33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 بهر چه ز پرده برنمی‌آیی کز لطف به چشم درنمی‌آیی

2 پنهانی و آشکار می‌بینم پیدایی و در نظر نمی‌آیی

3 از کف ندهم چو عمر دامانت دانم چو روی دگر نمی‌آیی

4 ز آن مانده تهی ز سروت آغوشم کز سرکشیم به سر نمی‌آیی

1 به خون غلتانم از تیر نگاه دم به دم کردی نظر کن ای شکارافکن چه با صید حرم کردی

2 ز هجران طاقتم را طاق دیدی ریختی خونم جز ای خیر بادت لطف فرمودی کرم کردی

3 ندارم شکوه از بی‌مهریت اما از این داغم که صد چندان به جور افزودی از مهر آنچه کم کردی

4 در آخر با هزار افسانه می‌کردی چو در خوابم چرا بیدارم اول از شکر خواب عدم کردی

1 آمدی وصلت به جامم ریخت آب زندگی رفتی و در ساغرم خون شد شراب زندگی

2 خالی از معنی بود این دفتر از هم گو بپاش همچو اوراق خزان ما را کتاب زندگی

3 بود عافل از شهادت خضر در ظلمت شتافت ورنه در سرچشمه تیغ است آب زندگی

4 اینقدرها چیست در رفتن شتاب زندگی گر در آتش نیست لعل آفتاب زندگی

1 عاقل کجا و بر سر دنیا گریستن امروز باید از غم فردا گریستن

2 گوشد دلم بصرفه خون و فغان کزو باید گرفت قطره و دریا گریستن

3 باشد نتیجه دل پرخون عاشقان در محفل نشاط چو مینا گریستن

4 یکقطره آب و بره تشنه خارها باید مرا بآبله پا گریستن

1 ای ز جورت دل عشاق بخون غوطه‌زنان لاله‌زاری سر کوی تو ز خونین کفنان

2 نه ز مردیست که بر قلب ضعیفان تازد بشکند آنکه بیک حمله صف‌صف‌شکنان

3 خاتمی را که جز انگشت سلیمان نسزد کی توان دید خدایا بکف اهرمنان

4 وای بر مور در آن عرصه که چون نقش قدم از لگدکوب شود سرمه تن پیل‌تنان

1 ناکرده عمل ایکه طلبکار بهشتی خواهی چه ثمر خورد ز تخمی که نگشتی

2 صوفی همه تزویر بود کار تو فریاد زآندم که کنی خرقه از این پشم که رشتی

3 نازم بسر کوی خرابات که آنجا نه صومعه‌ای سنگ رهست و نه کنشتی

4 گشت آنکه فنادر تو شد آسوده که آنجا نه بیم جهیمی است نه پروای بهشتی

1 سرای دیده‌ام منزلگه جانانه بایستی درین خاتم نگین آن گوهر یکدانه بایستی

2 بکویت خانه‌ای بهر من دیوانه بایستی ولی آنهم ز سیل اشک من ویرانه بایستی

3 من زآن سان که با او آشنا بیگانه از عالم بمن او آشنا وز عالمی بیگانه بایستی

4 ندیده شادی وصلت غم هجران کشم تا کی تهی زین زهر و پرزان باده‌ام پیمانه بایستی

1 چون نخواهی نفسی کرد نگهداری من چیست سعی اینقدر از بهر گرفتاری من

2 کرده‌ام خوی بدردت چه کشم ناز طبیب صحتی گو نبرد از پی بیماری من

3 ناله‌ام از غم محرومی رهزن باشد ورنه کس نیست درین ره بسبکباری من

4 من رنجور ز دردت چو نخواهم جان برد گو کسی را نبود فکر پرستاری من

1 خوش آن ساعت که بی‌خشم و غضب با ما تو بنشینی نه در دل عقده‌ای ما را نه برابر و ترا چینی

2 چه فیض است از بهار لخت دل دانی کنارم را اگر یک ره پر از گل دیده‌ای دامان گلچینی

3 نهادم پا به راه عشق تا آید چه در پیشم نه عقل آخراندیشی نه چشم عاقبت‌بینی

4 ز هستی هرکه رست و یافت فیض نیستی داند که آن بیداری تلخی بود این خواب شیرینی

1 از دیر و کعبه در عشق گر نبودم نشانی کافیست بر جبینم گردی ز آستانی

2 هر دم فغانم آید جانسوزتر که چون نی دارم ز زخم تیرت پر رخنه استخوانی

3 آهی که از تو دزدد در سینه خسته جانی تیغیست در غلافی تیریست در کمانی

4 در گلشنی که نتوان بی‌ناله یکدم آسود کو فرصتی که بندم بر شاخی آشیانی

آثار مشتاق اصفهانی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی