33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی

1 رهبر باوست هر نقش از کارگاه هستی آغاز حق پرستیست انجام بت‌پرستی

2 قانع بقطره‌ای چند از بهر بی‌نیازی همچون صدف نداریم پروای تنگدستی

3 هر مشت خاک از این دیر گاهی سبوست گه خم هست اختلاف صورت این نیستی و هستی

4 صد نامه‌ات نوشتم بهر جوابی و تو خطی نمی‌نویسی پیکی نمی‌فرستی

1 ای صبا صبحدم چون‌رسی سوی او حال من عرضه ده با سگ کوی او

2 مدتی شد که من از آن گلم بی‌خبر تا رسد غافلم از کجا بوی او

3 از خطش شد مرا دوخته چاک دل بخیه زد آخر این چاک را موی او

4 آگهی کز مژه خون دل جوشدم گرزمی دیده لاله‌گون روی او

1 ای که می‌جویی به خوبی همچو لیلی دلبری حال مجنون ناید ار لیلی نباشد دیگری

2 چون ندادت عشق از اول چشم یعقوبی چه سود گر ببینی صدره از یوسف بحسن افزون‌تری

3 گر نگشتی صید شوخی زاهل دل خود را مخوان نیست دل آندل که گرد او نگردد دلبری

4 زوشراری بس ترا داری گر استعداد عشق میتواند زد بچندین خرمن آتش اخگری

1 ز هرچه هست رخ ما از آن بگردانی که از دو کون بر آن آستان بگردانی

2 مثال بلبل از آن شاخ گل که نتوانی بشاخ دیگر از آن آشیان بگردانی

3 بهار آمد و دور نشاط ما ساقی ز ساغریست که در گلستان بگردانی

4 نه رسم شاهسواران بود که چون بینی فتاده بره از وی عنان بگردانی

1 به کف پیاله به گلشن روم چسان بی‌تو چه خون چه باده چه گلخن چه گلستان بی‌تو

2 چه گلبنی تو که هر سو برد سراسیمه دلم چو طایر گم کرده آشیان بی‌تو

3 چه گل ز وصل توام بشکفد مرا که گذشت بهار عمر به بی‌برگی خزان بی‌تو

4 بیا که با تو مرا زیستن دمی خوشتر هزار مرتبه از عمر جاودان بی‌تو

1 زین چه خوش‌تر که درین معرکه بسمل باشی نه که حسرت‌کش یک زخم ز قاتل باشی

2 از ره دیر و حرم روی به دل کن تا چند به غلط ره روی و طالب منزل باشی

3 من که در کشتی طوفانیم از شورش بحر باشم آگه نه تو کآسوده ساحل باشی

4 ایکه ناکرده عمل طالب اجری تا چند تخم ناکاشته جوینده حاصل باشی

1 دم مردن از آن با غیر یار آمد به بالینم که می‌خواهد به صد تلخی برآید جان شیرینم

2 نمودی باز زلف عنبرین و خال مشکینم سیه کردی شب و روزم تبه کردی دل و دینم

3 ز شرم از باغ وصلش بی‌نصیبم ساده‌لوحی بین که دستم بسته‌اند و من به این خوشدل که گلچینم

4 در آب و آتشم از مهر و کینش کان ستم‌پیشه نوازد گاهی از مهرم گدازد گاهی از کینم

1 به غربت یوسف من به زندان وطن مانده پسر گم کرده‌ای در گوشه بیت‌الحزن مانده

2 حلالش باد با یاران غربت عشرت ار گاهی کسی آید به یاد او را که بی‌کس در وطن مانده

3 چه سازم گرنه از خود دور ازو قالب تهی سازم چه کار آید مرا این زندگی جان رفته تن مانده

4 نخواهم دور از آن گل زیست امروز است یا فردا که خالی آشیان عندلیبی در چمن مانده

1 یارا کجا یاران کنند آزار یاران بیش از این دشمن نه‌ای خصمی مکن با دوستداران بیش از این

2 سنگین ز دردت بار من آسوده تو از کار من باشند یاران یار من در فکر یاران بیش از این

3 خاکم سموم قهر تو بر باد داد ای تندخو آتش نه‌ای تندی مکن با خاک‌ساران بیش از این

4 چندم ز تو ای نخل تر نبود به جز حسرت ثمر ز امیدگاهان برخورند امیدواران بیش از این

1 دلم افسرده آه سرد من بین ز بی‌دردی بدردم دردمن بین

2 رود چون در رهت بر باد خاکم پریشان در هوایت گرد من بین

3 چمنها از تو سبز ای ابر رحمت بحرمان گیاه زرد من بین

4 نخواهی گر کشی از درد رشکم بدرد غیر منگر درد من بین

آثار مشتاق اصفهانی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مشتاق اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی