1 بیا به بزم حسینی و بشنو از عشاق بگوش هوش نوای حجاز و شور عراق
2 بکن مشاهدۀ شاهدان شهد سخن بنموش می ز کف ساقیان سیمین ساق
3 بیاد مولد سبط دوم امام سوم فتاده غلغله از شش جهت ز سبع طباق
4 فلک ز ثابت و سیار از برای نثار نهد لئالی منثوره را علی الاطباق
1 موکب شاه فلک فر در زمین نینوا چون فرود آمد تجلی الله فی وادی طُویٰ
2 تا که خرگاه امامت شد در آنجا استوار آسمان زد کوس الرحمن علی العرش استویٰ
3 گرچه شد ملک عراق از مقدمش رشک حجاز لیک ز آهنگ حسینی شد پر از شور و نوا
4 کایدریغا این سلیمان را بساط سلطنت می رود بر باد و کام اهرمن گردد روا
1 باز این چه آتش است که بر جان عالم است؟ باز این چه شعلۀ غم و اندوه ماتم است؟
2 باز این حدیث حادثۀ جانگداز چیست؟ باز این چه قصه ایست که با غصه توأم است؟
3 این آه جانگزاست که در ملک دل بپاست یا لشگر عزاست که در کشور غم است؟
4 آفاق پر ز شعلۀ برق و خروش رعد یا نالۀ پیاپی و آه دمادم است؟
1 بسیط روی زمین باز بساط غم است محیط عرش برین دائرۀ ماتم است
2 باز چرا مهر و ماه تیره چه شمع عزاست باز چرا دود آه تا فلک اعظم است
3 ماتم جانسوز کیست گرفته آفاق را که صبح روی جهان تیره چه شام غم است
4 شور حسینی است باز که با دو صد سوز و ساز نه در عراق و حجاز در همۀ عالم است
1 امشب شب وصالست روز فراق فرداست در پردۀ حجازی شور عراق فرداست
2 امشب قرآن سعد است در اختران خرگاه یا آنکه لیله البدر روز محاق فرداست
3 امشب زلالۀ رویان فرخنده لالۀ زاریست رخسارهای چون شمع در احتراق فرداست
4 امشب نوای تسبیح از شش جهت بلند است فریاد وا حسینا تا نُه رواق فرداست
1 خاک عم بر سر گلزار جهان باد امشب رفته گلزار نبوت همه بر باد امشب
2 خرگه چرخ ستم پیشه بسوزد که بسوخت خرگه معدلت از آتش بیداد امشب
3 سقف مرفوع نگون باد که گردیده نگون خانۀ محکم تنزیل ز بنیاد امشب
4 شد سرا پردۀ عصمت ز اجانب ناپاک در رواق عظمت زلزله افتاد امشب
1 دل خاتم ز خون لبریز در این ماتم است امشب اگر گردون ببارد خون در این ماتم کم است امشب
2 تو گویی فاتح اقلیم عشق امشب بود بیسر که خاک تیره بر فرق نبی خاتم است امشب
3 ملک چون نی نوا دارد، فلک خونابه میبارد مگر بر روی نی چشم و چراغ عالم است امشب
4 چراغ دودۀ بطحا ز باد فتنه خاموش است نه یثرب بلکه اوضاع دو گیتی در هم است امشب
1 مصباح نور جلوه گر اندر تنور بود یا در تنور آیۀ الله نور بود
2 گاهی باوج نیزه گهی در حضیض خاک در غایت خفاء و کمال ظهور بود
3 گاهی مدار دائرۀ سوز و ساز شد گاهی چه نقطه مرکز شور نشور بود
4 یا شمع جمع انجمن آه و ناله شد یا شاهد بساط نشاط و سرور بود
1 چون شد محیط دائرۀ خطۀ جنود خالی زهر که بود مگر نقطۀ وجود
2 نور تجلی احدیت تتق کشید سر زد جمال غیب ز آئینۀ شهود
3 در پیشگاه شاهد هستی چه شمع سوخت تا بود شد بمجمرۀ عشق همچو عود
4 آشوب در سرای طبیعت ز حد گذشت سلطان معرفت چه مجرد شد از حدود
1 در جهان نشنیده ام تا بود این چرخ کبود کز سلیمان اهرمن انگشت و انگشتر ربود
2 دست بیداد فلک دستی جدا کرد از بدن کز نهاد عالم امکان بر آمد داد و دود
3 از پی دیدار جانان کرد نقد جان نثار وه چه جانی! یعنی اندر گنج هستی هرچه بود
4 کرد قربانی جوانی را که چشم عقل پیر چشمۀ خون در عزای جانگزای او گشود