ای از محمدحسین غروی اصفهانی دیوان کمپانی 1
1. ای طلعت زیبای تو عکس جمال لم یزل
وی غرۀ غرای تو آئینۀ حسن ازل
...
1. ای طلعت زیبای تو عکس جمال لم یزل
وی غرۀ غرای تو آئینۀ حسن ازل
...
1. شاه دین را بود شور محشر
بر سر نعش شهزاده اکبر
...
1. بود هر گلی را بهار و خزانی
خزان گل من بهار جوانی
...
1. صبا برو تا بکوی جانان
که تا کنی تر دماغ جانان
...
1. لسان حال لیلای جگر خون
عقول ما سوی را کرده مجنون
...
1. ز فراق لالۀ روی تو سینه داغ دارد
دل داغدیده از سینۀ من سراغ دارد
...
1. دل ناتوان لیلی ز غم تو میگدازد
چکند اگر نسوزد چکند اگر نسازد
...
1. دل سنگ خاره شد خون ز غم جوان لیلی
نه عجب که گشته مجنون دل ناتوان لیلی
...
1. چون شد به میدان جلوهگر شهزاده اکبر
پور پیمبر
...
1. سیل غم حمله چنان کرد که آب از سر رفت
نوجوان اکبر رفت
...
1. از شاهزاده اکبر ای باد نوبهاری
گویا پیام داری
...