1 موکب شاه فلک فر در زمین نینوا چون فرود آمد تجلی الله فی وادی طُویٰ
2 تا که خرگاه امامت شد در آنجا استوار آسمان زد کوس الرحمن علی العرش استویٰ
3 گرچه شد ملک عراق از مقدمش رشک حجاز لیک ز آهنگ حسینی شد پر از شور و نوا
4 کایدریغا این سلیمان را بساط سلطنت می رود بر باد و کام اهرمن گردد روا
1 ای نازنین برادر شد نوبت جدائی یا روز بینوائی
2 بهر وداع خواهر دستی نمی گشائی لطفی نمی نمائی
3 ای شاه اوج هستی از چیست دیده بستی هنگام سرپرستی
4 از ما چرا گسستی غافل چرا زمائی پیوسته با کجائی
1 نالۀ نی است ایدل یا که از لب شاه است یا که نخلۀ طور و نغمۀ انا الله است
2 داستان دستانست از فراز شاخ گل یا که بانگ قرآنست کز شه فلک جاه است
3 گرچه بانوان یکسر بیسرند و بی سالار لیک شاهد مقصود شمع جمع این راه است
4 او چه شمع کاشانه بانوان چو پروانه یا چه خوشۀ پروین گرد خرمن ماه است
1 ای به قربان تو خواهر تو خواهر با جان برابر تو
2 کاش بودی زیر خنجر شمر جگر من جای حنجر تو
3 تشنه کاما سوخت جان مرا کام خشک و دیدۀ تر تو
4 خاک عالم باد بر سر من روی خاک افتاده پیکر تو
1 یا امام العصر یا ابن الطاهری الطیبین یا ولی المؤمنین
2 شور محشر را عیان با دیده حق بین ببین یا ولی المؤمنین
3 عترت خیر الوری را بنگر اندر کربلا دشت پر رنج و بلا
4 بین مقتول و مأسور بأیدی الظالمین یا ولی المؤمنین
1 باز این چه آتش است که بر جان عالم است؟ باز این چه شعلۀ غم و اندوه ماتم است؟
2 باز این حدیث حادثۀ جانگداز چیست؟ باز این چه قصه ایست که با غصه توأم است؟
3 این آه جانگزاست که در ملک دل بپاست یا لشگر عزاست که در کشور غم است؟
4 آفاق پر ز شعلۀ برق و خروش رعد یا نالۀ پیاپی و آه دمادم است؟
1 دل خاتم ز خون لبریز در این ماتم است امشب اگر گردون ببارد خون در این ماتم کم است امشب
2 تو گویی فاتح اقلیم عشق امشب بود بیسر که خاک تیره بر فرق نبی خاتم است امشب
3 ملک چون نی نوا دارد، فلک خونابه میبارد مگر بر روی نی چشم و چراغ عالم است امشب
4 چراغ دودۀ بطحا ز باد فتنه خاموش است نه یثرب بلکه اوضاع دو گیتی در هم است امشب
1 ایکه از زخم فراوان مظهر بیچند و چونی در حجاب خاک و خون چون شاهد غیب مصونی
2 آه و وایلا چنان کوبیدۀ سم هیونی همچو اسم اعظمی که حیطۀ دانش برونی
3 ویکه با آن تشنه کامی غرقۀ دریای خونی آنچه گویم آنچنانی باز صد چندان فزونی
4 بانوان را خیمه سر بودی اکنون سرنگونی خیمه سوزان را نمی گوئی چرا «یا نار کونی»؟
1 صبا به پیر خرابات از خرابۀ شام ببر ز کودک زار این جگرگداز پیام
2 که ای پدر ز من زار هیچ آگاهی که روز من شب تار است و صبح روشن شام
3 به سرپرستی ما سنگ آید از چپ و راست به دلنوازی ماها ز پیش و پس دشنام
4 نه روز از ستم دشمنان تنی راحت نه شب ز داغ دلآرامها دلی آرام
1 رفت اصغر شیرینم ز آغوشم و دامانم برگ گل نسرینم یا شاخۀ ریحانم
2 آن غنچۀ خندان را من غنچه نمی خوانم آن دوست که من دارم و آن یار که من دانم
3 کی مهر و وفا باشد این رخ بد اختر را تا خلعت دامادی در بر کنم اکبر را
4 بینم بدل شادی آن طلعت دلبر را بخت ان نکند با من کانشاخ صنوبر را