قوله تعالی و تقدّس: وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ الایة...، در سبق سبق که بوستان معرفت را باشجار محبّت بیاراستند در پیش وی میدان حیرت و محبت نهادند و آن راه گذر وی ساختند، حفّت الجنّة بالمکاره. هر کرا خواستند که ببوستان معرفت برند نخستش در میدان حیرت آوردند و سر او گوی چوگان محنت ساختند تا طعم حیرت و محنت بچشید پس ببوی محبّت رسید اینست حال موسی کلیم (ع): چون خواستند که او را لباس نبوّت پوشند و بحضرت رسالت و مکالمت برند نخست او را در خم چوگان بلیّت نهادند تا در آن بلاها و فتنهها پخته گشت چنان که ربّ العزّة گفت: وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً ای طبخناک بالبلاء طبخا حتّی صرت صافیا نقیّا از مصر بدر آمد ترسان و لرزان و از بیم دشمن حیران براست و چپ مینگرست چنان که ترسنده از بیم نگرد، و ذلک قوله: فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ آخر در اللَّه زارید و از سوز جگر بنالید گفت: رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ربّ العالمین دعاء وی اجابت کرد و او را از دشمن ایمن کرد سکینه بدل وی فرو آمد و ساکن گشت با سرّ وی گفتند مترس و اندوه مدار آن خداوند که ترا در طفولیّت در حجر فرعون، که لطمه بر روی وی میزدی، در حفظ و حمایت خود بداشت و بدشمن نداد امروز هم چنان در حفظ خود بدارد و بدشمن ندهد. آن گه روی نهاد در بیابان بر فتوح نه بقصد مدین. امّا ربّ العزة او را بمدین افکند. سرّی را که در آن تعبیه بود شعیب (ع) پیغامبر خدای بود و مسکن بمدین داشت مردی بود متعبّد و خوف بر وی غالب، در اوقات خلوات خویش چندان بگریست که بینایی وی در سر گریستن شد. رب العزّة بمعجزه او را بینایی باز داد باز همیگریست تا دیگر باره نابینا شد و ربّ العزة بینایی با وی داد. دوم بار، سیوم بار هم چنان میگریست تا بینایی برفت. وحی آمد بوی که: لم تبکی یا شعیب، این همه گریستن چیست؟ اگر از دوزخ همیترسی ترا ایمن کردم و اگر ببهشت طمع داری ترا مباح کردم. شعیب گفت لا یا ربّ و لکن شوقا الیک، نه از بیم دوزخ میگریم نه از بهر طمع بهشت، لکن در آرزوی ذو الجلال میسوزم. فاوحی اللَّه تعالی الیه لاجل ذلک اخدمتک نبیی و کلیمی عشر حجج. این معنی را پیغامبر و همراز خویش موسی فرا خدمت تو داشتم و ده سال مزدور تو کردم. ,
وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ، موسی بشخص سوی مدین رفت بخدمت شعیب افتاد و بدل سوی حق رفت بنبوّت و رسالت افتاد. عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ از روی اشارت بزبان کشف سواء السّبیل مواظبت نفس است بر خدمت، و آرام دل بر استقامت. ,
و مرد راه رو تا منازل این راه باز نبرد بسر کوی توحید نرسد. خلیل (ع) در بدو کار که او را بدرگاه آوردند بکوی ستاره فرستادند تا میگفت: هذا رَبِّی پس از کوی ستاره برآمد بکوی ماه فرو شد، از کوی ماه برآمد بکوی آفتاب فرو شد، هر کوی را رخنهای دید: در کوی ستاره آفت تحوّل، دید در کوی ماه عیب انتقال دید، در کوی آفتاب رخنه زوال دید. دانست که این نه شاهراه استقامت است و نه سر کوی توحید. همه راهها بر وی بسته شد بقدم تفکّر بر سر کوی تحیّر بایستاد حیران و عطشان و دوستجویان، تا هر که او را میدیدی گفت این اسیر خاک سر کوی دوستی است. ,
4 خاک سر کوی دوست برگ سمن گشت هر که بر ان خاک برگذشت چو من گشت
ابن عباس گفت: سورة القصص مکّی است مگر یک آیت که بجحفه فرو آمد پیش از هجرت و هی قوله: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ مقاتل گفت مکّی است مگر چهار آیت: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ الی قوله:... لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ، این چهار آیت بمدینة فرو آمد و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر بعضی از آیتی: لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ این قدر از آیت منسوخ است بآیت سیف، و این سورة هشتاد و هشت آیت است و هزار و چهارصد و چهل و یک کلمت و پنجهزار و هشتصد حرف، و قیل هذه السورة من السّور التی نزلت متوالیة و هی ست سور، فی النصف الاوّل: یونس و هود و یوسف نزلت متوالیة، و فی النصف الثانی الشعر او النمل و القصص نزلت متوالیة. و لیس فی القران غیر هذا الّا الحوامیم فانّها ایضا نزلت متوالیة. و عن ابی بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص) «من قرأ طسم و القصص کان له من الاجر عشر حسنات بعدد من صدّق موسی و کذّب به و لم یبق ملک فی السّماوات و الارض الّا یشهد له یوم القیامة انه کان صادقا ان کلّ شیء هالک الّا وجهه له الحکم و الیه ترجعون. ,
طسم تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ مضی تفسیره نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ التلاوة الإتیان بالثانی بعد الاول فی القراءة، و النبأ الخبر عمّا هو عظیم الشأن، و المراد بالحقّ قول اللَّه عزّ و جلّ، لانّ قوله الحق. و المعنی نقرأ علیک ای یقرأ جبرئیل علیک بامرنا ما هو الحقّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ یصدّقون بهذا الکتاب فیقبلونه و یعتقدونه. ,
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ تجبّر و استکبر و طغی و بغی. و قیل عظم امره بکثرة من اطاعه وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً، صیّر اهل مصر فرقا یکرم طائفة و یذل اخری «و یستحیی طایفة و یذبح اخری و کان القبط احدی الشّیعة، و هم شیعة الکرامة یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ و هم بنو اسرائیل یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِساءَهُمْ ای یستبقی اناثهم للخدمة. و قیل یقتل سنة و یستحیی سنة فولد هارون فی سنة الاستحیاء و موسی فی سنة الذبح إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ فی الارض بالکفر و القتل و استعباد الاحرار. و کان سبب الذّبح ان خازن فرعون قال له یولد بارضک مولود ذکر یهلک ملکک. فما سمع فرعون بمولود ذکر الّا ذبحه. و قیل انّ فرعون رأی فی منامه انّ نارا قبلت من بیت المقدس حتی اشتملت علی بیوت مصر، فاحرقت القبط و ترکت بنی اسرائیل فدعا السّحرة و القافة فسألهم عن تعبیر رؤیاه. فقالوا له یخرج من البلد الّذی جاء بنو اسرائیل منه یعنون بیت المقدس رجل یکون علی یده ذهاب ملکک و و هلاک مصر. فامر بذبح اولاد بنی اسرائیل ذکر انهم و استحیاء اناثهم حال الولادة. ,
وَ نُرِیدُ ای و کنّا نرید أَنْ نَمُنَّ ای نتفضّل عَلَی من استضعفهم فرعون و هم بنو اسرائیل وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ای انبیاء، و کان بین موسی و عیسی الف نبی من بنی اسرائیل. و قیل قادة فی الخیر یقتدی بهم و قیل نجعلهم ولاة و ملوکا وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ لفرعون و قومه فی دیارهم و اموالهم کقوله تعالی: کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ. ,
قوله تعالی: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ... الآیة، ای سیّد عالم، ای مهتر ذرّیت آدم، ای در زمین مقدّم و در آسمان محترم، ای ناظم قلاده نبوّت ای ناشر اعلام رسالت، ای مؤیّد ارکان هدایت ای کاشف اسرار ولایت، ای واضع منهاج شریعت، تو نبودی در آن جانب غربی بر کوه طور سینا که ما با موسی سخن گفتیم و حدیث تو کردیم و کمال عزّ تو و جاه و شرف تو و امت تو وا او نمودیم، گفتیم یا موسی اگر میخواهی که بنزدیک ما رفعت و قربت یابی پیغامبر آخر الزّمان را درود بسیار ده و نام و ذکر او بسیار گوی که وی برگزیده ماست نواخته لطف و برکشیده عطف ما است، عارف بتعریف ما و نازنده بوصال ما. نرگس روضه جود است و سرو باغ وجود. حقّه درّ حکمت است و نور حدقه عالم قدرت، مایه حسن جهان و مقصود از آفرینش عالم و عالمیان. ,
یا موسی لولاه ما خلقت الافلاک. ,
اگر نه جمال و کمال وی را بودی نه عالم بودی نه آدم. ,
4 ... ای درّ خوشاب آدم نزدی دمی درین کوی خراب
قوله تعالی: إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ حبّ الدنیا حمل قارون علی جمعها و جمعها حمله علی البغی علیهم و صار کثرة ماله سبب هلاکه. و فی الخبر، حب الدنیا رأس کل خطیئة. ,
دوستی دنیا همه سر گناهانست و مایه هر فتنه، بیخ هر فساد، هر که از خدا باز ماند بمهر و دوستی دنیا بازماند. ,
دنیا پلی گذشتنی است و بساطی در نوشتنی، مرتع لاف گاه مدعیان و مجمع بارگاه بیخطران. سرمایه بیدولتان، و مصطبه بدبختان. معشوقه ناکسان و قبله خسیسان دوستی بیوفا و دایهای بیمهر. جمالی با نقاب دارد، و رفتاری ناصواب دارد و چون تو دوست در زیر خاک صد هزاران دارد، بر طارم طواری نشسته و از شبکه شک می برون نگرد، با تو میگوید: ,
4 من چون تو هزار عاشق از غم کشتم نالود بخون هیچکس انگشتم
قوله تعالی: إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی قارون از قوم موسی بود فَبَغی عَلَیْهِمْ و در کیش افزونی جست بر ایشان وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ و دادیم او را از گنجها ما إِنَّ مَفاتِحَهُ چندان که کلیدهای آن لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ میبیکسوی بیرون برد از گران باری گروهی مردمان با نیروی را إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ او را گفت گرویدگان قوم او لا تَفْرَحْ شاد مباش، إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (۷۶) که اللَّه شادمانان باین جهان دوست ندارد. ,
وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ و بجوی درین که اللَّه ترا داد الدَّارَ الْآخِرَةَ سرای آن جهانی وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا و بهره خود ازین جهان بمگذار وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ و نیکویی کن چنان که اللَّه با تو نیکویی کرد، وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ و در زمین تباهکاری مجوی، إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (۷۷) که اللَّه مفسدان و تباهکاران دوست ندارد. ,
قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ گفت آنچه مرا ازین جهان دادند عَلی عِلْمٍ عِنْدِی برخورد دانش من دادند. أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ نمیداند أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ که اللَّه هلاک کرد پیش ازو مِنَ الْقُرُونِ از گروهان گذشته مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً ایشان که ازو سختتر و بنیروتر بودند وَ أَکْثَرُ جَمْعاً و این جهان بیش فراهم آوردند وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (۸۷) و نپرسند فردا از گناه ایشان هیچ کس از پدران. ,
فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ بیرون آمد بر قوم خویش بر آرایش خویش، قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا ایشان گفتند، که این جهان را خواهان بودند، یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ کاشک ما را هم چنان بودی که قارون را دادند، إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (۷۹) که او با بهره بزرگ است ازین جهان. ,
قوله تعالی: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ و تو نبودی بطور سوی فرو شدن آفتاب إِذْ قَضَیْنا إِلی مُوسَی الْأَمْرَ که ما فرمان خویش بموسی میگزاردیم، وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِینَ (۴۴) تو نبودی از حاضران،وَ لکِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً لکن ما بر آن بودیم که گروهانی آفرینیم فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ دراز شد بر ایشان زندگانیها، وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ و نبودی در میان مدین بنشست تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا که بر ایشان خواندی تو سخنان ما وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (۴۵) لکن ما فرستادیم. ,
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ و تو نبودی بان یک سوی طور إِذْ نادَیْنا آن گه که آواز دادیم ما وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لکن از رحمت خداوند تو بود لِتُنْذِرَ قَوْماً تا آگاه کنی و بترسانی گروهی را ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ که بایشان پیش از تو هیچ آگاه کنندهای نیامد لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۴۶) تا مگر پند پذیرند. ,
وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ و گرنه آن بودی که اگر به ایشان رسیدی عذابی بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ بآنچه پیش خویش فرستاده بودند از کرد بد فَیَقُولُوا رَبَّنا گفتندی خداوند ما لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا چرا نفرستادی بما فرستادهای فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ تا ما بر پی پیغامهای تو رفتیمی، وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۴۷) و از گرویدگان بودیمی ,
فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا چون بایشان آمد فرستاده راستگوی با پیغام راست از نزدیک ما قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی گفتند چرا نامهای نه چنان دادند که موسی را دادند أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ آن قوم که موسی تورات بیک بار بایشان آورد کافر شدند بآن؟ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا گفتند دو جادویاند همپشت شده وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (۴۸) گفتند ما هم بتورات موسی کافریم هم بقرآن محمد (ص) قُلْ گوی فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ شما نامهای بیارید از نزدیک اللَّه هُوَ أَهْدی مِنْهُما راستتر و راهنمایندهتر از قرآن و تورات أَتَّبِعْهُ تا من بر پی آن ایستم إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۹) اگر میراست گوئید. ,
قوله تعالی: إِنَّ قارُونَ کان من قوم موسی خلاف است میان علما که قارون از موسی چه بود بنسب، قومی گفتند عمّ موسی بود، قومی گفتند ابن اخت موسی بود، و قول درست آنست که ابن عمّ موسی بود، و بیشترین مفسّران برین قولاند: قارون بن یصهر بن قاهث بن لاوی بن یعقوب، و موسی بن عمران بن قاهث. ,
و گفتهاند داماد موسی بود بخواهر، و از مسلمانان بنی اسرائیل بود و او را منور میخواندند از آن که خوش آواز بود بخواندن تورات، لکن منافق گشت چنان که سامری منافق گشت، و در همه بنی اسرائیل هیچ کس چنو نبود در دانش تورات و خواندن تورات. و گفتهاند از جمله هفتاد مرد بود که ربّ العزّة میگوید: وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا و از ایشان بود که دریا باز برید بوقت غرق فرعون فَبَغی عَلَیْهِمْ البغی طلب العلوّ بغیر الحق، بر موسی و بنی اسرائیل افزونی و برتری جست و کبر آورد بر ایشان، بسبب خواسته فراوان که او را جمع شده بود. و گفتهاند بغی وی آن بود که روزگاری عامل فرعون بود بر بنی اسرائیل در مصر، و بر ایشان در آن عمل ظلم میکرد و از دادنی افزونی میخواست. شهر بن حوشب گفت: بغی وی آن بود که از کبر و خیلا جامه تن دراز داشت چنان که یک شبر بپای میکشید، و فی ذلک ما روی عن رسول اللَّه (ص) قال لا ینظر اللَّه یوم القیامة الی من جرّ ثوبه خیلاء. ,
و قیل بغیه استخفافه بالفقراء و ازدراؤه بسائرهم و منع حقوق فی ماله. و قیل بغیه حسده علی موسی بالنّبوّة و علی هارون بالحبورة. و قال ل: موسی لک النّبوة و ل: هارون الحبورة و لست فی شیء من ذلک، و قیل: بغیه انّ ما آتاه اللَّه من المال اضافه الی نفسه و علمه و حیلته لا الی فضل ربّه قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی. ,
محتمل است که این خصلتهای بد همه در وی جمع بود که میان این قولها هیچ منافات نیست. وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ الکنز جمع المال بعضه فوق بعض، ای اعطیناه من کنوز الاموال یعنی خبایا الاموال و دفائنها. ما إِنَّ مَفاتِحَهُ، در مفاتح دو قول گفتهاند: یک قول آنست که جمع مفتح است بکسر میم، و هو الّذی یفتح به الباب، قول دیگر آنست که مفاتح جمع مفتح است بفتح میم و هو الخزانة. یعنی خزانته، لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ کقوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ، ای خزائنه. و یروی خزائن السّماء المطر، و خزائن الارض النّبات، و این قول ظاهرتر است. لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ ای تثقلهم و تمیل بهم اذا حملوها لثقلها، و الباء للتّعدی، یقال نآ بحمله ینوء نوء اذا نهض به مع ثقله علیه حتّی مال لاجله. و منه اخذت الانواء لانها تنهض من المشرق علی ثقل نهوضها، و العصبة جماعة امرهم واحد یتعصّب بعضهم لبعض، و اختلفوا فی عدد العصبة: قال مجاهد ما بین العشرة الی خمسة عشر. و قال ابن عباس ما بین الثلاثة الی العشرة، و قال قتادة ما بین العشرة الی الاربعین. و روی عن ابن عباس ایضا قال کان یحمل مفاتیحه اربعون رجلا اقوی ما یکون من الرّجال. و قال جریر عن منصور عن خیثمة قال: وجدت فی الانجیل انّ مفاتح خزائن قارون وقر ستّین بغلا ما یزید منها، مفتاح علی اصبع، لکل مفتاح کنز. و یقال کان قارون اینما ذهب یحمل معه مفاتیح کنوزه. و کانت من حدید فلمّا ثقلت علیه جعلها من خشب فثقلت فجعلها من جلود البقر علی طول الاصابع. إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ یعنی مؤمنی بنی اسرائیل، و قیل قال له موسی وحده: لا تَفْرَحْ ای لا تأشر و لا تمرح و لا تبطر، و قیل معناه لا تبخل و لا تبغ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ الاشرین البطرین الّذین لا یشکرون اللَّه علی ما اعطاهم و کلّ ما جاء فی القرآن من لفظ الفرح مطلقا من غیر تقیید فهو ذمّ کقوله: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ فاذا قید فانّه یجری علی المؤمنین و هو محمود کقوله: فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ. ,
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام او که نه در صنع او خلل نه در تقدیر او حیل بنام او که نه در فعل او زلل نه در وصف او مثل مقدّری لم یزل، بنام او که پادشاهست بیسپاه کامرانست بیاشتباه غافر جرم و ساتر گناه، حضرت او عاصیان را پناه، درگاه او مفلسان را پایگاه، قدره لا یدرک الخاطر اقصی منتهاه حبّه صیّرنی مرآة من یهوی هواه، فرآه من یرانی و یرانی من یراه. ,
بشنو سرّی از اسرار بسم اللَّه بسم در اصل باسم بوده، الف راست بود و شکل وی مستقیم و با در نهاد خود منحرف و منعطف، الف در لوح اوّل بود و با ثانی، چون در آیت تسمیت آمد. با اوّل گشت و الف ثانی فرا تو مینماید که کار الهی نه بر وفق مراد تو بود تو یکی را اوّل داری و من آخر گردانم. تو یکی را آخر داری و من اوّل گردانم. اشارتست که من یکی را بفضل بپذیرم یکی را بعدل ردّ کنم تا بدانی که کار بعدل و فضل ما است نه بهنجار عقل شما. الف که اوّل است ثانی گردانم و با که ثانی است فرا پیش دارم و صدر کتاب و خطاب خود بدو سپارم و کسوت و رفعت الفی درو پوشانم، تا جهانیان دانند که منم که یکی را برکشم و یکی را فرو کشم. ,
تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ. ,
نکته دیگر شنو ازین عجبتر: در شکل باء بسم اللَّه اشارتیست و اندر آن اشارت بشارتیست. نقش با حقیر و صغیر بود چون با نام حقّ پیوسته شد علوّ گرفت و خلعت دنوّ یافت. از روی اشارت میگوید ای بنده مؤمن حرفی که بنام ما پیوسته شد قدر و جمال یافت و خطر و کمال گرفت تا بدانی که هر که بما پیوست از قطیعت مارست، و هر که دل در غیر ما بست در نهاد خود بشکست. ,
قوله تعالی: وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ چون روی داد موسی به سوی راه مدین قالَ گفت: عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ (۲۳) مگر که خداوند من راه من باز نماید بمیان راه راست. ,
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ چون بآب مدین رسید وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ گروهی مردمان یافت بر آن یَسْقُونَ که آب میدادند وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ و جز زان مردان دو زن یافت تَذُودانِ که از آب باز میراندند قالَ ما خَطْبُکُما گفت این چه کار است که شما در آنید؟ قالَتا لا نَسْقِی گفتند «ما گوسفندان را آب ندهیم حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ تا آن گه که شبانان برگردند، گلههای خویش برگردانند وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبِیرٌ (۲۳) و پدر ما پیریست بزاد بزرگ. ,
فَسَقی لَهُما ایشان را آب داد، ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ آنکه بازگشت و با سایه شد فَقالَ رَبِّ گفت خداوند من: إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (۲۴) من خیری را که فرو فرستی بر من از خوردنی نیازمندم. ,
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما آمد بموسی یکی از آن دو خواهر تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاءٍ میرفت بشرم قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ گفت پدر من میخواند ترا لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا تا پاداش دهد مزد این آب که ما را دادی فَلَمَّا جاءَهُ چون موسی آمد باو وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ و قصه خود او را باز گفت: قالَ لا تَخَفْ گفت مترس نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۲۵) از آن گروه ستمکاران رستی. ,
قوله تعالی: وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ ای قصد نحو مدین خارجا عن سلطان فرعون، و تلقاء تفعال من لقیت و هو مصدر اتّسع فیه، فاستعمل ظرفا و سَواءَ السَّبِیلِ قصد السّبیل المستوی الی مدین. مقاتل گفت موسی چون از مصر بیامد ترسان و حیران از بیم فرعون هیچ ندانست که کجا شود و راه نمیبرد تا جبرئیل آمد و عصا بوی داد آن عصا که آدم از بهشت آورده بود و او را گفت که سوی مدین شو بنزدیک شعیب. موسی از آن که راه نمیدانست گفت: عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَواءَ السَّبِیلِ، کار خود تفویض با اللَّه کرد و براه بردن توفیق ازو خواست تا ربّ العزّة فریشته فرستاد و راه بوی نمود. و گفتهاند کسان فرعون در طلب او بر پی وی ایستادند و سه راه بود بمدین: دو در طرف و یکی در میان. ایشان گفتند با یکدیگر تا در راه طرف رویم که مرد ترسنده و گریزنده در شاهراه میان نرود. ,
ایشان در طرف برفتند و نیافتند و موسی در شاهراه هشت شبانروز بماند بیزاد و بیطعام، پای برهنه و شکم گرسنه، و در آن هشت روز نمیخورد مگر برگ درختان، تا رسید بمدین. و کان مدین ارضا یسکنها شعیب. کان اتّخذها مدیان بن آزر لنفسه مسکنا قبل ذلک، فنسبت الیه. و بین مدین و مصر مسیرة ثمانیة ایّام. ,
وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ الورود اتیان الماء، و ضدّه الصّدور و هو الرجوع عنه. ,
و ماء مدین آبار کان یشرب منها اهلها و یسقون انعامهم و مواشیهم. وَجَدَ عَلَیْهِ ای علی وجه الماء و حوله جماعة کثیرة من النّاس یسقون مواشیهم. وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ ای من ورائهم و من اسفلهم امرأتین تَذُودانِ ای تدفعان اغنامهما حتّی لا تختلط بغیرها، اشار الی تنحیهما عن الجماعة للورع و الصّیانة و کراهیّة الاختلاط بالرّجال. و قیل لضعفهما. ,