1 ایکه از زخم فراوان مظهر بیچند و چونی در حجاب خاک و خون چون شاهد غیب مصونی
2 آه و وایلا چنان کوبیدۀ سم هیونی همچو اسم اعظمی که حیطۀ دانش برونی
3 ویکه با آن تشنه کامی غرقۀ دریای خونی آنچه گویم آنچنانی باز صد چندان فزونی
4 بانوان را خیمه سر بودی اکنون سرنگونی خیمه سوزان را نمی گوئی چرا «یا نار کونی»؟
1 رفت اصغر شیرینم ز آغوشم و دامانم برگ گل نسرینم یا شاخۀ ریحانم
2 آن غنچۀ خندان را من غنچه نمی خوانم آن دوست که من دارم و آن یار که من دانم
3 کی مهر و وفا باشد این رخ بد اختر را تا خلعت دامادی در بر کنم اکبر را
4 بینم بدل شادی آن طلعت دلبر را بخت ان نکند با من کانشاخ صنوبر را
1 تشنه لبا به آب مهر تو سرشته شد گلم چون بکنم دل از تو و چون ز تو مهر بگسلم
2 گرچه بلای دوست را از سر شوق حاملم بار فراق دوستان بسکه نشسته بر دلم
3 ملک قبول کی شود جز که نصیب مقبلی لایق عشق و عاشقی برگ گلست و بلبلی
4 بار غم ترا چو من کس نکند بمحملی بار بیفکند شتر چون برسد بمنزلی
1 ای به میدان وفا از دل و جان کرده نثار سر و تن در ره یار
2 کرده هفتاد و دو تن یکتنه قربان نگار همگی شیر شکار
3 سر به نی شمع دل انجمن ناله و آه شاهد بزم اله
4 نقطۀ مرکز یک دائره، سرمه رخسار محو نور الانوار
1 ای اسم اعظم حق کز عالمی نهانی در خاک و خون تپانی
2 وی شمع نور مطلق کز روی نی عیانی چون ماه آسمانی
3 ای کعبۀ حقیقت کز اوج عرش هستی پامال پیل مستی
4 وی کعبۀ طریقت کز لطف و مهربانی سر خیل کاروانی
1 یا امام العصر یا ابن الطاهری الطیبین یا ولی المؤمنین
2 شور محشر را عیان با دیده حق بین ببین یا ولی المؤمنین
3 عترت خیر الوری را بنگر اندر کربلا دشت پر رنج و بلا
4 بین مقتول و مأسور بأیدی الظالمین یا ولی المؤمنین
1 نالۀ نی است ایدل یا که از لب شاه است یا که نخلۀ طور و نغمۀ انا الله است
2 داستان دستانست از فراز شاخ گل یا که بانگ قرآنست کز شه فلک جاه است
3 گرچه بانوان یکسر بیسرند و بی سالار لیک شاهد مقصود شمع جمع این راه است
4 او چه شمع کاشانه بانوان چو پروانه یا چه خوشۀ پروین گرد خرمن ماه است
1 ای به قربان تو خواهر تو خواهر با جان برابر تو
2 کاش بودی زیر خنجر شمر جگر من جای حنجر تو
3 تشنه کاما سوخت جان مرا کام خشک و دیدۀ تر تو
4 خاک عالم باد بر سر من روی خاک افتاده پیکر تو
1 ای نازنین برادر شد نوبت جدائی یا روز بینوائی
2 بهر وداع خواهر دستی نمی گشائی لطفی نمی نمائی
3 ای شاه اوج هستی از چیست دیده بستی هنگام سرپرستی
4 از ما چرا گسستی غافل چرا زمائی پیوسته با کجائی
1 ای یک جهان برادر وی نور هر دو دیده چون حال زار خواهر چشم فلک ندیده
2 بی محمل و عماری بی آشنا و یاری سر گرد هر دیاری خاتون داغدیده
3 خورشید برج عصمت شد در حجاب ظلمت پشت سپهر حشمت از بار غم خمیده
4 دردانه بانوی دهر بی پرده شهرۀ شهر دوران چه کرده از قهر با ناز پروریده!