33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 شدی تو گلبن ناز از کنار سوختگان خزان چو شمع سحر شد بهار سوختگان

2 مزن بهر خس و خار آتش ستم وز رشک ازین زیاده مکن خارخار سوختگان

3 سپند آتش عشقی نگشته کی دانی که چیست حال دل بیقرار سوختگان

4 سزای تو است صبا کاتشت بجان افتاد پی چه بردی از آن کو غبار سوختگان

1 خرامان بود در دامان کوهی کبک طنازی که ناگه از هوا آمد صدای بال شهبازی

2 دلش در بر تپان شد رفت قوت از پر و بالش نه پای رفتنش از بیم جان نه بال پروازی

3 ز بی‌تابی نهان شد در پس سنگی وزین غافل که باشد در کمین آنجا کمان شخ ناوک‌اندازی

4 که پرکش کرده تیری ناگهان بر پهلویش آمد برآورد از شکاف سینه مجروح آوازی

1 جنوم را فزود از بسکه آن رفتار و قامت هم نمیگنجد درین صحرا به صحرای قیامت هم

2 به دیر آ یکره و جامی بکش زاهد چه کیفیت تو را از منبر وعظ و ز محراب امامت هم

3 چنان گر با دلم کاوش کند آن نشتر مژگان چه جای دل که نگذارد بجا از دلت علامت هم

4 نهادم پا در آن بزم و بسر چون شمع می‌لرزم که میدانم نخواهد بود خیر آنجا سلامت هم

1 دلم را یار پیش ما شکسته بپای گلبن این مینا شکسته

2 سرشکم قطره صاحب شکوهست که صدره شوکت دریا شکسته

3 متاعی بهتر از جنس وفا نیست کسادی قدر این کالا شکسته

4 دلی روز جزا باید درستی که امروز از غم فردا شکسته

1 ز وصل او که من پیوسته می‌پنداشتم روزی دلی دارند یاران خوش که من هم داشتم روزی

2 ثمرها خورده‌ام زین دانه‌افشانی کنون اشکم نه آن تخم است پنداری که من می‌کاشتم روزی

3 ز آهم رفت اثر افغان که در کارم شکست آمد از این رایت که بهر فتح می‌افراشتم روزی

4 کنون حاصل ندارد تخم اشکم ورنه زین دانه به روی هم چه خرمن‌ها که می‌انباشتم روزی

1 بنگاهی ز خودم بی‌خبر انداخته‌ای دل من خوش که بحالم نظر انداخته‌ای

2 پرتو مهر توام نیست عجب کز خاکم شام برداشته‌ای و سحر انداخته‌ای

3 گشته‌ای یار رقیب آه که بهر قتلم رنگ نوریخته طرح دگر انداخته‌ای

4 بس جگرسوز بود داغ توزین آتش آه که من سوخته را در جگر انداخته‌ای

1 بی‌تو کوشم در فنای خویشتن تیشه‌ام اما بپای خویشتن

2 ریختی خونم بجرم دوستی عاقبت دیدم سزای خویشتن

3 زد بتیغم بوسه بر دستش زدم خود گرفتم خونبهای خویشتن

4 گلبن نوخیز من یکره بپرس حال مرغ بینوای خویشتن

1 من کیستم ز خنجر بی‌رحم قاتلی در خون خویش غوطه‌زنان مرغ بسملی

2 آمد بدلبری بت شیرین شمایلی میدادمش بدست اگر داشتم دلی

3 مرگ ز بیم هجر رهاند وز امید وصل چو غرقه چان سپرد چه بحری چه ساحلی

4 افتاد دلبری ز قفای دلم ببین صیاد زیرکی ز پی صید غافلی

1 چه می‌کردم گر از کف دامن وصلت نمی‌دادم پریزادی تو دیوان از پِیَت من آدمی‌زادم

2 رقیبانت گرفتند از من و من در فغان تا کی ستاند دادکر زین مردم بیدادگر دادم

3 چه می‌آید ز من نگذارمت گر با بداندیشان گرفتم با جهانی دشمن از بهرت درافتادم

4 ز من دیدی چه غیر از راه و رسم بندگی کآخر کشیدی از کفم دامان و رفتی سرو آزادم

1 دلم دارد هوای دام جان هم که بر من باغ تنگ است آشیان هم

2 توام چون دوستی پروا ندارم که گردد دشمن انجم آسمان هم

3 منال ایدل که در دل مهوشان را ندارد ناله تأثیری فغان هم

4 بخونم آن شکارافکن کشیده است که پیدا نیست تیر او کمان هم

آثار مشتاق اصفهانی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی