
2 در گلشن عشقش که پر است از گل و خار گل بهر خسان و خار بهر من و تست
1 شد صبح کاجابت بدعا وابندند حاشا که در فیض بدلها بندند
2 آمد شبنم فرود برخیز از خواب زان پیش که آبرا ز بالا بندند
1 امروز نکرده است اندیشه عشق جا در دل من چو در گلم ریشه عشق
2 از باده نداشت رنگ پیمان نه حسن روزی که شدم مست من از شیشه عشق
1 هرکس که بجرگ نکته سنجان باشد چون من نه خوش آهنگ و خوشالحان باشد
2 در باغ بود هزار بلبل اما زآن جمله یکی هزار دستان باشد
1 زاهد که بخون خوردن خلقست مدام باکش نبود نه از هلال و نه حرام
2 این طرفه که باشد او مسلمان تمام ما سوختنی کشتنی از یک دو سه جام