قوله تعالی: «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِی الْقَرْنَیْنِ» انّما سأله اهل مکّة من تلقین الیهود، مشرکان مکّه از تلقین جهودان پرسیدند از مصطفی (ص) که در گذشتگان و پیشینیان مردی طوّاف بود که بشرق و غرب رسید آن مرد کیست و قصّه وی چیست؟ ربّ العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: «قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُمْ مِنْهُ ذِکْراً» ,
سأخبرکم من اللَّه، و قیل من ذی القرنین ای محمد ایشان را جواب ده که آری بر شما خوانم قصّه او و آگاهی دهم شما را از احوال و سر گذشت او این ذو القرنین نام وی بعربی عمرو بود و گفتهاند عیّاش بود و بعبرانی اسکندر و اسکندریه بوی باز خوانند که وی بنا نهاد بر بحر روم و همچنین مدینه جیّ بزمین اصفهان و سمرقند و مرو و هرات بزمین خراسان وی بنا نهاده و نام پدر وی فیلقوس بود ملک یونانیان و از روم بود و رومیان همه از فرزندان عیص بن اسحاق بن ابرهیماند. وهب منبه گفت: کان ذو القرنین رجلا من الرّوم ابن عجوز من عجائزها لیس لها ولد غیره. و در نبوّت وی علما مختلفاند، قومی گفتند پیغامبر بود که اللَّه تعالی گفت: «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» و این خطاب جز با پیغامبران نبود، قومی گفتند پیغامبر نبود اما مردی بسامان بود نیک مرد، ناصح، ملکی عادل و فاضل. و خطاب «قُلْنا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ» بمعنی الهامست چنانک گفت: «أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ». ,
قومی گفتند پیغامبر بود اما نه مرسل بود و این قول بصحّت و صواب نزدیک تر است. و در خبری آمده که رسول خدا (ص) گفت: لا ادری ا کان ذو القرنین نبیّا ام لا،اگر این خبر درستست پس خوض کردن در آن تکلّف و تعسّف است. ,
و گفتهاند چهار کساند که ملک ایشان بهمه جهان برسید دو مؤمن: سلیمان بن داود و ذو القرنین، و دو کافر: نمرود و بختنصر. و سبب آن که او را ذو القرنین گفتند علما را در آن اقوالست یک قول آنست که: بلغ قرنی الارض المشرق و المغرب بدو گوشه زمین رسید هم مشرق و هم مغرب چنان که قرآن بیان کرده، و گفتهاند او را دو گیسو بود سخت تمام و نیکو بمروارید بافته، ای کانت له ذوابتان و الذّؤابة تسمّی قرنا. و قیل کان علی رأسه شبه قرنین صغیرین تواریهما العمامة. ,