قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» اوست که فرو فرستاد از آسمان آبی، «لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ» شما از آن میآشامید، «وَ مِنْهُ شَجَرٌ» و بآن نبات و درخت میپرورید، «فِیهِ تُسِیمُونَ (۱۰)» و در آن چهار پایان می چرانید. ,
«یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ» میرویانیم شما را با آن آب کشت زار، «وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ» و زیتون و خرما و انگور، «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» و از هر میوهای، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً» در آن نشانیست یکتایی آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۱)» قومی را که در اندیشند. ,
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» و شما را روان کرد آمد شد آن شب و روز، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» و آفتاب و ماه، «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ» و ستارگان روان کرد بفرمان او، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ» در آن نشانهایی است آشکارا یکتایی آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۱۲)» قومی را که دریابند. ,
«وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ» و هر چیز که بیافرید شما را در زمین، «مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» جدا جدا رنگهای آن، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً» در آن نشانی است یکتایی آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (۱۳)» قومی را که دریابند و پند پذیرند. ,
قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ» ایشان که از خان و مان ببریدند از بهر خدای، «مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا» پس آنک بر ایشان بیدادها کردند، «لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» ایشان را جای سازیم درین جهان جای سخت نیکو، «وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ» و مزد آخرت و پاداش آن جهان مه، «لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۴۱)» اگر دانندی. ,
«الَّذِینَ صَبَرُوا» ایشان که شکیبایی کردند، «وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۴۲)» و توکّل بر اللَّه دارند و کار باو سپارند. ,
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ» و نفرستادیم پیش از تو، «إِلَّا رِجالًا»مگر مردانی، «نُوحِی إِلَیْهِمْ» بایشان پیغام میآمد، «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» اهل تورات و انجیل را بپرسید، «إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۴۳)» اگر نمیدانید. ,
«بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ» بپیغامهای روشن و نامهها، «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ» و فرو فرستادیم بتو ذکر، «لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ» تا باز نمایی مردمان را و بیان کنی، «ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» معانی آنچ فرو فرستاده آمد بایشان، «وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (۴۴)» و تا در اندیشند. ,
قوله تعالی: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» باصدق دل و عقد درست در توحید بوقت ضرورت و حالت اکراه، بر زبان کلمه کفر راندن زیان ندارد، و فسخ عهد دین نبود، از روی اشارت جوانمردان طریقت را و محققان ارادت را رخصتی است اگر گاه گاه بحکم ضرورت بشریّت در تحصیل معلوم بکوشند و باسباب باز نگرند، چون اندازه ضرورت در آن کوش دارند نه در صحّت ارادت ایشان قدح آرد، نه در قصد ایشان فترت افکند، اینست سرّ آن که پیغامبران مرسل با جلالت منزلت و کمال قربت ایشان حظوظ نفس دست بنداشتهاند. موسی کلیم (ع) بمقام مکالمت و مناجات رسید و بر بساط انبساط نواخت: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی» یافت، با این همه قربت و زلفت طعام خواست گفت: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» ای انّی جائع فاطعمنی طعام، خواستن فراموش نکرد که قوّت حال وی بآن جای رسیده بود که آن خواستن مرو را هیچ زیان نکرد و در قصد وی فترت نیاورد، و اگر بجای وی پیغامبران دیگر بودی که او را این قوّت مباسطت در مقام نبوّت نبودی مانا که در بیداء کبریا و عظمت حق چنان متلاشی گشتی که حظوظ دنیا و آخرت جمله فراموش کردی و از هیبت حضرت با سؤال نپرداختی، از اینجا گفت امیر المؤمنین علی (ع): خیار هذه الامّة الّذین لا یشغلهم دنیاهم عن آخرتهم و لا آخرتهم عن دنیاهم. و این قوّت خاصیت انبیاء است، ربّ العزّه دل ایشان معدن این قوّت ساخته و ایشان را بآن مخصوص کرده، نبینی که مصطفی (ص) در بدایت کار همه اشتغال وی بحق بود، همه راز دل وی و اندیشه سینه وی با حق بود، و آرام و آسایش وی بذکر حق بود، و از کمال شوق و مهر و محبّت حق او را پروای خلق نمیبود و طاقت مجالست اغیار نمیداشت و نه دل وی احتمال صحبت خلق میکرد، تا ربّ العزّه او را فرمان داد که: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ» ای محمّد کار آن دارد و قوّت آن بود که در ظاهر با خلق میباشی و سرّ خود هم چنان در حضرت مشاهدت میداری، نه آن مشاهدت نصیب خلق از تو باز دارد، نه صحبت خلق ترا از مشاهدت بگرداند، و فی معناه انشد: ,
2 و لقد جعلتک فی الفؤاد محدّثی و ابحت جسمی للمرید جلوسی
3 فالجسم منّی للجلیس مؤانس و حبیب قلبی فی الفؤاد انیسی
و هم ازین بابست که داود پیغامبر (ص) اختیار عزلت کرد، پیوسته در کوه و صحرا تنها طواف کردی و گوشهای گرفتی، از جبّار کائنات عزّ عزّه فرمان آمد که ای داود چرا تنها روی و تنها نشینی؟ و خود جلّ جلاله بوی داناتر. ,
قوله تعالی: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا» الآیة... هم مدحست و هم تهنیت و هم بشارت، مدح نیکو و تهنیت بسزا و بشارت تمام، مدح آنست که ایشان را بصفت تقوی بستود گفت: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا». تهنیت آنست که ایشان را در دنیا حسنه مهنّا داد گفت: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ». بشارت آنست که ایشان را سرای پیروزی و ملک جاودانی وعده داد که: «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ» گفت نیک سرای است و خوش جای جنّات عدن متّقیان را، همانست که آنجا گفت: «تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا»، آن بهشت بدان نیکویی و سرای بدان پیروزی و نعیم بدان فراخی و آسانی کسی را ساختهایم که در کوی تقوی منزل دارد و ایمان خویش بلباس تقوی آراسته دارد. مصطفی (ص) گفت: «الایمان عریان و لباسه التقوی» ,
هر مسافری را زادی باید در آن سفر که پیش دارد و مسافر راه حقیقت را زاد تقوی است: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی». اگر کسی را از تقوی نشان توان داد آن درویشان صحابه اند، بزرگان دین و پیشوایان شریعت و حقیقت که در طلب جمال دین از اوطان خویش هجرت کردند، غریب وار جان و دل خویش از اندوه دین و درد اسلام بگداخته و نهاد ایشان از تیمار مسلمانی بیمار و نحیف گشته و بر دوستی خدا و رسول (ص) تن سبیل و جان فدا کرده، نیکو گفت آن جوانمرد که گفت: ,
3 ازین مشتی ریاست جوی رعنا هیچ نگشاید مسلمانی ز سلمان جوی و درد دین ز بو دردا
لا جرم ایشان را بود در دنیا نعمت حلاوت طاعت و صفاء وقت و حصول استقامت و زیادت توفیق در اعمال و تحقیق در احوال اینست که اللَّه تعالی گفت: «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ». و قیل تلک الحسنة ان یبلغهم منازل الاکابر و السّادة، قال اللَّه تعالی: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا» در طاعت راغب بودند و بر خدمت مواظب تا بدرجه امامت رسیدند و منزلت سادات و اکابر یافتند و از برکات ارشاد ایشان در راه دین مریدان خاستند و بچراغ علم ایشان براه شریعت و حقیقت رفتند فتحقّق فیهم ,
قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» هو اشارتست فرا ذات الّذی کنایتست از صفات، انزل اخبارست از افعال، تا بدانی که خدای را جلّ جلاله هم ذات است و هم صفات و هم افعال. در ذات قدیم، در صفات کریم، در افعال حکیم. در ذات بی شرکت، در صفات بی شبهت، در افعال بی علّت. بنده نظاره صنع وی کند، پس از صنع بگریزد نظاره صفات کند، پس از صفات بگریزد نظاره ذات کند. اینست مقامات روش سالکان و درجات معرفت عارفان. در نظاره صنع تفکّر باید و در نظاره صفات علم و در نظاره ذات تذکر. ,
اینست که ربّ العالمین گفت: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» ثمّ قال بعده: «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ»، ثمّ قال بعده: «لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ» ای علی هذا التّرتیب تحصل المعرفة فاوّلا التّفکر ثمّ العلم ثمّ حینئذ یتذکر باستدامة العلم، یفکر اوّلا فیضع النّظر موضعه فاذا لم یقع فی نظره خلل وجب له العلم لا محالة و لا فرق بین العقل و العلم فی الحقیقة، ثمّ بعده یستدیم النّظر و استدامة النّظر هو التذکر الّذی قاله و یقال انّما قال: «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» علی الجمع لانّه یحصل له کثیر من العلوم حتّی یصیر عارفا و کلّ جزء من العلم یحصل بآیة و دلیل آخر و للعالم حتّی یکون عارفا بربّه آیات و دلائل لان دلیل هذه المسئلة خلاف دلیل تلک المسئلة فبدلیل واحد یعلم وجوب النّظر علیه و بادلة کثیرة یصیر عارفا بربّه و بدلیل واحد یعلم انّه یجب علیه تذکّر علومه. ,
«وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا» الآیة... از روی ظاهر دریاها زمین خلق را مسخر کرد کشتی بر آن روان و منافع در آن پیدا و از روی باطن در نفس آدمی دریاهایی آفریده که آدمی در آن غرق گشته: یکی دریای شغل، دیگر دریای غم، سوم دریای حرص، چهارم دریای غفلت، پنجم دریای تفرقت. و این دریاها را کشتیها است، هر که در کشتی توکّل نشیند از دریای شغل بساحل فراغت رسد، هر که در کشتی رضا نشیند از دریای غم بساحل امن رسد، هر که در کشتی قناعت نشیند از دریای حرص بساحل زهد رسد، هر که در کشتی ذکر نشیند از دریای غفلت بساحل یقظت رسد، هر که در کشتی توحید نشیند از دریای تفرقت بساحل جمع رسد. ,
4 و لقد انشد بعضهم: النّاس بحر عمیق و البعد منهم سفینة
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند بخشاینده مهربان. ,
«أَتی أَمْرُ اللَّهِ» آمد کار خدای، «فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» مشتابانید آن را، «سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (۱)» پاکی او را و چون بر تر است در قدر خویش از انبازی آنچ با او انباز میخوانند. ,
«یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ» فرو میفرستد فریشتگان را، «بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ» بپیغام از فرمان خویش، «عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» بر او که خواهد از بندگان خویش، «أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا» آگاه کنید که نیست خدای جز از من، «فَاتَّقُونِ (۲)» بپرهیزید از نافرمانی در من. ,
«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» بیافرید هفت آسمان و هفت زمین بفرمان روان بی یار، «تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (۳)» چون بر تر است از انباز که با و میخوانند. ,
قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی اللَّهِ» الآیة... من هجر اوطان الغفلة مکّنه اللَّه تعالی من مشاهد الوصلة هر که از اوطان غفلت هجرت کند جلال احدیت او را بمشاهد وصلت رساند، هر که از صحبت مخلوق هجرت کند الطاف کرم او را بصحبت خود راه دهد، هر که از خود هجرت کند و مساکنت با خود نپسندد دل وی محطّ رحل عشق حقیقت گردد، امروز در خلوت سلوت: انا جلیس من ذکرنی بنازد و فردا بر بساط انبساط: فالفقراء الصّبّر هم جلساء اللَّه عزّ و جل یوم القیامة آرام گیرد، و این هجرت را بدایتی و نهایتی است: بدایت آنست که نهاد وی همه عین فرمان برداری گردد نه بر عادت و نه بر طمع مثوبت بلکه مستغرق در عین مشاهدت. ,
چنانک حکایت کنند از سلطان عارف محمود که در مجلس انس جز با ایاز ننشستی، ندما و خواص دردندنه آمدند، سلطان از آن غیرت با خبر بود فرمود تا همه ندیمان و خواص را در یک مجلس حاضر کردند، پس قدحی از یاقوت سرخ که قیمت آن خراج یک ولایت محمود بود با سندانی از آهن پیش محمود آوردند، وزیر را بفرمود که این قدح یاقوت برین سندان زن تا پاره گردد، وزیر گفت زینهار ای سلطان هر چند که فرمان سلطان بالاتر بود اما زهره ندارم این دلیری کردن، همچنین ندیمان و خاصان را فرمود همه کلاه از سر فرو نهادند و لرزه بر نهاد ایشان پدید آمد و زهره نداشتند که آن را بشکنند، پس به ایاز اشارت کرد گفت ای غلام ای قدح برین سندان زن تا پاره گردد، ایاز قدح بر سندان زد تا ریزه گشت، پس محمود گفت از متابعت فرمان سلطان تا خلوت چهار هزار منزلست کسی که هنوز از فرمان محمود چنین پرهیز کند او را چه زهره آن باشد که حدیث خلوت کند و صحبت جوید. ,
امّا نهایت هجرت سه چیزست: حرمت در خلوت، و خجل بودن از خدمت، و خود را در عین تقصیر دیدن با کثرت طاعت، قوله: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» اشارتست که علم شریعت آموختنی است بی واسطه و استاد درست نیست هر که پندارد که در علم شریعت واسطه بکار نیست او را در دین بهرهای نیست و بر جمله بدانک علم سه قسم است: علم شریعت، علم طریقت، علم حقیقت. ,
شریعت آموختنی است، طریقت معاملتی است، حقیقت یافتنی است. علم شریعت را گفت: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» علم طریقت را گفت: «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» علم حقیقت را گفت: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً». حوالت شریعت باستاد کرد، حوالت پیر طریقت با پیر کرد، حوالت حقیقت با خود کرد. چون این سه علم حاصل شد نوری تا بد در دل که بآن نور ذات نبوّت بشناسد، چون این شناخت بدادند او را از درگاه نبوّت این تشریف و تخصیص یابد که: العلماء ورثة الانبیاء، «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ» درین یک آیت هم کتابست و هم سنت، کتاب خدای تعالی و سنّت مصطفی (ص) دو چیزست که دین را عمادست و اصل اعتقاد است، فرّ اهل سنّت هر روز دانی چرا بیش است؟ که چراغ کتاب و سنّت ایشان را در پیش است، آن کار که اللَّه بدان راضی و بنده بدان پیروز، اتّباع کتاب و سنّت است. آن دین که جبرئیل بآن آمد و رسول (ص) بآن خواند و بهشت بآن یافتند و ناجیان بآن رستند کتاب و سنّت است، اگر از کتاب و سنّت بی نیاز بودی اللَّه باعمال جاهلیّت راضی بودی و اگر بی کتاب و سنّت فرا راه دیدار بودی، پیش از کتاب و سنّت کفار ابرار بودندی. ,
این سوره النّحل قومی گفتند نزول آن همه به مکّه بوده و قومی گفتند به مدینه بوده و از ابن عباس روایت کردهاند: که اوّل سوره بمکّه فرو آمده تا: «وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ» و باقی سوره بمدینة فرو آمده و قول درست آنست که جمله بمکه فرو آمد مگر سه آیت در آخر سوره: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا» الی آخر السّورة. و بعدد کوفیان صد و بیست و هشت آیتست و دو هزار و هشتصد و چهل کلمه و هفت هزار و هفتصد و هفت حرف، و در این سوره چهار آیت منسوخست چنانک رسیم بآن شرح دهیم. ,
روی ابی بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة النّحل لم یحاسبه اللَّه بالنّعیم الذی انعم علیه فی دار الدّنیا، و اعطی من الاجر کالذی مات و احسن الوصیّة. ,
قوله: «أَتی أَمْرُ اللَّهِ» ابن عباس گفت: در سبب نزول این آیت که اوّل این آیت فرو آمد که: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» کافران گفتند محمّد میگوید که قیامت نزدیکست دست از کارها بدارید تا ببینیم که حاصل این گفت وی چه خواهد بود، روزی چند بر آمد گفتند: یا محمّد ما نری شیئا! ما از آنچ گفتی که قیامت نزدیکست هیچیز نمیبینیم و اثر آن پیدا نیست، در آن حال آیت آمد که: «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» ایشان بترسیدند و هم چنان در انتظار نشستند تا این قیامت کی خواهد بود، چون روزگار بر آمد گفتند: یا محمّد ما نری شیئا ممّا تخوّفنا به ای محمّد از آنچ ما را بآن میترسانی هیچ نشان پیدا نیست! جبرئیل آمد و آیت آورد: «أَتی أَمْرُ اللَّهِ» رسول خدا (ص) و یاران ازین سخن فراهم آمدند، براست و چپ مینگرستند، چنان پنداشتند که قیامت آغاز کرد، جبرئیل آمد و گفت: «فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» شتاب مکنید و ساکن باشید، ایشان همه ساکن شدند، پس مصطفی (ص) گفت: بعثت انا و الساعة کهاتین و اشار باصبعیه ان کادت لتسبقنی، و باین معنی امر اینجا قیامتست. ابن عباس گفت: کان بعث النبی (ص) من اشراط السّاعة و انّ جبرئیل لمّا مرّ باهل السّماوات مبعوثا الی محمّد قالوا اللَّه اکبر قد قامت السّاعة، و اتی بمعنی یأتی است چنانک آنجا گفت: «وَ نادی أَصْحابُ الْأَعْرافِ» و انما استعمل لفظ الماضی للمستقبل تحقیقا و لانّ ما هو آت قطعا فهو کما اتی. و قیل معناه: «أَتی أَمْرُ اللَّهِ» وعدا، «فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» وقوعا، و گفتهاند امر مصدر امر است و مراد باین فرائض دین است و احکام شرع، ای جاء القرآن بالفرائض و الاحکام و الحدود. و گفتهاند این جواب نضر بن الحرث است که استعجال عذاب میکرد و میگفت: «إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ» الآیة... ربّ العالمین گفت: «أَتی أَمْرُ اللَّهِ» ای جاء العذاب فلا تستعجلوه اینک عذاب آمد استعجال مکن، فقتل یوم بدر صبرا. و گفتهاند امر در قرآن بر سیزده وجه است: یکی بمعنی دین چنانک در سورة التّوبة گفت: «حَتَّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ» یعنی دین اللَّه الاسلام، همانست که در سورة الانبیاء گفت: «وَ تَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ» ,
یعنی فرّقوا دینهم الاسلام الذی امروا به فدخلوا فی غیره. و قال فی المؤمنین «فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ». ,
قوله تعالی: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ» هر که کافر شود بخدای خویش پس آنک گرویده بود باو، «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ» مگر کسی که بیم او را بر سخن دارد از زبان بر ناپسند دل، «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» و دل وی آرمیده بایمان، «وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً» اما هر که دل فراخ فرا داد بکفر «فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ» بر ایشان خشمی از اللَّه تعالی، «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰۶)» و ایشانراست عذابی بزرگ. ,
«ذلِکَ بِأَنَّهُمُ» این بآنست که ایشان، «اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ» این جهان برگزیدند بر آن جهان، «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (۱۰۷)» و اللَّه تعالی راه ننماید کافران را. ,
«أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ» ایشان آنند که اللَّه تعالی مهر نهاد بر دلهای ایشان، «وَ سَمْعِهِمْ» و بر گوشهای ایشان، «وَ أَبْصارِهِمْ» و بر چشمهای ایشان، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۰۸)» و ایشانند بازماندگانم از راه نجات. ,
«لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (۱۰۹)» براستی که ایشان در آن جهان زیانکارانند. ,
قوله تعالی: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» این در برابر آنست که: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» و این آن بود که احیاء عرب بایّام موسم کس فرستادند به مکّه تا از احوال رسول خدای (ص) بپرسند و قصّه وی بداند و نشان وی بپرسد، چون بدر مکّه رسید مقتسمان که بر راه بودند یکی میگفت محمّد ساحرست، یکی میگفت شاعرست، یکی میگفت کذّابست، یکی می گفت مجنونست، و میگفتند: لو لم تلقه خیر لک اگر او را نبینی ترا به بود، آن سائل گفت: انا شرّ وافد ان رجعت الی قومی دون ان ادخل مکّة و استطلع امر محمّد او القاه پس من بد پیکی باشم و بد رسولی از قوم خویش اگر هم باین سخن باز گردم و در مکّه نروم و محمّد را نبینم و حال وی باز ندانم، چون در مکّه شد اصحاب رسول و مؤمنان را دید گفت: «ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» اینست که ربّ العالمین گفت: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» ما و ذا کالشیء الواحد و المعنی: ای شیء انزل ربّکم چه چیز است که خدای فرو فرستاد بر محمّد؟ «قالُوا خَیْراً» اینجا دو قول گفتهاند: یکی انزل خیرا و هو القرآن الجامع لجمیع الخیرات، ایشان جواب دادند که خیر فرو فرستاد یعنی قرآن فرو فرستاد که جامع خیراتست و منبع حسنات و بیان ثواب مؤمنان. ,
قول دیگر قالوا خیرا ای قالوا قولا خیرا یعنی التصدیق و السّمع و الطّاعة، یعنی که ایشان در جواب همه نیکی گفتند و تصدیق کردند که وی پیغامبرست راست گوی و راست کار، فرستاده بحق و آورنده دین حق، «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا» روا باشد که این تفسیر «خیر» بود و روا باشد که سخنی مستأنف بود، ای للمحسنین فی هذه الدّنیا حسنة، ای لمن قال لا اله الّا اللَّه» ثواب مضاعف امن و غنیمة و اهل و مال هر که در دنیا گوید باخلاص «لا اله الا اللَّه» و کار نیکو کند او را ثواب مضاعف بود هم در دنیا و هم در عقبی، در دنیا امن و غنیمت و اهل و مال و در عقبی جنّات عدن، آن گه گفت: «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» و سرای آخرت و حیات آن جهانی به از سرای دنیا و حیات این جهانی، «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ» احتمال کند که دار المتّقین دنیاست یعنی یتزوّدون منها للأخری، باین قول «جَنَّاتُ عَدْنٍ» ابتداست و «یَدْخُلُونَها» خبر ابتدا. معنی دیگر: «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ» نیک سرائیست متقیان را. ,
«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» ای منابعها من تحت اشجارها، «لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ» یشتهون، «کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ» ای مثل هذا الجزاء الّذی هو الجنّة یجزی من اتّقاه. ,
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ» ای طیّب اللَّه انفسهم بنظافة الایمان و طهارة الاسلام میگوید فریشتگان قبض ارواح ایشان میکنند و ایشان بنظافت ایمان و طهارة اسلام پا کند، کردار ایشان پاک و اعتقاد ایشان پاک. و قیل «طَیِّبِینَ» ای فرحین ببشارة الملائکة ایّاهم بالجنّة و الامن ممّا یخافون، «یَقُولُونَ» ای تقول الملائکة لکلّ احد منهم عند الموت: السّلام علیک یا ولیّ اللَّه، اللَّه یقرأ علیک السّلام، «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ» ای ابشروا بالجنّة. و قیل یقال لهم فی الآخرة: «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» فی الدّنیا ایّام حیاتکم «ْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ» قرأ حمزه و الکسائی: «یأتیهم» بالیاء و قرأ الباقون: «تأتیهم» بالتاء، و الوجه فیهما ما ذکرنا فی یتوفّیهم و تتوفّانی بالیاء و التاء، ای ما ینتظرون الّا مجیء الملائکة لقبض ارواحهم، «ْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ» یعنی یوم القیامة. و قیل او یأتی امر ربّک ای عذابه الّذی وعدهم و تأخر عنهم. و قیل او یأتی امر ربّک بالقتل، و المعنی هل یکون مدّة اقامتهم علی الکفر الّا مقدار حیاتهم الی ان یموتوا او یقتلوا، «لِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» استبطأوا العذاب کاستبطاء هؤلاء و انتظروا انتظار هؤلاء و کفروا کفر هؤلاء، «ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ» بتعذیبه ایّاهم، «لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» بکفرهم و بمعصیتهم. ,