2 اثر از مدایح و مراثی - مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مدایح و مراثی - مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار محمدحسین غروی اصفهانی / دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی / مدایح و مراثی - مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه در دیوان کمپانی

مدایح و مراثی - مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی

1 لسان حال لیلای جگر خون عقول ما سوی را کرده مجنون

2 بیا بلبل که تا با هم بنالیم که ما هجران کش و شورید حالیم

3 ز تو گل رفت وز ما گلعذاری تو را فریاد و ما را آه و زاری

4 تو را وصل گل دیگر امید است بهار دیر از بهر تو عید است

1 ای طلعت زیبای تو عکس جمال لم یزل وی غرۀ غرای تو آئینۀ حسن ازل

2 ای درۀ بیضای تو مصباح راه سالکان وی لعل گوهر زای تو مفتاح اهل عقد و حل

3 ای غیب مکنون را حجاب زان گیسوی پر پیچ و تاب وی سر مخزون را کتاب زان خط خالی از خلل

4 پیش قد دلجوی تو طوبی گیاه جوی تو ای نخلۀ طور یقین وی دوحۀ علم و عمل

1 شاه دین را بود شور محشر بر سر نعش شهزاده اکبر

2 ای شکیب دل آرام جانم ای روان تن ناتوانم

3 ای جگر گوشۀ مهربانم ای علی اکبرِ نوجوانم

4 تو همای حقیقت نشانی شاهباز بلند آشیانی

1 صبا برو تا بکوی جانان که تا کنی تر دماغ جانان

2 ببر بگلزار نوجوانان سلام این پیر ناتوان را

3 چه بگذری بر نهال اکبر نهال نوباوۀ پیمبر

4 بپای آن شاخۀ صنوبر ببوسه ای زنده کن روان را

1 بود هر گلی را بهار و خزانی خزان گل من بهار جوانی

2 بود شاخ گل سبز در هر بهاری گل من ز خون بدن ارغوانی

3 نه یک گل زمن رفته، یک بوستان گل نه یک نوجوان، یک جهان نوجوانی

4 جوانا توانائی من تو بودی بماندم من و پیری و ناتوانی

1 دل سنگ خاره شد خون ز غم جوان لیلی نه عجب که گشته مجنون دل ناتوان لیلی

2 ز دو چشم روشن شاه برفت یک فلک نور چه ز خیمه شد روان، با که ز تن روان لیلی

3 دل شاه خون شد از شور فراق شاهزاده ز نوای بانوان حرم و فغان لیلی

4 ز حدیث شور قمری بگذر که برده از دست دل صد هزار دستان غم داستان لیلی

1 دل ناتوان لیلی ز غم تو می‌گدازد چکند اگر نسوزد چکند اگر نسازد

2 تو سوار روی نی مادر دل کبابت از پی نه عجب اگر که در پای نی تو سر ببازد

3 تو اگرچه سر بلندی نظری بزیر پا کن که نظر بزیردستان به بزرگ می برازد

4 تو همای دولتی سایه فکن بر این ضعیفان که بزیر سایه ات سرو بلند سر فرازد

1 لسان حال لیلای جگر خون عقول ما سوی را کرده مجنون

2 بیا بلبل که تا با هم بنالیم که ما هجران کش و شورید حالیم

3 ز تو گل رفت وز ما گلعذاری تو را فریاد و ما را آه و زاری

4 تو را وصل گل دیگر امید است بهار دیر از بهر تو عید است

1 سیل غم حمله چنان کرد که آب از سر رفت نوجوان اکبر رفت

2 خشک لب با دل تفتیده و چشم تر رفت روح پیغمبر رفت

3 گلشن آل نبی ز آتش بیداد بسوخت سرو آزاد بسوخت

4 چمن فاستقم از باد فنا یکسر رفت نه که برگ و بر رفت

1 چون شد به میدان جلوه‌گر شهزاده اکبر پور پیمبر

2 آن عرصه شد چون سینۀ سینا سراسر الله اکبر

3 حسن ازل از غره اش نیکو نمایان چون ماه تابان

4 سر قدم در طره اش از دوش تا بر مکنون و مضمر

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

2 اثر از مدایح و مراثی - مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مدایح و مراثی - مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه در دیوان کمپانی محمدحسین غروی اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.