3 اثر از ۱۱- سورة هود - مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۱۱- سورة هود - مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۱۱- سورة هود - مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار

۱۱- سورة هود - مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا ای اعمل السفینة بِأَعْیُنِنا ای بمرئی منّا و بمنظر منّا. و قیل: علی اعیننا کقوله: وَ لِتُصْنَعَ عَلی‌ عَیْنِی یقال: ما زال فلان بعینی حتی و اراه عنّی الجدار، و درین آیت «اعین» گفت و در جای دیگر در قرآن بِأَعْیُنِنا و آن بمعنی عینین است، بو موسی اشعری گوید: که مصطفی (ص) گفت: «الاثنان فما فوقهما جماعة ,

و این در عربیت سائر است و سائغ وَ وَحْیِنا یعنی علی ما اوحینا الیک من صفتها و ذلک انّه لم یدر کیف یصنع فاوحی اللَّه الیه ان اصنعه مثل جوجوء الطائر لیشقّ الماء. و قیل: بوحینا الیک ان اصنعها وَ لا تُخاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا ای لا تراجعنی فی امهالهم نهی ان یشفع لهم، إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ بالطوفان، و قیل: المراد بقوله: فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا زوجته واغلة و ابنه کنعان. ابن عباس گفت: جبرئیل آمد و تخم ساج آورد و گفت این را بکار تا درخت روید و از آن کشتی ساز پس چون آن درخت برآمد و ببالید و ببرید و خشک گشت مزدوران را بدست یاری گرفت تا آن کشتی بساختند هزار و دویست گز طول آن بود و ششصد گز عرض آن و سی گز ارتفاع آن. و قیل: کان طولها ثلاثمائة ذراع و عرضها خمسین ذراعا و بابها فی عرضها. بدانکه سه طبقه‌ ساخت: طبقه علیا مردمان را و طبقه وسطی چهارپایان و مرغان را و طبقه سفلی وحوش و سباع و هوام را. و از ابتدای درخت کشتن تا پرداختن کشتی صد سال در آن شد، اما کشتی بدو سال بپرداخت. ,

وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ ربّ العزّة میگوید جلّ جلاله: هر گاه که بر گذشتید بدو نفری از قوم وی چون کشتی میکرد برو افسوس می کردند و می‌گفتند: یا نوح صرت نجارا بعد النبوة، پس از آنکه پیغامبر بودی درودگر گشتی؟ و از میان پیغامبران دو کس درودگر بود یکی نوح دیگر زکریا و افسوس کردن ایشان آن بود که می‌گفتند: ای نوح چیست این که می کنی؟ گفت: کشتی که بر سر آب رود، گفتند: کیف تجری السفینة فی البرّ؟ اینجا خشک زمین است بر خشک زمین کشتی چون رود؟ هم چنان افسوس میداشتند و با یکدیگر می‌خندیدند، نوح گفت: إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا الیوم فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ عند نزول العذاب کَما تَسْخَرُونَ الان، قیل: معناه نجازیکم علی سخریّتکم، و قیل: نستجهلکم کما تستجهلون. آن گه ایشان را خبر کرد که عاقبت ایشان چه خواهد بود، گفت: فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ من، استفهام است بمعنی: ایّ، و موضع آن رفع، و التقدیر فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ فیما بعد ایّنا اولی بالاستهزاء و ایّنا احمد عاقبة و ایّنا یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ یهلکه و یفضحه وَ یَحِلُّ ینزل عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ دایم علیه. ,

حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا بعذابهم و بهلاکم وَ فارَ التَّنُّورُ یعنی جعل علامة ل: نوح مبتدأ الغرق فوران تنّور ملای نارا. حسن گفت: تنوری بود از سنگ ساخته در خانه نوح که اهل وی در آن نان می‌پخت. ربّ العزّة بر جوشیدن آب از آن تنور تافته بوقت نان پختن علامتی ساخت نزول عذاب را، میگویند: روز شنبه بود که زن نوح رحما نام وی، آن تنور تافته بود تا نان پزد ناگاه آب برآمد و نوح را خبر کرد، نوح در کشتی نشست با اصحاب وی. شعبی گفت: اتّخذ نوح السفینة فی‌ جوف مسجد الکوفة و کان التنور علی یمین الداخل ممّا یلی باب کندة، و قیل: کان فی ارض الهند، و قیل: کان ب: الشام فی موضع یدعی عین وردة. و قیل: فارَ التَّنُّورُ کنایة عن اشتداد الامر و صعوبته کما یقال: حمی الوطیس اذا اشتد الحرب، و قیل: التنور وجه الارض. یعنی اذا رأیت الماء قد فار علی وجه الارض فارکب انت و اصحابک السفینة، و قیل: فارَ التَّنُّورُ ای طلع الفجر. و الاکثرون علی انه تنور الخابزة کما ذکرنا. ,

قوله تعالی: وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا نوح را فرمان آمد از روی شریعت بظاهر حکم که از چوب ساج کشتی ساز و درو نشین تا از طوفان برهی و از روی حقیقت بحکم تخصیص و نعت تقریب بسر وی ندا آمد که دریای نفس در پیش داری دریای مغرق مهلک در آن گردابها است پر خطر. و نهنگان جان ربای بر رصد، و ناچار بر آن عبره می‌باید کرد تا بساحل امن رسی، از اخلاص کشتی ساز بسه طبقه یکی خوف و دیگر رجا و سوم رضا، وانگه بادبان صدق بر آن بند و بر مهبّ صبای اطلاع ما بدار. اینست که گفت: بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا که ما خود چنان که باید راند و آنجا که باید راند خود رانیم هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ از روی اشارت میگوید بنده من تدبیر کار خود و امن گذار و خویشتن را یکسر بمن سپار و تصرف خود دور دار تو محمول لطف مایی و محمول الکرام لا یقع فان وقع وجد من یأخذ بیده. این همانست که مصطفی (ص) گفت: «الا فتسلکون جسرا من النّار یطأ احدکم الجمرة فیقول الجسر، یقول ربّک عزّ و جلّ او انه کرامتی‌ ,

بزرگوار است و لطفی بی‌نهایت که فردا ربّ العزّة بر گذرگاه صراط با بنده عاصی کند، فمرّة یقف و مرّة یعثر. می‌افتد و می‌خیزد و رب العزّة داند که بنده را جز وی فریادرس و دستگیر نیست. بجلال تعزّز خود و بنعت رحمت او را فریاد رسد و دستگیری کند. در خبر می‌آید که رحمت اللَّه بر بنده بیش از رحمت مادر است بر فرزند، و اگر تقدیرا فرزندی هزار بار پایش بگل فرو رود، هر بار مادر گوید برخیز جان مادر و هر بار مادر برو مشفق‌تر و مهربان‌تر بود. ,

پیر طریقت گفت: الهی! تا مهر تو پیدا گشت همه مهرها جفا گشت، و تا برّ تو پیدا گشت همه جفاها وفا گشت، الهی! ما نه ارزانی بودیم تا ما را بر گزیدی، و نه ناارزانی بودیم که بغلط گزیدی، بلکه بخود ارزانی کردی تا برگزیدی و بپوشیدی عیب، که می‌دیدی. ,

حَتَّی إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ چون سلطان عظمت و بی‌نیازی و جلال عزت قهاری بنعت سیاست کمین‌گاه مکر بر آن بی حرمتان و بیگانگان گشاد و طوفان عقوبت و عذاب فرا سر ایشان نشست، فرمان آمد از جبار کاینات به نوح پیغامبر که: «احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ» هر که ما در ازل او را در پناه لطف و جوار رحمت خود گرفتیم، امروز تو او را واپناه خودگیر و در کشتی نشان که وی امروز از رستگارانست و فردا از نواختگان، و در ازل از خواندگان. ابلیس آمد در آن حال تا خود را در کشتی افکند نوح سر وازد که این جای خواندگان است، نه جای راندگان. ابلیس گفت: اما علمت انّی مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی‌ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ و لا مکان الیوم الا فی سفینتک. ندا آمد که ای نوح، ابلیس را در نشان که او شبه سیاه است در عقد مروارید: در رشته کشند با جواهر شبهی. ,

قوله تعالی تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ این قصّه از خبرهای پوشیده است نُوحِیها إِلَیْکَ که پیغام دهیم آن را بتو، ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ هرگز ندانستی تو آن را، وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هذا و نه قوم تو دانستند پیش ازین وقت، فَاصْبِرْ شکیبایی کن إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ (۴۹) که سر انجام خداوندان راستی راست. ,

وَ إِلی‌ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً و فرستادیم به عاد کس ایشان هود، قالَ یا قَوْمِ گفت که ای قوم اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ خدای پرستید نیست شما را خدایی جز از وی إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ (۵۰) نیستید مگر دروغ‌ سازان و دروغ گویان. ,

یا قَوْمِ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً ای گروه نمی‌خواهم از شما بر پیغام رسانیدن مزدی إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی نیست مزد من مگر برو که بیافرید مرا، أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۵۱) در نمی‌یابید ,

وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ و ای قوم آمرزش خواهید از خداوند خویش، ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ و بوی بازگردید، یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً تا فرو گشاید بر شما از آسمان بارانی پیوسته تیزبار، وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلی‌ قُوَّتِکُمْ و شما را نیرویی افزاید با نیروی شما، وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ (۵۲) و بر مگردید با این جرمهای خویش. ,

قوله تعالی: تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ ای تلک الاقاصیص فی خبر نوح (ع). ,

من اخبار الغیب عنک ینزل بها جبرئیل علیک معجزة و صحّة لنبوّتک یا محمد، ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ العرب مِنْ قَبْلِ هذا الوقت. و قیل: من قبل القرآن ای لولا انّا اوحینا الیک ما کنت تعرفها فَاصْبِرْ ای علی تکذیبهم لک کما صبر نوح. إِنَّ الْعاقِبَةَ، ای حسن العاقبة من الظفر و النّصر لِلْمُتَّقِینَ کما کان لمؤمنی قوم نوح و سایر من آمن بالأنبیاء و الرسل. ,

وَ إِلی‌ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً ارسال در آن مضمر است، یعنی ارسلنا الی عاد اخاهم هودا و این عاد اوّل است، و هو عاد بن ارم بن سام بن نوح. نژاد این عاد همه جبّاران بودند و طاغیان، و در عصر خویش جهانداران، و در زمین یمن مسکن داشتند و اولاد سام و حام و یافث در آن عصر همه مغلوب و مقهور ایشان گشتند، و مهینه ایشان و ملک ایشان شدید بن عملیق بن عاد بن ارم بود، این ملک برادر زاده خود را ضحاک بن علوان بن عملیق بن عاد که عجم او را بیوراسف گویند بزمین بابل فرستاد تا اولاد سام را مقهور کرد و جم بن ویونجهان بن ارفخشد بن سام که پادشاه ایشان بود بدست وی کشته شد و ابن عم خویش را الولید بن الریان بن عاد بن ارم بزمین مصر، فرستاد و اولاد حام را مقهور کرد، مصر بن القبط بن حام که پادشاه ایشان بود بدست وی کشته شد و می‌گویند که الریان بن الولید ملک مصر که صاحب یوسف بود و الولید بن مصعب، فرعون موسی و جالوت الجبّار که داود او را کشت، این هر سه از فرزندان ولید بن الریان بن عاداند و شدید بن عملیق برادر زاده‌ای دیگر داشت، غانم بن علوان بن عملیق، برادر ضحاک او را بزمین ترک فرستاد و اولاد یافث را مقهور کرد و افراسیاب که ملک ایشان بود بدست وی کشته شد، و یقال: ان رستم الشدید من ولد غانم. پس شدید بن عملیق هلاک گشت و برادر وی شداد بن عملیق بن عاد بن ارم بجای وی نشست هم چنان کافر و طاغی و متمرّد با قوم خویش، تا ربّ العالمین در آن عصر هود پیغامبر بایشان فرستاد و ایشان را بر دین حقّ دعوت کرد، فذلک قوله: وَ إِلی‌ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً و هو هود بن خالد بن الخلود بن عیص بن عملیق بن عاد. و قیل: هود بن عبد اللَّه بن عوص بن ارم، و هو الاصح. و سمّاه اخاهم لانه کان من نسبهم. قال الزّجاج: هو اخوهم من حیث انّه من ولد آدم و هم اولاده. ,

قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ای وحّدوه ما لَکُمْ من معبود غَیْرُهُ اللَّه إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ کاذبون فی اشراککم مع اللَّه الاوثان. ,

قوله تعالی: تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْکَ اشارت است بجلال قدر مصطفی (ص)، و کمال عزّ وی لطف ایزدی است که گوهر فطرت محمد مرسل را جلوه میکند، میگوید: ما قصّه پیشینان، و آیین رفتگان، و سرگذشت جهانیان از قوم نوح و عاد و ثمود و امثال ایشان همه بر تو کشف کردیم، و مشکلهای غیبی و نکتهای علمی خلق را بر زبان تو بیان کردیم دو معنی را، یکی اجلال قدر تو خواستیم، و کمال امانت و دیانت تو وا خلق نمودیم، تا جهانیان بدانند که مفتی عالم جبروت و منهی خطّه ملکوت تویی، محلّ کشف اسرار ازل و ابد تویی، آن اسرار که با تو بگفتیم با کس نگفتیم، و آن انوار که بدل تو راه دادیم بکس ندادیم، ای محمد ما جان تو از خزینه قدس بیرون آوردیم و در صورتی شیرین و پیکری نگارین بیرون دادیم، تا بزبان خویش واجب شرع ما را وابندگان ما شرح دهی، و قصّه عالمیان و سرگذشت ایشان از مبدأ کاینات تا مقطع دائره حادثات بر ایشان خوانی، تا ببرکت رسالت تو و بشیرین سخنان تو خلقی را از غشاوه بیگانگی بنور آشنایی رسانیم که ما در عزیز کلام خویش گفته‌ایم وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. دیگر معنی آنست که ما خواستیم تا ببیان این قصه‌ها و سرگذشتها آرامی در دل تو آریم، و در آن سکون افزائیم، و تا بدانی که برادران تو آن پیغامبران که گذشتند از قوم خویش چه بار رنج کشیدند و بعاقبت اثر نصرت ما چون دیدند، سنت ما با تو همانست فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ صبر کن، هیچ منال، و اندوه مدار، که هر آن گل که اینجا خار در دست تو بیش نشاند، در قیامت بوی خوش بدماغ تو خوشتر رساند. ,

پیری را پرسیدند که تقوی چیست؟ گفت: تقوی آنست که چون با تو حدیث دوزخ گویند آتشی در نهاد خود برافروزی چنان که دود خوف بر ظاهر تو بنماید، و چون حدیث بهشت گویند نشاطی گرد جان تو برآید چنان که از شادی رجاء هر دو خدّ تو مورّد گردد، چون خواهی که متقی بر کمال باشی، بدل بدان، و بتن درآی، و بزبان بگوی، و آنچه گویی از مایه علم و سرمایه خرد گوی، که هر چه نه آن بود بر شکل سنگ آسیا بود، عمری میگردد و یک سر سوزن فراتر نشود، بشنو صفت متقیان و سیرت ایشان، بو هریره گفت: روزی رسول خدا (ص) نماز بامداد کرد و گفت هم اکنون مردی از در مسجد درآید که منظور حق است نظر مهر ربوبیت در دل او پیوسته بر دوام است. بو هریره برخاست، بدر شد و باز آمد سیّد گفت: یا با هریرة زحمت مکن آن نه تویی، تو خود می‌آیی و او را می‌آرند، تو خود میخواهی و او را میخواهند، خواهنده هرگز چون خواسته نبود، رونده هرگز چون ربوده نبود، رونده مزدور است و ربوده مهمان، مزد مزدور در خور مزدور، و نزل مهمان در خور میزبان، در ساعت سیاهکی از در در آمد جامه کهنه پوشیده و از بس ریاضت و مجاهدت که کرده پوست روی او بر روی او خشک گشته، و از بیداری و بیخوابی شب، تن وی نزار و ضعیف و چون خیالی شده. ,

3 زین گونه که عشق را نهادی بنیاد ای بس که چو من بباد بر خواهی داد.

بو هریره گفت: یا رسول اللَّه آن جوانمرد اینست؟ گفت: آری اینست، غلام مغیره بود نام وی هلال در مسجد آمد و در نماز ایستاد سید گفت: ان الملائکة لتأتمّ به، فریشتگان آسمان بر موافقت و متابعت وی در خدمت نماز ایستاده‌اند، چون سلام باز داد رسول خدای اشارت کرد، او را نزدیک خود خواند دست در دست رسول (ص) نهاد رسول گفت: مرا دعائی گوی هلال بحکم فرمان گفت: اللهمّ صلّ علی محمد وعلی آل محمد، رسول گفت: آمین، پس برخاست و رفت و رسول خدا دو دیده مبارک خود در آن شخص و نهاد وی گماشته و تیز در وی می‌نگرد و میگوید: ما اکرمک علی اللَّه، ما احبّک الی اللَّه، چه گرامی بنده‌ای بر خدا که تویی، چه عزیز روزگاری و صافی وقتی که در خلوت وَ هُوَ مَعَکُمْ تو داری، دل در نظر حق شادان، و جان بمهر ازل نازان. ,

قوله تعالی: وَ إِلی‌ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً فرستادیم ب: ثمود کس ایشان صالح، قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ گفت ای قوم خدای را پرستید، ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ نیست شما را خدایی جز او، هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ او آفرید و کرد شما را از خاک زمین، وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها و شما را در زمین نشاند، فَاسْتَغْفِرُوهُ آمرزش خواهید ازو، ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ و با او گردید، إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ (۶۱) که خداوند من نزدیک است پاسخ کننده. ,

قالُوا یا صالِحُ گفتند: ای صالح قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا ما از تو جز ازین می‌بیوسیدیم پیش ازین، أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا باز می‌زنی ما را که پرستیم آنچه پرستیدند پدران ما، وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ و ما در گمانیم از آنچه ما را با آن میخوانی، مُرِیبٍ (۶۲) دل را و خرد را شورنده‌ ,

قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ گفت: ای قوم چه بینید، إِنْ کُنْتُ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی اگر من بر کاری روشن و راهی راست و پیغامی درست‌ام از خداوند خویش وَ آتانِی مِنْهُ رَحْمَةً و او مرا پیغام داد بمهربانی، فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ که رهاند مرا ازو اگر من درو عاصی شوم و کی یاری دهد؟ فَما تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ (۶۳) نمی‌فزائید مرا در پاسخ مگر زیان کاری. ,

وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً و ای قوم این ناقه خدا شما را نشانی است، فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ باز شوید از آن و گذارید آن را تا روزی می‌خورد در زمین خدای، وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ و بآن هیچ بدی‌ مرسانید فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَرِیبٌ (۶۴) که شما فرا گیرد عذابی نزدیک. ,

قوله تعالی: وَ إِلی‌ ثَمُودَ یعنی و ارسلنا الی ثمود أَخاهُمْ صالِحاً ثمود و عاد نام جدّ ایشان است همچون قریش و ربیعه و مضر نامهای اجداد عرب، و ثمود عاد آخر است برادرزاده عاد اول، و هو ثمود بن عابر بن ارم بن سام بن نوح دو برادر دیگر داشت یکی فالغ بن عابر و هو جدّ ابراهیم (ع) دیگر قحطان بن عابر و هو ابو الیمن و میان مهلک عاد و مهلک ثمود پانصد سال بود و کان ذلک فی آخر ملک نمرود بن کنعان بن جم الملک الّذی تسمّیه العجم افریدون و نژاد این ثمود که در آن عصر بودند همچون عاد اوّل متمرّد و طاغی و کافر بودند و مسکن به وادی القری داشتند زمینی است میان مدینه و شام و بر روی زمین تباه کاری میکردند و کفر می‌برزیدند تا از ربّ العزّة از نسب ایشان و قبیله ایشان صالح فرستاد پیغامبری بایشان، اینست که ربّ العالمین گفت: وَ إِلی‌ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً صالح و هود را در پیغامبران عربی شمارند که ایشان از فرزندان ارم بودند و عاد و ثمود هم چنان، و ذکر انّ ولد آدم خص باللّسان العربی عند تبلبل الالسن و هم العرب الاولی الذین انقرضوا عن آخرهم. ,

قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ اخلصوا العبادة للَّه دون ما سواه ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ یستوجب علیکم العبادة غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ ای خلقکم من آدم و آدم خلق من تراب الارض. و قیل: انشأکم فی الارض. و قیل: انشأکم بنبات الارض. وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها یعنی و استسکنکم فیها، و عمّار الدار سکانها. و قیل: اقدرکم علی العمارة و جعلکم عمّارها، باین قول اسْتَعْمَرَکُمْ مشتق از عمارت است و روا باشد که مشتق از اعمر بود فیکون استعمر و اعمر بمعنی واحد، نحو: استحیاه و احیاه اذا ترکه حیّا، و مثل ذلک استهلکه و اهلکه و استغواه و اغواه. ,

فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ معنی این استغفار از پیش رفت إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ لراجیه مُجِیبٌ لداعیه، القریب و البارّ العطوف. ,

قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا مرجوّ کسی بود که او کاری بزرگ را شاید و ازو نیکی بیوسند و مرجّا از بهر آن نام کنند، گفتند: ای صالح پیش ازین روز و این گفت که میکنی ما بتو امید داشتیم که ما را پیشرو و کارگزار و سید باشی که ترا بجوانی با عقل و زیرک و دانایی و رأی متین دیدیم و نیز ظن می‌بردیم که بدین ما باز گردی، و این از آن گفتند که ایشان را تا آن روز مخالفت میکرد در عبادت بتان، امّا ایشان را از آن نهی نمیکرد، پس چون ایشان را نهی کرد این سخن بگفتند: أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا یرید الاصنام وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ ای تهمة و حیرة مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ من عبادة اللَّه وحده مُرِیبٍ ای موجب للتّهمة، یقال: اراب فلان، اذا فعل فعلا یوجب الریبة. ,

قوله تعالی: وَ إِلی‌ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً کردگار قدیم جبّار نام دار عظیم خداوند حکیم، جلّ جلاله و عزّ کبریاؤه و عظم شأنه در بیان قصه عاد و ثمود اظهار جلال و تعزّز و استغنای ازلی میکند، سیاست جبّاری و عظمت قهاری خود بخلق مینماید، تا بدانند که او بی‌نیاز است از جهان و جهانیان، نه ملک وی بطاعت مطیعان، نه عزّت وی بتوحید موحدان، نه در جلال وی نقص آید از کفر کافران، درگاه عزّت را چه زیان، اگر همه عالم زنّار بر بندند: در باغ جلال گو خلالی کم باش. ,

فرمان آمد که ای هود تو عاد را بخوان، ای صالح تو ثمود را بخوان، ای ابراهیم تو نمرود را بخوان، شما میخوانید و من آن کس را بار دهم که خود خواهم کارها بارادت و مشیّت ما است ازل و ابد مرکب قضا و قدر ما است. ,

پیر طریقت گفت: آدمی هر چند کوشید با حکم خدا برنامد، کوشش رهی با ردّ ازلی برنامد، عبادت با داغ خدای برنامد، وایست ما بانوایست حقّ برنامد، جهد ما با مکر نهانی برنامد، مفلس گشتیم کس را ور ما رحمت نامد، دنیا بسر آمد و اندوه بسر نامد. ,

هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ای قوم! اللَّه شما را بیافرید و ساکنان زمین کرد، تا بنظر عبرت در آن نگرید، و کردگار و آفریدگار آن بشناسید، و درین دنیا کار آخرت بسازید، نه بدان آفرید تا یکبارگی روی بدنیا آرید، و طاغی و یاغی شوید. آورده‌اند که جوانی عشق بازی کند، و دل در روی بندد؟ آن بیچاره بدبخت که با وی آرام دارد، و او را به عروسی خود می‌پسندد، از آنست که عروس دین مرو را جلوه نکرده‌اند، و جمال وی هرگز ندیده. ,

قوله تعالی: وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً و چون فرستادگان ما بلوط آمدند سِی‌ءَ بِهِمْ اندوهگن شد بایشان وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً و تنگ دل شد بایشان وَ قالَ و گفت: هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ (۷۷) این روزی است سخت بر من گران و صعب. ,

وَ جاءَهُ قَوْمُهُ و قوم او باو آمدند یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ می‌شتافتند باو وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ و پیش از آن قوم بدیها میکردند قالَ یا قَوْمِ گفت: ای قوم، هؤُلاءِ بَناتِی آنکه اینان دختران من‌اند، هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ ایشان شما را حلال‌تر باشند فَاتَّقُوا اللَّهَ بترسید از خدای وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی و مرا خجل مکنید در مهمانان من أَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ (۷۸) در میان شما مردی نیست بر راه راست. ,

قالُوا گفتند لَقَدْ عَلِمْتَ تو دانسته‌ای ما لَنا فِی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ که ما را فرا دختران تو راه نیست و در ایشان دست نیست وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ (۷۹) و تو دانی که آن چیست که ما میخواهیم. ,

قالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً گفت: کاشک ما را بشما قوّتی بودی أَوْ آوِی إِلی‌ رُکْنٍ شَدِیدٍ (۸۰) یا کاشک من رکنی محکم و خاندانی روشناس داشتید که با آن گرائیدید. ,

قوله تعالی: وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً چون از نزدیک ابراهیم بیامدند روی نهادند بشارستان قوم لوط و از آنجا که ابراهیم بود تا بشارستان لوط چهار فرسنگ بود، چون آنجا رسیدند در نیمه روز لوط را دیدند در صحرا کشاورزی میکرد، لوط در ایشان نگرست قومی را دید بصورت جوانان نیکو رویان سیاه چشمان خوش بویان جامهای نیکو بر تن ایشان و فراز آمده بصورت مهمانان، لوط چون ایشان را بر آن صفت دید از آمدن ایشان و بسبب ایشان اندوهگن و دل تنگ گشت دانست که قوم وی قصد ایشان کنند و او را دفع باید کرد و رنج باید کشید اینست که ربّ العزّة گفت سِی‌ءَ بِهِمْ ای ساء مجیئهم و احزن بسببهم، یقال: سؤته فسئی، نظیره: سررته فسرّ. مدنی و شامی و کسایی و رویس «سیئ» باشمام ضم خوانند اشارة الی الاصل فانّ اصله سوی بهم من السّوء، غیر انّ الواو اسکنت و نقلت کسرتها الی السّین تخفیفا، وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً ای ضاق بمکانهم صدره لما یعرف من قومه، یقال: ضاق بامره ذرعا، اذا لم یجد من المکروه سبیلا. و نسب الی الذرع علی عادة العرب فی وصف القادر علی الشی‌ء المنبسط فیه بالتذرع و التبوع و طول الید و الباع و الذراع ثم یوضع ضیق الذرع مکان ضیق الصدر و هو نصب علی التمییز وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصِیبٌ ای ثقیل و شدید فی الشر و کذلک العصبصب و اصله من العصب و هو الشد. ,

گفته‌اند لوط چون فریشتگان دید بترسید، هم چنان که ابراهیم بترسید پس گفت: شما که باشید، ایشان گفتند ما مهمانان‌ایم، لوط با فریشتگان فرا راه بود تا بخانه روند و ایشان را مهمانی کند، و رب العزة با فریشتگان گفته که: لا تهلکوهم حتی یشهد علیهم لوط اربع شهادات، براه در چون می‌آمدند لوط ایشان را گفت ما بلغکم امر هذه القریة، بشما چه رسید کار و خبر این شارستانها؟ گفتند: و ما امرهم؟ ,

و کار و خبر ایشان چیست و در چه‌اند ایشان؟ لوط گفت: اشهد باللّه انها لشرّ قریة فی الارض عملا، چهار بار این سخن باز گفت تا چهار بار بر ایشان گواهی بداد ببدی و پلیدکاری تا مستوجب عقوبت گشتند، پس همی رفتند تا در خانه شدند و کس خبر نداشت از حال ایشان مگر زن لوط آن عجوز بد که از خانه بدر شد و قوم لوط را گفت که جمعی رسیده‌اند نکو رویان و جوانان و هرگز از ایشان نیکو روی‌تر و زیباتر ندیده‌ام. اینست معنی آن که رب العزة گفت فَخانَتاهُما خیانت وی این بود که مهمانان را بقوم می‌سپرد نه آنکه از وی فجور می‌آمد که در خبر است که: ما فجرت امرأة نبی قط. ,

قوم لوط چون آن خبر شنیدند بشتاب آمدند، فذلک قوله تعالی: وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ ای لطلب الفاحشة منهم. و الاهراع، الاسراع مع رعدة. و قیل: هو السوق العنیف و جاء علی لفظ المجهول، کقولهم: عنیت بکذا. ,

آثار رشیدالدین میبدی

3 اثر از ۱۱- سورة هود - مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۱۱- سورة هود - مکیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.