«بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم» اسم عزیز اعترفت المعارف بالقصور عن ادراکه، اسم جلیل تقنّعت العلوم خجلا من الطمع فی احاطته، اسم کریم صغرت الحوائج عن ساحة جوده، اسم رحیم تلاشت قطرات زلات عباده فی تلاطم امواج رحمته بنام او که وجود ما بعنایت او و سجود ما بهدایت او، بنام او که صلاح ما بولایت او و فلاح ما برعایت او، بنام او که حیاة ما بنعمت او و نجاة ما برحمت او، خداوندی که از او بسر نه، و از درگاه او گذر نه، با احسان او عصیان را خطر نه، با عنایت او جنایت را اثر نه، بر عاصیان و مفلسان از او رحیمتر و کریمتر نه. ای خداوندی که در الهیت یکتایی و در احدیت بیهمتایی، در ذات و صفات از خلق جدایی، متصف بعلایی، متحد بکبریایی، مایه هر بینوایی، پناه هر گدایی، همه را خدایی تا دوست کرائی. ,
2 در چشم منی روی بمن ننمایی و اندر دلمی هیچ بمن نگرایی
قوله تعالی «ص» مفتاح اسمه الصّمد و الصّمد الّذی تقدّس عن احاطة علم المخلوق به و تنزّه عن وقوف المعارف علیه میفرماید: من صمدم که همه را بمن نیازست و مرا بکس نیاز نیست، احدم که مرا شریک و انباز نیست، جبارم که کس را در وصال من رنگ نیست مالک الملکام هر چه کنم کس را زهره اعتراض و روی جنگ نیست. ,
بو الحسن خرقانی گفت: دلهای صدیقان بتیغ قهر پاره کرد و جگرهاشان در انتظار آب گردانید و خود را بکس نداد، آب و خاک را آن محرمیت از کجا آمد که حدیث وصال لم یزل و لا یزال کند، نعت حدثان را بقدم چه راهست، نبود پس بود پس نبود را بحضرت جلال ذی الجلال چه ادراک است، نکو گفت آن جوانمرد که: ,
بدان که این سوره هشتاد و هشت آیت است و هفتصد و سی و دو کلمه و سه هزار و شصت و هفت حرف، جمله به مکه فرو آمد از آسمان و مکّی شمرند، و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر دو آیت: یکی إِنْ یُوحی إِلَیَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ معنی نذرات درین آیت منسوخ است بآیت سیف، دیگر آیت وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ منسوخ است بآیت سیف. سعید مسیب گفت: بلغنی انه ما من عبد یقرأ ص کلّ لیلة الّا اهتزّ له العرش. ,
قوله تعالی: «ص» مفسران را درین حرف قولهاست مختلف ابن عباس گفت و ضحاک: «ص» ای صدق اللَّه و صدق محمد. باین قول «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» قسم است و جواب قسم فرا پیش داشته میگوید: باین قرآن بزرگوار با شرف با بیان که اللَّه راست گفت و محمد راست گفت. و گفتهاند: در آسمان بحری است که عرش اللَّه بران بحر است و «ص» نام آن بحر است. و قیل: هو اسم من أسماء اللَّه. و قیل: هو اسم للقرآن. و قیل: هو اسم للسّورة. و در شواذّ خواندهاند: «صاد» بفتح دال، یعنی اقرأ صاد و بکسر دال خواندهاند فیکون مشتقّا من المصاداة و هی الملاینة و المساهلة، باین قول معنی آنست که: ای محمد رفق بکار دار و سهل فراگیر، همانست که جای دیگر فرمود: «خُذِ الْعَفْوَ». و قیل: هی المعارضة، ای عارض القرآن بعملک و کلّ شأنک. ,
«وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ» ای ذی الشرف و الصّیت، کقوله: «وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ». و شرفه انه لیس بمخلوق و قال ابن عباس و مقاتل: «ذِی الذِّکْرِ» ای ذی البیان. و قیل: «ذِی الذِّکْرِ» ای فیه ذکر الاولین و نبأ الآخرین. و در جواب قسم علمای تفسیر مختلفاند، قومی گفتند: جواب قسم «کَمْ أَهْلَکْنا» است، و تقدیره: لکم اهلکنا، فخذف اللام لتطاول الکلام، کقوله فی سورة الشمس: «قَدْ أَفْلَحَ» تقدیره لقد افلح، لکن لمّا حیل بین القسم و المقسم علیه حذف اللام فکذلک هاهنا. و گفتهاند: جواب قسم در آخر سوره است: إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ و قیل: ان هذا لرزقنا. ,
و قیل: جوابه: «إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ» کقوله: تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا و کقوله فی: وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ و إِنْ کُلُّ نَفْسٍ. و قال النحاس: جواب القسم محذوف. و قیل: «بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا» حلّ محلّ الجواب، تقدیره: و القرآن ذی الذکر ما آمن بک قومک و ما الامر کما یقول هؤلاء الکفّار. ,
قوله تعالی: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ ما کوهها مسخر کردیم فرمان بردار و گویا با داود، یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ (۱۸) تا مرا میستایند با داود بشبانگاه و چاشتگاه. ,
وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً و مرغان فراهم آورده نرم نرم کردیم و فرمان بردار، کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (۱۹) همه خدای را ستاینده و فرمان برنده. ,
وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ قوی کردیم بر جای بداشته ملک او او را، وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ و او را دادیم زیرک سخنی و دانش، وَ فَصْلَ الْخِطابِ (۲۰) و سخن گشادن و برگزاردن. ,
وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ رسید بتو خبر آن خصمان؟ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ (۲۱) آن هنگام که بران کوشک شدند. ,
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان ,
«ص» راست گفت اللَّه راست گفت محمد (ص)، «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ (۱)» باین قرآن باشرف با بیان. ,
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند، فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (۲) در زور کین و حمیّت و ستیزاند و برگشتن از راه صواب. ,
کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ چند هلاک کردیم پیش از قریش از گروه گروه جهانداران، فَنادَوْا بانگ در گرفتند، وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ (۳) نیست هنگام بازگشتن و گریختن. ,
قوله تعالی: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ فیه تقدیم و تأخیر، تأویله: انا سخرنا الجبال یسبّحن معه، و کان داود علیه السلام یسمع و یفهم تسبیح الجبال علی وجه تخصیصه به کرامة له معجزة. و قیل: تسخیرها انها کانت تسیر معه اذا اراد سیرها الی حیث یرید معجزة له، هذا کقوله: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ. ,
و قوله: بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ ای غدوّة و عشیّا. و الاشراق ان تشرق الشمس و یتنار ضوءها، تقول: شرقت الشمس اذا طلعت، و اشرقت أضاءت، و هو اصل صلاة الضحی فی القرآن. ,
قال ابن عباس: کنت امرّ بهذه الآیة لا ادری ماهی حتّی حدّثتنی امّ هانی بنت ابی طالب انّ رسول اللَّه (ص) دخل علیها فدعا بوضوء فتوضّأ فصلّی الضّحی، فقال: یا امّ هانی هذه صلاة الاشراق. ,
«وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً» ای و سخرنا الطّیر محشورة له، ای مجموعة من کلّ ناحیة کانت الملائکة تحشر الیه ما امتنع علیه منها. و قیل: زاد اللَّه فیها ما فهمت الامر و النّهی و الزّجر به، «کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ» ای الجبال و الطّیر للَّه مسبّح. و قیل: «له» ای لداود علی مذهب التّقدیم و التأخیر کما ذکرنا. ,
قوله تعالی: قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ فیه ثلاثة اقوال: احدها انه القرآن و سمّاه عظیما، لانه کلام ربّ العالمین کقوله: وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ. ,
قاله ابن عباس و مجاهد و قتادة. و قیل: هو یوم القیمة کقوله: عَمَّ یَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ. و القول الثالث: نبوّة الرسول، یعنی النبأ الّذی انبأتکم به عن اللَّه نبا عظیم و انتم تعدّونه لعبا و تعرضون. ,
«ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلی» یعنی الملائکة «إِذْ یَخْتَصِمُونَ» ای لو لم اکن نبیّا یوحی الیّ لما کان لی علم بالملإ الاعلی و اختصامهم. ,
«إِنْ یُوحی إِلَیَّ إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ» ای ما یوحی الیّ الّا الانذار. نظم این آیات و معنی آنست که: ای محمد کفّار قریش را گوی: این پیغام که من از اللَّه رسانیدم و قرآن که آوردم و بر شما خواندم و وعده رستاخیز و بعث و نشور که دادم کاری عظیم است و خبری بزرگوار درست و شما آن را بازی میشمرید و از تصدیق آن روی میگردانید، اگر نه من پیغامبر بودمی پیغام رسان و وحی گزار اللَّه من کجا دانستمی اختصام فریشتگان در آسمان؟ اکنون که شما را از اختصام فریشتگان و گفت و گوی ایشان در کار آدم و غیر وی خبر دادم بدانید که آن از وحی پاک میگویم و از نبوّت درست. ,
قوله: قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ این «نبأ عظیم» بیک قول اشارت است بنبوّت و رسالت مصطفی علیه الصّلاة و السّلام و جلالت حالت وی. میگوید: خبر نبوّت وی خبری عظیم است و شأن او شأنی جلیل و شما از ان غافل، از جمال او روی گردانیده و از شناخت او وامانده، ندانید که چه گم کردهاید و از چه واماندهاید، مهتری که در عالم خود دو کلمه است و بس: «لا اله الّا اللَّه محمد رسول اللَّه»، یک کلمه اللَّه را و دیگر کلمه محمد را، فرمان آمد که: یا محمد تو در حضرت خود ثنای ما میگوی که ما در حضرت خود ثنای تو میگوییم، یا محمد تو میگویی: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ما میگوییم: «محمد رسول اللَّه». ذرهای از طلعت زیبای آن مهتر در انگشت آدم تعبیه کردند، هشت بهشت بدرود کرد و گفت: ما را خود توانگر آفریدهاند سر ما بحجره هر گدایی فرو نیاید، آن ذره هم چنان میرفت و بهر که میرسید در عین حسرت در شوق آن جمال میسوخت، حشمت نوح و جاه خلیل و کرامت کلیم همه قطرهای بود در مقابل بحر رسالت او، دولت بلال و خباب و عمار و دیگر یاران بود که ابراهیم و موسی و عیسی در عداد احیاء صورت نبودند که اگر ایشان زنده بودندی آن جاروب خدمت که ایشان برداشتند، ابراهیم و موسی برداشتندی، «لو کان موسی حیّا لما و سبعه الّا اتباعی». مهتری با این همه منقبت و مرتبت و کمال و جمال با مشتی گدای بینوا میگوید: «انّما انالکم مثل الوالد لولده» ,
و میگوید: «شفاعتی لاهل الکبائر من امّتی». ,
ما امروز مینگریم تا کجاست کافری ناگرویده که او را دعوت کنیم تا هدایت ربانی آشکارا گردد، و فردا در عرصات قیامت مینگریم تا کجاست فاسقی آلوده که او را شفاعت کنیم تا رحمت الهی آشکارا شود. و گفتهاند: این نبأ عظیم سه چیز است: هول مرگ و حساب قیامت و آتش دوزخ. یحیی معاذ گفت: لو ضربت السّماوات و الارض بهذه السّیاط لانقادت خاشعة فکیف و قد ضرب بها ابن آدم الموت و الحساب و النار! مسکین فرزند آدم، او را عقبههای عظیم در پیش است و از آنچه در گمانها میافتد بیش است، امّا در دریای عشق دنیا بموج غفلت چنان غرق گشته که نه از سابقه خویش میاندیشد، نه از خاتمه کار میترسد، هر روز بامداد فریشتهای ندا میکند که: «خلقتم لامر عظیم و انتم عنه غافلون» در کار و روزگار خود چون اندیشه کند، کسی که زبان را بدروغ ملوّث کرده و دل را بخلف آلوده و سر را بخیانت شوریده گردانیده، سری که موضع امانت است بخیانت سپرده، دلی که معدن تقوی است زنگار خلف گرفته، زبانی که آلت تصدیق است بر دروغ وقف کرده، لا جرم سخن جز خداع نیست و دین جز نفاق نیست. ,
4 اذا ما الناس جرّبهم لبیب فانّی قد اکلتهم و ذاقا
قوله: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ قال ابن عباس: اولادنا من مواهب اللَّه تعالی: یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ، و قد سمی اللَّه عزّ و جلّ الولد الهبة فی القرآن فی مواضع منها قوله: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا. ,
«نِعْمَ الْعَبْدُ» کنایة یکنی بها عن کلّ مدحة، ای نعم العبد سلیمان «إِنَّهُ أَوَّابٌ» رجّاع الی اللَّه بالعبادة. ,
«إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ» ای علی سلیمان، «بِالْعَشِیِّ» ای بعد الظّهر، «الصَّافِناتُ» ای الخیول الّتی تثنی احدی قوائمها و تقف علی سنبکها و السّنبک طرف مقدم الحافر. ,
و قیل: الصّافن من الخیل القائم بایّ صفة کانت، و فی الحدیث: «من سرّه ان یقوم له الرّجال صفونا فلیتبوّأ مقعده من النار، یعنی قیاما، و «الجیاد» الخیار السراع، واحدها جواد، و قیل: واحدها جود کسوط و سیاط و قیل: الجیاد الطّوال الاعناق مشتقّ من الجید. ,
1 قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ (۶۷) گوی ای محمد آن خبری بزرگ است. أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ (۶۸) شما از ان روی گردانیدهاید.
ما کانَ لِی مِنْ عِلْمٍ مرا دانش نبود و آگاهی، بِالْمَلَإِ الْأَعْلی بآن جوق برترین از فریشتگان، إِذْ یَخْتَصِمُونَ (۶۹) که با یکدیگر خصومت میکردند. ,
إِنْ یُوحی إِلَیَّ بمن پیغام نیست إِلَّا أَنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۷۰) مگر آنکه نیستم من مگر آگاه کننده باز نمایندهای. ,
إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ آن گه که خداوند تو گفت فریشتگان را، إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ (۷۱) من مرد میخواهم آفرید از گل. ,
قوله: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ای نعم العبد لانه اوّاب الی اللَّه، رجّاع فی جمیع الاحوال فی النعمة بالشکر و فی المحنة بالصبر. نیکو بندهای که سلیمان بود، بازگشت وی در همه حال با اللَّه بود، در نعمت شاکر و در محنت صابر بود، بظاهر ملک و مملکت میراند و بباطن فقر و فاقت همیراند و میپرورد، و یعجبنی فقری الیک و لم اکن لیعجبنی لولا محبّتک الفقر. سلیمان روزی تمنّی کرد گفت: بار خدایا جن و انس و طیور و وحوش بفرمان من کردی چه بود گر ابلیس را نیز بفرمان من کنی تا او را در بند کنم؟ گفت: ای سلیمان این تمنّی مکن که در آن مصلحت نیست، گفت: بار خدایا گر هم دو روز باشد این مراد من بده، گفت دادم. سلیمان ابلیس را در بند کرد و معاش سلیمان با آن همه ملک و مملکت از دست رنج خویش بود، هر روز زنبیلی ببافتی و بدو قرص بدادی و در مسجد با درویشی بهم بخوردی و گفتی: مسکین جالس مسکینا. آن روز که ابلیس را در بند کرد، زنبیل ببازار فرستاد و کس نخرید که در بازار آن روز هیچ معاملت و تجارت نبود و مردم همه بعبادت مشغول بودند، آن روز سلیمان هیچ طعامی نخورد، دیگر روز هم چنان بر عادت زنبیل بافت و کس نخرید، سلیمان گرسنه شد باللّه نالید گفت: بار خدایا گرسنهام و کس زنبیل نمیخرد، فرمان آمد که ای سلیمان نمیدانی که تو چون مهتر بازاریان در بند کنی در معاملت بر خلق فرو بسته شود و مصلحت خلق نباشد، او معمار دنیاست و مشارک خلق در اموال و اولاد، یقول اللَّه تعالی: وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ. ,
قوله: إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ... این آیت بآیت اول متصل است، یعنی: نعم العبد اذ عرض علیه. سلیمان نیک بندهایست که در راه خدا آن همه اسبان فدا کرد و دل از ان زینت و آرایش دنیا برداشت و با عبادت اللَّه پرداخت، لا جرم ربّ العزّة او را به از ان عوض داد، بجای اسبان باد رخا مرکب او ساخت و بسبب آن اندوه که بوی رسید بر فوت عبادت، فریشته قرص آفتاب از مغرب باز گردانید از بهر وی تا نماز دیگر بوقت خویش بگزارد و آن وی را معجزهای گشت، و چنانک این معجزه از بهر سلیمان پیغامبر پیدا گشت، درین امّت از بهر امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) از روی کرامت پیدا گشت. ,
در خبر است که مصطفی صلوات اللَّه و سلامه علیه سر بر کنار علی نهاد و بخفت، علی (ع) نماز دیگر نکرده بود، نخواست که خواب بر رسول قطع کند، مرد عالم بود گفت: نماز طاعت حقّ و حرمت داشت رسول طاعت حق، هم چنان میبود تا قرص آفتاب بمغرب فرو شد. مصطفی (ص) از خواب در آمد، علی گفت: یا رسول اللَّه وقت نماز دیگر فوت شد و من نماز نکردم، رسول گفت: ای علی چرا نماز نکردی؟ گفت: نخواستم که لذّت خواب بر تو قطع کنم، جبرئیل آمد که یا محمد حق تعالی مرا فرمود تا قرص آفتاب را از مغرب باز آرم تا علی نماز دیگر بوقت بگزارد، بعضی یاران گفتند: قرص آفتاب را چندان باز آورد که شعاع آفتاب دیدیم که بر دیوارهای مدینه میتافت. ,
«قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» لم یطلب الملک الظاهر و انّما اراد به ان یملک نفسه فانّ الملک علی الحقیقة من یملک نفسه و من ملک نفسه لم یتّبع هواه. سلیمان باین دعا ملک خواست بر نفس خویش گفت: بار خدایا چنانک خلق عالم را زیر دست من کردی این نفس را زیر دست من کن تا در طاعت وی نباشم و بر پی هوای وی نروم، طاعت نفس و طاعت حقّ ضد یکدیگراند، و الضّدّان لا یجتمعان. نکو گفت آن جوانمرد: ,