قوله تعالی: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» رجع الکلام الی عدّ النّعم، لختی نعمتها که بندگان را داد در آیات پیش بر شمرد، آن گه عارض در میان آمد باز دیگر بار سخن با حصر نعمت برد و نیکیها که با بنده کرده در ابتدای آفرینش وی «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» کسایی امّهاتکم بکسر الف و فتح میم خواند، حمزه بکسر الف و میم خواند امّهاتکم و وجه کسر همزه آنست که ما قبل آن مکسور است چون حرکت ما قبل کسره بود همزه را نیز مکسور کردند اتباع را و امّا کسر میم در قراءت حمزه هم اتباع راست، اتبع حرکة المیم حرکة الهمزة، باقی قرّاء امّهاتکم بضم الالف و فتح میم خوانند و هو الاصل، و امّهات اصلها أمّات فزیدت الهاء فیها للتّأکید کما زادوها فی: اهرقت الماء، و اصله: ارقت. و قیل زیدت الهاء فرقا بین امّهات النّاس و أمّهات البهائم، و امّهات جمع امّ و قد جاء فی الواحدة امّهة، «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» ای اخرجکم جهالا غیر عالمین مع توفّر اداة العلم من السّمع و البصر و الفؤاد، اللَّه تعالی شما را از شکمهای مادران بیرون آورد، نادانان که هیچیز نمی دانستید و نیک و بد خود نمیشناختید، اگر چه شما را سمع و بصر و دل داد در شکم مادران، لکن نادانان بیرون آمدید و اللَّه تعالی شما را علم داد و دانش و تمییز تا نیک و بد بشناختید و نادانسته دریافتید، آن گه گفت: «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» این بآن کرد تا سپاس دارید و نعمت وی بر خود بشناسید و آن را شکر کنید. و قیل تمّ الکلام علی قوله: «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» ثمّ استأنف فقال: «وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» ای جعلها بحیث تنتفعون بها، «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» ما انعم به علیکم. ,
«أَ لَمْ یَرَوْا» قرأ ابن کثیر و عامر و حمزه و یعقوب بالتّاء علی الخطاب و الباقون بالیاء علی الغیبة، «إِلَی الطَّیْرِ» جمع طایر، «مُسَخَّراتٍ» لامر اللَّه. و قیل مذللات «فِی جَوِّ السَّماءِ» قال قتادة: جوّ السّماء کبد السّماء، و قیل هو الهواء البعید من الارض. و قیل جوّ السّماء هو السّماء، «ما یُمْسِکُهُنَّ» فی الهواء عن السّقوط بلا عماد، «إِلَّا اللَّهُ» قال الکلبی ما یمسکهنّ عن ارسال الحجارة علیکم الّا اللَّه، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» جمع آیات، لقوله: «مُسَخَّراتٍ» معنی آیت آنست که این مشرکان و کفره قریش که رستاخیز را منکراند در ننگرند درین آیت قدرت شواهد فطرت که مینمائیم از این بغاث مرغان که در هوا میان آسمان و زمین از پر زدن و ایستاده معلّق در هوا بی پیوندی بداشته، که نگه میدارد ایشان را تا بنیوفتند؟ مگر اللَّه تعالی، مؤمن که بچشم عبرت نگرد داند که آن مسخر را مسخری است و آن مدبر مدبری. ,
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً» موضعا تسکنون فیه فتسکنون من الحر و البرد و یستر عوراتکم و حرمکم هر کسی را خانه وی آرامگاه وی کرد و دل آرام وی ساخت، از اینجا گفتهاند: لو لا حبّ الاوطان لهلکت بلاد السّوء و ذلک انّه خلق الخشب و المدر و الالة التی تمکن بها تسقیف البیوت، آب و گل و سنگ و کلوخ و چوب بیافرید و در دست ایشان نهاد تا از آن خانه ساختند، «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ» یعنی النّطوع و الادم، «بُیُوتاً» هی القباب و الخیام، «تَسْتَخِفُّونَها» تجدونها خفیفة و یخفّ علیکم حملها و نقلها، «یَوْمَ ظَعْنِکُمْ» بفتح العین قرأها حجازی و بصری و قرأ الباقون: ظعنکم باسکان العین و هما لغتان ظعن یظعن ظعنا و ظعنا یعنی وقت خروجکم فی اسفارکم، «وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ» فی دیارکم و منازلکم ای لا تثقل علیکم فی الحالتین. و قیل معناه کما جعل لکم بیوتکم سکنا، «یَوْمَ إِقامَتِکُمْ» مفسران گفتند یوم اینجا بمعنی حین است چنانک در سوره الانعام گفت: «یَوْمَ حَصادِهِ» ای حین حصاده، و در سوره مریم گفت: «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ» ,
ای حین ولد و حین یموت و حین یبعث حیّا، فکذلک یوم ظعنکم و یوم اقامتکم ای حین ظعنکم و حین اقامتکم، «وَ مِنْ أَصْوافِها» الضّائنة، «وَ أَوْبارِها» الإبل، «وَ أَشْعارِها» الماعزة، «أَثاثاً» متاع البیت اثاث نامی است قماش خانه را چون پلاس و جوال و توره و رسن و گلیم و کلاه و مهار و افسار و مانند آن، و سمّی اثاثا لکثرتها و کلّ کثیر اثیث، «وَ مَتاعاً» یتمتّعون به، «إِلی حِینٍ» البلی، و قیل الی حین یعنی الی الموت. ,
قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» اللَّه تعالی بر است کاری می فرماید و بنیکو کاری، «وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی» و بخشیدن خویشاوندان را و برّ با ایشان، «وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ» و باز زند از بخل و دشنام و زشت کاری، «وَ الْمُنْکَرِ» و از کار و سخن ناسزا و گواهی بدروغ، «وَ الْبَغْیِ» و از فزونی جست، «یَعِظُکُمْ» پند میدهد شما را، «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (۹۰)» تا مگر پند گیرید و حق دریابید. ,
«وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ» و باز آئید خدای را به پیمان او، «إِذا عاهَدْتُمْ» چون پیمان بندید با او، «وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ» و سوگندان خویش مشکنید، «بَعْدَ تَوْکِیدِها» پس آن که آن را محکم کردید، «وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا» و خدای تعالی را بر خود گواه گرفتید و میانجی، «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (۹۱)» اللَّه تعالی میداند آنچ شما میکنید. ,
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها» و چنان که آن زن مباشید که پشم رشته خویش باز شکافت و باز گشاد، «مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً» پس آنک تافت ناتافت کرد پاره پاره، «تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ» میدرایستید و سوگندان خویش میخیانت را حیلت سازید، «أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبی مِنْ أُمَّةٍ» از بهر آنک گروهی توانگرتراند و با توانتر از گروهی، «إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ» آن کس که شما را میآزماید آن آزماینده اللَّه تعالی است، «وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ» و پیدا خواهد کرد روز قیامت ناچاره شما را، «ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (۹۲)» نهان آنچ اللَّه تعالی دانست در جدای جدایی شما در احوال. ,
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ» و اگر اللَّه خواستی، «لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً» شما را یک امّت کردی یک گروه یک دین یک حال، «وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» لکن بی راه میکند او را که خواهد و با راه میآورد او را که خواهد، «وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۹۳)» و حقّا که شما را بخواهند پرسید از آنچ میکنید. ,
قوله تعالی: «وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ» خداوند تو آگاهی افکند زنبور عسل را، «أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً» که خانه گیرید در کوهها، «وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ (۶۸)» و در درخت و در بنائی که سازند. ,
«ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» پس میخورید از گل هر میوهای، «فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ» در شوید در این راهها که اللَّه تعالی شما را ساخت، «ذُلُلًا» فرمانروا خویشتن بیفکنده و مسخّر شده، «یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها» می بیرون آید از شکمهای ایشان، «شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ» شرابی رنگارنگ، «فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ» در آن شرابست شفای مردمان، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۶۹)» در آن نشانست ایشان را که در اندیشند. ,
«وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ» و اللَّه تعالی بیافرید شما را، «ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ» پس هم او میراند شما را، «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ» و از شما کس است که او را به پس باز برند، «إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ» با بترینه عمر و بترینه زندگانی، «لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً» تا بنداند و یاد ندارد هیچیز پس آنک یاد داشت و دانست، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (۷۰)»که اللَّه تعالی داناست و توانا. ,
«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» و خدای فضل داد و افزونی لختی را از شما بر لختی در روزی، «فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ» هر خداوندهای چیزی از آنچ داده با پس نمیباید داد، «عَلی ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ» با برده خویش، «فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ» تا برده و خداوند در آن یکدیگر را انباز باشند هم سان، «أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (۷۱)» بکتاب من که اللَّه تعالیام میمنکر شوند و جحود میآرند. ,
قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» کردگار جهان و جهانیان، خداوند مهربان جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه و تعالت صفاته، در این آیت مبانی خدمت و معالم معاملت در نسق جمع کرد، و مؤمنان را از پسندیده اخلاق آگاه کرد، و بشناخت اسباب رضای خود گرامی کرد، و ایشان را نیکو پرستی خود و زندگانی با خلق خود تلقین کرد، و ما لختی ازین جمله از روی شریعت بزبان کشف بیان کردیم، اما از روی حقیقت بزبان اشارت آنست که اللَّه تعالی بنده را بعدل میفرماید در معاملت با حق و در معاملت با خلق و در معاملت با نفس، معاملت با حق باعترافست و معاملت با خلق بانصافست و معاملت با نفس بخلافست، با حق موافقت باید و با خلق مناصحت و با نفس مخالفت، و معنی موافقت استقبال حکم حق است پیش از پیدا شدن آن و برخاستن اختیار بنده از میان تا هر که آن نادر یافته بشناسد و نادیده دوست دارد، و معنی مناصحت آنست که با خلق خدا بقول و فعل و همّت و عزم راست رود، انصاف ایشان از خود بدهد، بار خود بر ایشان ننهد، عیب ایشان بپوشد و در هر حال که بیند شفقت باز نگیرد و نیکی خود از ایشان دریغ ندارد و بخلق زندگانی کند، پیرانرا حرمت دارد و بر جوانان شفقت برد و بر کودکان رحمت کند، اینست معنی عدل در معاملت با خلق. اما حقیقت عدل در معاملت با نفس آنست که نفس را منع کند از آنچ هلاک وی در آنست، قال اللَّه تعالی: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی، فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوی». ,
ابراهیم ادهم گفت: در همه عمر خویش در دنیا سه شادی بدلم رسید، بآن سه شادی نفس خود را قهر کردم: در شهر انطاکیّه برهنه پای و برهنه سر میرفتم هر کسی طعنهای در من میکشید، آخر یکی گفت: هذا عبد آبق این بندهایست از خداوند خویش گریخته، مرا آن سخن خوش آمد که بحقیقت چنان بودم، با خود گفتم ای گریخته رمیده کی باشد وقت آن که بطریق صلح در آیی. دوم شادی آن بود که در کشتی نشسته بودم مسخرهای در میان آن جماعت بود هر ساعتی آمدی و بر قفای من سیلی زدی که در میان قوم مرا حقیرتر میدید. سوم آن بود که در شهر مطیّه در مسجدی سر بر زانوی حسرت خویش نهاده بودم و در وادی کم و کاستی خود افتاده، بی حرمتی بیامد و بند مئزر پای بگشاد و گفت یا شیخ خذ ماء الورد، نفس من از آن حقارت خود نیست گشت و دل من بدان شاد شد، آن شادی از بارگاه عزّت در حق خود تحفه سعادت یافتم. ,
بزرگان دین چنین بودهاند پیوسته در قهر نفس و مذلّت شخص خود کوشیده اند، عیوب خلایق پوشیدهاند و معایب صفات خود دیدهاند، خلق از ایشان پیوسته در آسایش و راحت و نفس ایشان همیشه در رنج و محنت. ,
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» گفتهاند عدل اعتدال دلست با حق و احسان معاملت است بر دیدار حق. مصطفی (ص) گفت: «الاحسان ان تعبد اللَّه کانک تراه» ,
قوله تعالی: «وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ» قال ابو بکر الورّاق: النّحلة لمّا اتّبعت الامر و سلکت سبلها حتّی ما امرت جعل لعابها شفاء للنّاس، کذلک المؤمن اذا اتّبع الامر و حفظ السرّ و اقبل علی ربّه جعل رؤیته و کلامه و مجالسته شفاء للخلق فمن نظر الیه اعتبر و من سمع کلامه اتّعظ و من جالسه سعد زنبور عسل جانوریست احکام شریعت بروی روان نه و سزای خطاب و تکلیف نه و آراسته عقل و تمییز نه، امّا از روی الهام و تسخیر بوی فرمانی رسید منقاد فرمان گشت، طاعت دار و فرمان بردار، متواضع وار پیش آمد تا ربّ العالمین لعاب وی شفاء خلق ساخت، بنده مؤمن را در این اشارتی و بشارتیست، اشارتی پیدا و بشارتی بسزا، میگوید مؤمن که اتّباع فرمان کند و سرّ خود از مواضع نهی بپرهیزد و دل را با مشاهده حق پردازد و بتواضع پیش فرمان باز شده و نظر حق پیش چشم خویش داشته و باطن خود را از ملاحظت اغیار پاک کرده، ربّ العالمین این چنین بنده را سبب نجات و سعادت خلق گرداند، دیدار وی شفاء دردمندان و سخن وی پند مؤمنان و مجالست وی زیادت درجه عابدان. اینست که مصطفی (ص) گفت: «الانبیاء قادة و الفقهاء سادة و مجالستهم زیادة» ,
و قال (ص): مثل المؤمن مثل النّحلة تأکل طیّبا و تضع طیّبا. ,
قال بعض العلماء یشبه عمل المؤمن عمل النّحل من وجوه: احدها انّ النّحل یتنزّه عن الانجاس و القذرات کذلک المؤمن یتورّع عن المعاصی و الحرام الثّانی انّ جمیع الطّیر اذا جنّ علیها اللّیل تأوی الی او کارها و تستریح بالنّوم عن السّعی و النّحل یعمل باللّیل اکثر ممّا یعمل بالنّهار، کذلک النّاس اذا جنّ علیهم اللّیل اضطجعوا علی فرش الغفلة و المؤمن ینصب قدمیه و یقوم من محرابه بین یدی مولاه یشکو الیه بلواه. الثّالث انّ النّحل لا یعمل بهواه بل یتّبع امیره و لا یخرج عن طاعته، کذلک المؤمن لا یعمل بهواه بل یقتدی بائمة الدّین و آثار السّلف. ,
الرّابع انّ النّحل یخاف من اذی اجناس الطّیر و یکف اذاه عنها، کذلک المؤمن یصل الیه اذی الخلق و لا یصل اذاه الی الخلق. الخامس انّ النّحل لا یتمکّن من عمله حتّی یسدّ علی نفسه باب البیت، کذلک المؤمن لا یجد حلاوة الطّاعة الّا فی الخلوة حیث لا یراه الّا اللَّه عزّ و جل. ,
قوله تعالی: «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» اللَّه گفت دو چیز به خدایی مگیرید، «إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» که او که خدایست یکتاست، «فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (۵۱)» از من بترسید. ,
«وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» او راست هر چه در آسمانها و زمینها، «وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً» و طاعت داشت وی همیشه واجب و خلق را بهمه حال لازم، «أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (۵۲)» جز از خدا از کسی میترسید؟ ,
«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ» و هر چه بشما آید و شما را نیک بود از نیک جهانی، «فَمِنَ اللَّهِ» آن از خداست، «ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» پس آن گه که بشما رسد گزند، «فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (۵۳)» درو میزارید و مینالید. ,
«ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ» پس آن گه که باز برد آن گزند از شما، «إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۵۴)» گروهی از شما با خدای تعالی انباز میگیرند و سبب در میان میآرند. ,
قوله تعالی: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» خدای تعالی بیرون آورد شما را از شکمهای مادران، «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» هیچیز نمیدانستید شما، «وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» و شما را شنوایی و بینایی داد و دلها داد، «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۷۸)» تا مگر آزادی کنید. ,
«أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ» نمیبینید مرغان، «مُسَخَّراتٍ فِی جَوِّ السَّماءِ» ایستاده از پر زدن در آسمان و بداشته در هوا، «ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ» بنه میدارد آن را مگر اللَّه تعالی، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ» در آن توانایی خدای را نشانهاست، «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۷۹)» ایشان را که میبباید گروید. ,
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً» و اللَّه شما را خانههای شما دل آرام کرد، «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ» و شما را از پوستهای چهارپایان ساخت و کرد، «بُیُوتاً» خیمه های ادیم، «تَسْتَخِفُّونَها» تا آن را سبک با خود میبرید، «یَوْمَ ظَعْنِکُمْ» روز رفت شما در سفرها. «وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ» روز اقامت شما، «وَ مِنْ أَصْوافِها وَ أَوْبارِها وَ أَشْعارِها» و از پشم گوسفندان و پشم شتران و موی بزان، «أَثاثاً» قماش خانه و در بایسته کدخدایی، «وَ مَتاعاً إِلی حِینٍ (۸۰)» تا بآن ساخته میباشید تازئید. ,
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا» و خدای تعالی کرد شما را و داد از آنچ آفرید سایهها، «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً» و کرد شما را از کوهها غارها و تلها، «وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ» و کرد شما را جامهها، «تَقِیکُمُ الْحَرَّ» که گرما از شما باز دارد، «وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ» و شما را پیراهنها داد از خفتان و زره که زور زخم شما از شما باز دارد، «کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ» نعمتها بر شما پیوسته و فراخ نیک میگستراند، «لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ (۸۱)» تا مگر گردن نهید. ,
قوله تعالی: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» آدمی را منزل اوّل از منازل وجود شکم مادر است: اوّل آبی، آن گه علقهای، آن گه مضغهای، پس استخوانی و پوستی، آن گه جانوری، چون چهار ماهه شود زنده شود، شخصی زیبا، صورتی پرنگار، درو از الطاف کرم تعبیههایی که عاقل در آن نگرد از تعجب خیر فرو ماند، در وی دماغ آفرید سه طبقه بر هم ساخته: در اوّل فهم نهاد، در دوم عقل، در رسوم حفظ، وانگه کمال حکمت را دماغ سرد و تر آفرید که مقابل وی دلست گرم و خشک تا بخار دل و حرارت دل که باو رسد او را زیان ندارد، دل بیافرید رگهای جهنده درو پیوسته و حیاة در او روان، جگر بیافرید رگهای آرمیده درو پیوسته غذاء همه تن درو روان، معده بیافرید امعاء درو پیوست، جای نطفه بیافرید مثانه و انثیین درو پیوست، دماغ نرم و تر آفرید تا سخن در گیرد، پوست پیشانی سخت آفرید تا موی نرویاند، پوست ابرو میانه آفرید تا موی رویاند لکن دراز نگرداند، محلّ نور چشم پیه گردانید تا آن را تباه نکند، زبان بر محل لعاب نهاد تا زود برود، آسان سخن گوید، بر مراد وی چنانک خواهد، بر سر حلقوم حجابی آفرید تا چون طعام فرو برد سر حلقوم بسته شود طعام بمجرای نفس نرسد، آن گه طعام بحرارت جگر در معده پخته گردد و آن را بعروق و اعضاء رساند. ,
درنگر تا از یک قطره آب چه آفرید و چند آفرید از استخوان و گوشت و پوست و پیه و زهره و جگر و سپرز و رگ و پی و موی و ناخن و دندان، چون آن خلقت بکمال حکمت تمام شود و نه ماه بسر آید از شکم مادر بفرمان حق جلّ جلاله قصد دنیا کند اینست که ربّ العزّه گفت: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» چون در دنیا آید نادان و بی علم آید چنانک گفت: «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» ربّ العالمین بکمال لطف و رأفت و رحمت خویش او را سمعی دهد که لطایف ذکر بوی شنود، بصری دهد که عجایب صنع بوی بیند، دلی دهد که مهر و محبّت حق را بشاید، آن گه گفت: «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» این همه بآن کردم تا نعمت من بر خود بشناسید و از من آزادی کنید نه چنانک دشمنان کردند که نعمت بشناختند و آن گه انکار کردند که حوالت نعمت با دیگری بردند و آزادی از دیگری کردند، و ذلک فی قوله تعالی: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها»، شناخت نعمت نیکوست و شناخت منعم نیکوتر زیرا که شناخت نعمت انکار را بوی را هست و شناخت منعم جز بر استقامت نرود، کافران را شناخت نعمت بود امّا شناخت منعم نبود، لا جرم انکار بار آورد و جحود. ,
یکی از پیغامبران گفت بار خدایا نعمت بر کافران بی شمار میریزی و بر سر مؤمنان بلا میانگیزی سبب چیست؟ فرمان آمد از جبّار کائنات که آفریدگان همه بندگان و رهیگان مناند، بلا و نعمت بارادت و مشیّت منست، مؤمن در دنیا گناه کند و آخر عهد که روی بعقبی نهد خواهم که پاک و بی گناه بر من رسد و مرا بیند، بلا بر وی گماردم در دنیا و آن را کفّاره گناهان وی کنم، و کافر در دنیا نیکوئیها کند آن نیکوئیها را در دنیا بنعمت مکافات کنم تا چون بر ما رسد وی را هیچ حق نمانده باشد و او را عقوبت تمام کنم، خواست ما اینست و ارادت ما چنین است و کس را بر خواست ما اعتراض نیست و از حکم ما اعراض نیست. ,
«یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها» قومی گفتند این در حق مسلمانانست که روزگاری در طاعت بسر آرند و طریق ریاضت و مجاهدت بحکم شریعت بر دست گیرند، امّا بعاقبت عجبی در ایشان آید که راه بریشان بزند و آن طاعت بر ایشان تباه کند، و عجب آنست که آن طاعت و عبادت بنزدیک حق جلّ جلاله خدمتی پسندیده داند و اهتزازی و شادیی در خود آرد که این صفت من است و قوّت من و غافل ماند از آنک نعمت خداست و فضل او بر وی وانگه از زوال نعمت نترسد و ایمن رود. ,
قوله تعالی: باسم اللَّه ولهت القلوب فتحیرت، و بعزّته انخنست العقول فطاحت، و بکشف جلاله دهشت الارواح فتلاشت، و لیس للخلق الّا الفناء و العدم، و بقی للحقّ الازل و القدم. ,
2 تمنّی رجال نیلها و هی شامس و این من النّجم الاکف اللّوامس
3 از باغ جمال تو دری بگشادند تا خلق ز تو در طمعی افتادند
4 بس جان عزیزان که بغارت دادند و اندر سر کوی تو قدم ننهادند
قوله تعالی: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ» ای من السّحاب. و قیل من سماء الملائکة الی السّحاب ثمّ الی الارض، «ماء» ای مطرا، «لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ» ای ماء مشروب، «وَ مِنْهُ شَجَرٌ» ای و منه شرب اشجارکم و حیاة غراسکم و نباتکم، «فیه» ای فی الشّجر و کلّ ما ینبت علی الارض فهو شجر، «تُسِیمُونَ» ای ترعون مواشیکم، یقال اسمت الإبل اذا رعیتها و قد سامت تسوم فهی سائمة اذا رعت. ,
«ننبت لکم» بالنون قراءة ابو بکر عن عاصم و قرأ الباقون: «یُنْبِتُ» بالیاء ای ینبت اللَّه، «لکم» بهذا الماء، «الزَّرْعَ» ای الحبوب، «و الزیتون» واحدتها زیتونة، «وَ النَّخِیلَ» جمع نخل کعبد و عبید، «وَ الْأَعْنابَ» جمع عنب، «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» الفواکه و حمل کلّ شجر ثمرتها، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» ای ینظرون فی حقایق الاشیاء. ,
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ» ای ذلک لکم اللیل لتسکنوا فیه، «و النهار» لتتصرّفوا فیه، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» لمعرفة السّنین و الشّهور، «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ» ای تجری فی فلکها بامر اللَّه، و انّما اعاد ذکر المسخرات لانّ المعنی مسخرة للَّه سخرها لکم. «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ» رفع کلّهن شامی، و رفع حفص «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ» فقط علی الابتداء و الخبر و نصب الباقون کلّهنّ، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» لانّ بالعقل یهتدی الی دلائلها. ,
«وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ» الذّرء اظهار الشیء بایجاده تقول ذراه یذراه ذرءا و ملح ذرأ ای ظاهر البیاض شدیده المعنی و سخر، «ما ذَرَأَ لَکُمْ» ای ما خلق لاجلکم، «فِی الْأَرْضِ» من الدّواب و الاشجار و الثّمار و غیرها، «مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» اصنافه، «إِنَّ فِی ذلِکَ» ای انّ فی خلق اللَّه ذلک، «لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ» یتّعظون و یعتبرون. ,