1 در جهان نشنیده ام تا بود این چرخ کبود کز سلیمان اهرمن انگشت و انگشتر ربود
2 دست بیداد فلک دستی جدا کرد از بدن کز نهاد عالم امکان بر آمد داد و دود
3 از پی دیدار جانان کرد نقد جان نثار وه چه جانی! یعنی اندر گنج هستی هرچه بود
4 کرد قربانی جوانی را که چشم عقل پیر چشمۀ خون در عزای جانگزای او گشود
1 بسیط روی زمین باز بساط غم است محیط عرش برین دائرۀ ماتم است
2 باز چرا مهر و ماه تیره چه شمع عزاست باز چرا دود آه تا فلک اعظم است
3 ماتم جانسوز کیست گرفته آفاق را که صبح روی جهان تیره چه شام غم است
4 شور حسینی است باز که با دو صد سوز و ساز نه در عراق و حجاز در همۀ عالم است
1 خاک عم بر سر گلزار جهان باد امشب رفته گلزار نبوت همه بر باد امشب
2 خرگه چرخ ستم پیشه بسوزد که بسوخت خرگه معدلت از آتش بیداد امشب
3 سقف مرفوع نگون باد که گردیده نگون خانۀ محکم تنزیل ز بنیاد امشب
4 شد سرا پردۀ عصمت ز اجانب ناپاک در رواق عظمت زلزله افتاد امشب
1 ای خسرو خوبان مکن آهنگ میدان ای جان جانان
2 بهر خدا رحمی بر این شیرین زبانان اطفال حیران
3 ای شمع جمع و مونس دلهای غمخوار ما را مکن خوار
4 جانا مکن جمعیت ما را پریشان ای شاه ذی شان
1 مصباح نور جلوه گر اندر تنور بود یا در تنور آیۀ الله نور بود
2 گاهی باوج نیزه گهی در حضیض خاک در غایت خفاء و کمال ظهور بود
3 گاهی مدار دائرۀ سوز و ساز شد گاهی چه نقطه مرکز شور نشور بود
4 یا شمع جمع انجمن آه و ناله شد یا شاهد بساط نشاط و سرور بود
1 بار غم فرود آمد در زمین ماریه باز یا که کاوران حجاز
2 هرچه غصه بود آمد دلخراش و سینه گداز در حریم محرم راز
3 بود شور رستاخیز یا نوای غمزدگان حلقهٔ ستم زدگان
4 هر دلی ز غم لبریز داد راز و نیاز با شه غریب نواز
1 امشب شب وصالست روز فراق فرداست در پردۀ حجازی شور عراق فرداست
2 امشب قرآن سعد است در اختران خرگاه یا آنکه لیله البدر روز محاق فرداست
3 امشب زلالۀ رویان فرخنده لالۀ زاریست رخسارهای چون شمع در احتراق فرداست
4 امشب نوای تسبیح از شش جهت بلند است فریاد وا حسینا تا نُه رواق فرداست
1 ای یک جهان برادر وی نور هر دو دیده چون حال زار خواهر چشم فلک ندیده
2 بی محمل و عماری بی آشنا و یاری سر گرد هر دیاری خاتون داغدیده
3 خورشید برج عصمت شد در حجاب ظلمت پشت سپهر حشمت از بار غم خمیده
4 دردانه بانوی دهر بی پرده شهرۀ شهر دوران چه کرده از قهر با ناز پروریده!
1 ای به میدان وفا از دل و جان کرده نثار سر و تن در ره یار
2 کرده هفتاد و دو تن یکتنه قربان نگار همگی شیر شکار
3 سر به نی شمع دل انجمن ناله و آه شاهد بزم اله
4 نقطۀ مرکز یک دائره، سرمه رخسار محو نور الانوار
1 ای اسم اعظم حق کز عالمی نهانی در خاک و خون تپانی
2 وی شمع نور مطلق کز روی نی عیانی چون ماه آسمانی
3 ای کعبۀ حقیقت کز اوج عرش هستی پامال پیل مستی
4 وی کعبۀ طریقت کز لطف و مهربانی سر خیل کاروانی