قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان. ,
تَبارَکَ با برکت است الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ آن که فرو فرستاد این نامه جدا کننده عَلی عَبْدِهِ بر بنده خویش، لِیَکُونَ لِلْعالَمِینَ نَذِیراً (۱) تا جهانیان را آگاه کنندهای بود بیم نمای. ,
الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آن خداوندی که او راست پادشاهی آسمان و زمین، وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً و هیچ فرزندی نگرفت، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ و او را هرگز در پادشاهی انباز نبود، وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ و بیافرید هر چیز را، فَقَدَّرَهُ تَقْدِیراً (۲) آن را اندازهای نهاد و هنگام. ,
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً و خدایان گرفتند فرود ازو، لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ خدایانی که هیچ چیز نیافرینند و ایشان خود آفریدهاند، وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً و بدست ایشان نیست گزندی و نه سودی، وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً و بدست ایشان نیست مرگی و زندگانی وَ لا نُشُوراً (۳) و نه باز انگیختن پس از مرگی. ,
این سوره الفرقان مکّی است مگر سه آیت که بمدینه فرو آمد بقول ابن عبّاس و قتاده: وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ تا آخر سه آیت. و این سوره سه هزار و هفتصد و سی و سه حرف است، و هشتصد و نود و دو کلمه و هفتاد و هفت آیت. و درین سوره دو آیت منسوخ است بآیت سیف بقول بعضی از مفسران یکی: وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. دیگر آنست: وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً. و در فضیلت این سوره ابیّ کعب روایت کند از مصطفی (ص) قال: «من قرأ سورة الفرقان بعث یوم القیمة و هو مومن، انّ الساعة آتیة لا ریب فیها و انّ اللَّه یبعث من فی القبور و دخل الجنّة بغیر حساب». ,
قوله: تَبارَکَ ای تعالی و ارتفع و تکبر، قال الحسن: هو الذی تجیء البرکة من قبله و البرکة هی الکثرة فی کل خیر. و قیل معناه دام و ثبت من لم یزل و لا یزال، و البروک الثبوت و منه البرکة لدوام الماء فیها و بقائه. معنی آنست که بزرگ است و بزرگوار، همیشه بود و هست و خواهد بود، لم یزل و لا یزال. تبارک لفظی است که جز اللَّه را نگویند و جز بلفظ ماضی استعمال نکنند. اذ لم یرد التوقیف. ,
الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ الفرقان هاهنا القرآن الفارق بین الحق و الباطل و الحلال و الحرام و الهدی و الضلال و الخطاء و الثواب، و هذا الاسم لا یختص بالقرآن فیجوز اطلاقه علی جمیع کتب اللَّه و قد سمی اللَّه التوریة فرقانا فی قوله: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ، و کل شیء فرّق بین شیئین فهو فرقان. مصدر جعل اسما، و یوم الفرقان هو یوم بدر فرق السیف فیه بین الحق و الباطل. و قوله: یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً معناه یبین لکم سبیلا و ینصرکم نصرا و یؤتکم فتحا یفرّق بین الحق و الباطل. ,
مفسّران گفتند عبد اینجا مصطفی (ص) است و فرقان قرآن و عالمین جن و انس که مصطفی (ص) بایشان مبعوث است. لیکون ضمیر عبد است، میگوید: بزرگوار است و با برکت و با عظمت آن خداوندی که قرآن فرو فرستاد بر بنده خویش محمد (ص)، جن و انس را آگاه کند از بعثت و نشور و عاقبت کار دنیا، و قیل: النذیر و المنذر المخبر بوقوع مکروه. و گفتهاند لیکون ضمیر اللَّه است ای لیکون الذی نزّل الفرقان علی عبده، و هو اللَّه سبحانه للخلایق کلّها منذرا. و در وصف اللَّه منذر رواست که خود میگوید جل جلاله: إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ. جای دیگر گفت:نَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَرِیباً، و باین تأویل بلفظ عبد جنس بندگان خواهد یعنی جمله رسولهای وی، و بفرقان جمله کتابهای او خواهد. ,
قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ الآیة، قال جعفر بن محمد (ع) فی هذه الایة: ان اللَّه تعالی و تقدس لم یبعث رسولا الا اباح ظاهره للخلق یأکل معهم علی شروط البشریة و منع سره عن ملاحظاتهم و الاشتغال بهم، لان اسرار الانبیاء فی روح المشاهدة لا یفارقها بحال. ,
آفتابی است، ای جوانمرد، که آن را آفتاب عنایت گویند از مشرق ازل برآید، بر هر سینهای که تابد در سعادت و کرامت برو گشاید. ,
سرّ او معدن راز پادشاه گردد، بهر حالی که بود و بهر کویی که رود مقصدش درگاه اللَّه بود. دست تصرّفش از کونین کوتاه بود، پای عشقش همیشه در راه بود، بر پیشانیش نشان اقبال بود، در دیده یقینش نور اعتبار افعال ذو الجلال بود، بر رخسارش گل نوال بود، در مشامش روایح نفحات روضه وصال بود. بر سرش تاج وقار، در برش حلّه افتقار. بر ظاهرش کسوت عبودیّت، در باطنش نظر ربوبیّت. اینست صفت پیغامبران و رسولان که خیار خلقاند و صفوت بشراند، اعلام اسلاماند و امان جهاناند، بر سر کوی شریعت داعیاناند و بر لب چشمه حقیقت ساقیاناند. ,
از روی اشارت مفهوم آیه آنست که در ظاهر با خلقاند بحکم بشریّت، در خورد و خواب و در باطن با حقّاند بنعت مشاهدت در انس وصال بیحجاب مصطفی (ص) چون فا بشریّت خودنگرست خود را چون ایشان دید، گفت: إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ، چون فا خصوصیّت نبوّت و عزّ رسالت نگرست گفت: لست کاحدکم و چنان که بر عالمیان فضل داشت بر پیغامبران و رسولان هم فضل داشت، نه دیگر پیغامبران چون وی بودند نه برهان نبوّت ایشان چون برهان نبوّت وی بود. برهان نبوّت انبیا از راه دیدهها درآمد و برهان نبوّت محمد عربی از راه دلها درآمد. برهان نبوّت ابراهیم و معجزه وی آتش اعدا بود، معجزه موسی ید بیضا بود، معجزه عیسی احیاء موتی بود. این همه ظاهر و آشکارا بود و محلّ اطّلاع دیدهها بود. امّا معجزه مصطفی بوستان دوستان بود، مستان شربت محبّت را گلستان بود. یقول اللَّه تعالی: بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ. بلی مصطفی را معجزات بسیار بود که محلّ اطّلاع دیدهها بود، چون انشقاق قمر و تسبیح حجر و کلام ذئب و اسلام ضبّ و غیر آن، لکن مقصود آنست که موسی تحدّی بعصا کرد و عیسی تحدّی بدم خود کرد و مصطفی تحدّی به کلام حقّ کرد که: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ. ای محمد تو چون بامّت روی دمی و عصایی با خود مبر که دم نصیب بیماران بود، عصا راندن خران را شاید. تو صفت قدم ما بشحنگی با خود ببر تا معجزت تو صفت ما بود نه صفت تو، تا چنان که پیغامبران چون تو نهاند معجزت ایشان نیز چون معجزت تو نباشد. ,
قوله تعالی: تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً با برکت آن خدای که در آسمان برجها کرد وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً و در آن چراغی نهاد، وَ قَمَراً مُنِیراً (۶۱) و ماهی تابنده. ,
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً او آنست که شب و روز را روان پیاپی کرد گذرنده پس یکدیگر، لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ آن را تا هر که خواهد.، أَوْ أَرادَ شُکُوراً (۶۲) یا سپاس خواهد داشت دارد. ,
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ و بندگان رحمن، الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً آنند که میروند در زمین بکم آزاری، وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ و چون نادانان در روی ایشان نادانی گویند، قالُوا سَلاماً (۶۳) گویند ما از سخن نادانان بیزاریم. ,
وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ، و ایشان که در شبها خداوند خویش را سُجَّداً وَ قِیاماً (۶۴) بسجود باشند و بپای. ,
قوله تعالی: أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ نمیبینی بخداوند خویش، کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ؟ که چون سایه کشید ؟ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً و اگر خواستی آن کردی ایستاده آرمیده ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا (۴۵) آن گه آفتاب را بر آن سایه نشان نمای کردیم و بر پی او رونده. ,
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً (۴۶) آن گه ما خود میگیریم آن سایه را باز گرفتنی آسان. ,
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً او آن کس است که شب در شما پوشید و آن را پوشش شما کرد، وَ النَّوْمَ سُباتاً و خواب شما را آسایش کرد، وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (۴۷) و بامداد روز ماننده رستخیز کرد،. ,
وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ او آنست که بادها گشاد در هوا پیش ببخشایش خویش، وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (۴۸) و فرو فرستادیم از آسمان آبی پاک. ,
قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ، و نه فرستادیم پیش از تو فرستادگان إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ مگر ایشان خورش میخوردند، وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ و در بازارها میرفتند، وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً و شما را یکدیگر را فتنه و آزمایش کردیم، أَ تَصْبِرُونَ شکیبا باشید! وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً. (۲۰) و خداوند تو بینا بود. ,
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا و گفتند ایشان که از دیدار ما نمیترسیدند و آن را نمیبیوسیدند لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ چرا بر ما فریشتگان فرو نفرستیدند به پیغام، أَوْ نَری رَبَّنا یا ما خدای خود چرا نه بینیم، لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ در خویشتن بزرگمنشی آوردند و گردنکشی، وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً. (۲۱) و از اندازه برگذشتند بشوخی بزرگ. ,
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ آن روز که فریشتگان را بینند، لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ هیچ بشارت نیست آن روز کافران را، وَ یَقُولُونَ و میگویند فریشتگان ایشان را: حِجْراً مَحْجُوراً. (۲۲) بهشت بر شما بستهای است از شما باز داشته. ,
وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ و بسر کردار ایشان آئیم از هر گونه که کردند، فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (۲۳) و آن را گردی کنیم پراکنده. ,
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بسم اللَّه الخالق البارئ المصوّر، بسم اللَّه الواحد الفاطر المدبّر، بسم اللَّه القادر القاهر المقتدر السّلام المؤمن المهیمن العزیز الجبّار المتکبّر. ,
فسبحان من ردّد العبد فی هذه الایة بین صحو و محو، کاشفه بنعت الالهیة فاشهده جلاله، ثم کاشفه بنعت الرحمة فاشهده جماله. نام خداوندی مقدّر و مقتدر، فاطر و مدبّر، خالق و مصوّر، اولست و آخر، باطن است و ظاهر، نه باوّل عاجز و نه بآخر، از کیف باطن است و بقدرت ظاهر. خداوندی که دلها بیاسود بسماع نام او، سرها بیفروخت بیافت نشان او، جانها آرام گرفت بشهود جلال او و جمال او. خداوندی که هر که با او پیوست از دیگران ببرید، هر که قرب او طلبید چه گویم که از محنتها و بلیّتها چه دید. شعر: ,
3 فوحشی الطبیعة مستهام نفور القلب تأباه الدیار
4 جبالیّ التالف ذو انفراد غریب اللَّه مأواه القفار
قوله: أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ، این آیت از روی ظاهر بیان معجزه مصطفی (ص) است و بر معنی فهم اهل حقایق، اشارت بتخاصیص قربت و تضاعیف کرامت او. امّا بیان معجزه آنست که رسول خدا علیه السلام در بعضی سفرها وقت قیلوله زیر درختی فرود آمد. یاران جمله با وی و سایه درخت اندک بود، ربّ العزّة جلّ جلاله بقدرت خویش اظهار معجزه مصطفی (ص) را سایه آن درخت بکشید چندان که همه لشکر اسلام را در سایه آن درخت جای بود. در آن حال ربّ العزّة این آیت فرو فرستاد و این معجزه ظاهر گشت. اما بیان تخصیص قربت و زلفت آنست که: أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ خطاب با حاضرانست و تشریف مقربانست. موسی (ع) بر مقام مناجات طمع در دیدار حق کرد گفت: أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ جلال عزّت احدیت میل قهر در دیده قدس او کشید که: لَنْ تَرانِی و با مصطفی گفت: أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ؟ ای محمد نه مرا میبینی و در من نگری؟ دیگر چه خواهی؟ ,
ای جوانمرد! گمان مبر که آن کس که بمشاهدت عزّت ذو الجلال رسد ذرّهای از عشق و شوق او کم گردد. در جگر ماهی تپشی است که اگر همه بحار عالم را جمع کنی ذرّهای از آن تپش بننشاند. دلی که آن دلست امروز در کار است و فردا هم در کار، امروز در عین شوق و فردا در عین ذوق، یک سرّ از اسرار أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ آنست که بشر اگر چه مخصوص بود بتخاصیص قربت، او را هرگز نرسد که تقاضای دیدار عزّت ذی الجلال کند مگر که هم دیدار، خود بتقاضای جمال آید. بیان این رمز در آن خبر است که مصطفی گفت: «اذا دخل اهل الجنّة الجنة نودوا یا اهل الجنّة انّ لکم عند اللَّه موعدا یرید ان ینجز ینجزکموه» ,
الحدیث الی آخره، این خود درجه عامّه مؤمنان است که بدرجات و منازل خویش آیند، و با اتباع و قهرمانان و خدم و اهل مملکت خویش الف گیرند، آن گه بتقاضای عزّت بمشاهده احدیّت رسند. باز قومی که خداوندان عیناند از صفات خویش مجرّد گشته و بعین فطرت خویش رسیده. پیش از آن که بمراقی دولت بهشت پیوندند، جمال ربوبیت راه ایشان بگیرد رداء کبریا را کشف کند، فیشهدهم بجماله و یتجلّی لهم بجلاله قبل وصولهم الی المنازل و الدرجات، فذلک قوله عزّ و جل: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ، و یقال: أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ ای مد ظل العصمه قبل ان ارسلک الی الخلق. ,
وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ای جعلک مهملا و لم یفعل، بل جعل الشمس التی طلعت من صدرک عَلَیْهِ دَلِیلًا. ,
قوله تعالی: أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ؟.. الآیه هذا من رؤیة القلب و هی العلم، و المعنی الم تعلم انّ اللَّه هو الّذی مدّ الظّل؟ و یجوز ان یکون من رؤیة العین فتکون الرّؤیة بمعنی النّظر و لذلک قال: إِلی رَبِّکَ و المعنی الم تنظر الی صنع ربّک کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ؟ فیه قولان: احدهما انّ الظّلّ ما بین طلوع الفجر و طلوع الشّمس مثل ظلّ الجنّة ظلّ ممدود لا شمس فیه و لا ظلمة. و القول الثّانی، هو اللّیل لانّه ظلّ الارض، و یعم الدّنیا کلّها، وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ای دائما ثابتا لا یزول کما فی الجنّة. ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ ای علی الظّلّ دَلِیلًا لانّ بالشّمس یعرف الظّلّ، لو لا الشّمس ما عرف الظّلّ. و قیل جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا ای تبیعا یتّبعه فینسخه. قال ابو عبیدة: الظّلّ ما نسخته الشّمس و هو بالغداة، و الفیء ما نسخ الشّمس و هو بعد الزّوال، سمّی فیئا لانّه فاء من جانب المغرب الی جانب المشرق. و قیل معناه جعلنا الشّمس مع الظّلّ دلیلا علی وحدانیّة اللَّه عزّ و جل و کمال قدرته. و قیل جعلناهما دلیلا علی اوقات الصّلاة و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ علّق اوقات الصّلاة بالشّمس و الظّلّ. ,
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً ای قبضنا الظّلّ الی الموضع الّذی حکمنا بکون الظّل فیه بالشّمس الّتی تأتی علیه قَبْضاً یَسِیراً یعنی غیر عسیر. و قیل قبضا یسیرا خفیّا لا یستدرک بالمشاهدة. و المعنی انّ الظّلّ یعمّ جمیع العرض قبل طلوع الشّمس. فاذا طلعت الشّمس قبض اللَّه الظّلّ جزء فجزء قَبْضاً یَسِیراً خفیّا. و قیل معنی الایه الم تر الی ربّک کیف اتی باللّیل ثمّ لم یجعله دائما سرمدا ثمّ اتی بالشّمس و هو النّهار فجعله دلیلا علی اللّیل اذ بضدّها تتبیّن الاشیاء و لم یجعل النّهار سرمدا بل قبضه و اتی باللّیل ثانیا، و نظیره قوله تعالی: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً؟ الی آخر الایتین. ,
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً انّما سمّی اللّیل لباسا لانّه یستر جمیع الاشیاء بالظّلام کما سمّی اللّباس لباسا لانّه یعمّ البدن بالسّتر، وَ النَّوْمَ سُباتاً ای راحة لابدانکم، و السّبت الاستراحة، و منه یوم السّبت، لانّ الیهود کانوا یستریحون فیه. و قیل سباتا ای قطعا لاعمالکم و السّبت القطع، و منه یوم السّبت لانّ الیهود یقطعون فیه العمل و لانقطاع الایّام عنده. و قیل سباتا ای مسبوتا فیه. یقال سبت المریض فهو مسبوت اذا غشی علیه، فکذلک النّائم فی نومه کالمغشی علیه لزوال عقله و تمییزه. ,
وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً لمّا سمّی النّوم وفاة فی قوله: اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها سمّی الیقظة نشورا مصدر، نشر المیّت اذا عاد حیّا، و قیل لانتشار النّاس للمعاش سمّاه نشورا ای ذا نشور. ,
قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ یا محمد إِلَّا إِنَّهُمْ یعنی الا هم یأکلون الطعام و انّ هاهنا زیادة وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ ای لطلب المعاش. ,
ابن عباس گفت: مشرکان قریش رسول خدا را تعییر کردند و گفتند: «ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ»، این آیت بجواب ایشان آمد یعنی : ما انا الّا رسول و ما کنت بدعا من الرسل و هم کانوا بشرا یأکلون الطعام و یمشون فی الأسواق. ای کل من خلا من الرسل کان بهذه الصّفة. معنی آنست که یا محمد ایشان ترا عیب میکنند بآن که خورش خوری و ببازارها روی بطلب معاش خویش، و باین سبب بتو ایمان مینیارند، و ایشان نیک میدانند که پیغامبران گذشته همه برین صفت بودند، در نبوّت ایشان اقرار میدهند و هیچکس این صفات منافی نبوّت و رسالت نشمرد و نه عذری بترک ایمان آوردن بایشان، نیست این سخن ایشان جز مکابره محض و عناد ظاهر، وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً و الفتنة البلیّة، ای ابتلی الشریف بالوضیع، یعنی اذا رأی الشّریف الوضیع قد اسلم قبله انف ان یسلم. ,
مقاتل گفت در شأن بو جهل فرو آمد. و العاص بن وایل و النضر بن الحارث و الولید بن عتبة، که درویشان صحابه را دیدند چون: بو ذر و ابن مسعود و عمار و بلال و صهیب و عامر بن فهیره و مهجع و غیر ایشان که در اسلام آمدند، ایشان از اسلام ننگ داشتند، حمیّت و انفه جاهلیّت ایشان را بر آن داشت که گفتند: ما مسلمان شویم! تا پس چون این گدایان و درویشان باشیم؟ که همه زیردستان و چاکران مااند؟ پس ربّ العزّه خطاب کرد با مؤمنان که: أَ تَصْبِرُونَ استفهام است بمعنی امر یعنی اصبروا علی هذه الحالة من الفقر و الشدة و الاذی. و قیل معناه ا تصبرون علی هذا فتکون لکم الجنة. وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً بمن صبر و بمن جزع. و قیل و جعلنا بعضکم لبعض فتنة، هو ان جعل الانبیاء فقراء و صبّ علیهم البلاء و اعداءهم ینظرون الیهم من رأس السرف و التّرف و النّعماء. و قیل کان الفقیر یقول لم لم اجعل بمنزلة الغنی؟ و یقول ذو البلاء نحو الاعمی و الزّمن لم لم اجعل بمنزلة المعافی و قیل جعلنا بعضکم لبعض فتنة، ای امتحانا و ابتلاء للفقراء و الفقراء ابتلاء للاغنیاء، أَ تَصْبِرُونَ ایّها الفقراء فلا تجعلون الفقر سببا لمعصیتنا. وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً یعنی کان علیما بالاغنیاء و الفقراء فاغنی من اوجب الحکمة اغناءه و افقر من اوجب الحکمة افقاره. ,
روی انس بن مالک عن النبی (ص) عن جبرئیل عن ربّه جل جلاله قال: انّ من عبادی المؤمنین من لا یصلح ایمانه الّا الغنی و لو افقرته لافسده ذلک و انّ من المؤمنین من لا یصلح ایمانه الّا الفقر و لو اغنیته لافسده ذلک و انّ من عبادی من لا یصلح ایمانه الا الصحة و لو اسقمته لافسده ذلک: و انّ من عبادی من لا یصلح ایمانه الا السّقم و لو اصححته لافسده ذلک، انی ادبّر عبادی بعلمی بقلوبهم انّی بهم علیم خبیر.» ,