قوله تعالی: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ گرفت خدای تو مِنْ بَنِی آدَمَ از فرزندان آدم مِنْ ظُهُورِهِمْ از پشتهای ایشان ذُرِّیَّتَهُمْ فرزندان ایشان وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ و ایشان را گواه گرفت بر ایشان أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ نهام من خداوند شما؟ قالُوا بَلی ایشان پاسخ دادند آری تویی خداوند ما شَهِدْنا گواه بودیم بر ایشان أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ تا نگویند روز رستاخیز إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ (۱۷۲) که ما ازین اقرار و گواهی ناآگاه بودیم. ,
أَوْ تَقُولُوا یا گویند پسینان ایشان إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ که پدران پیشینان ما انبازان گرفتند با تو پیش از ما وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ و ما فرزندان ایشان بودیم پس از ایشان أَ فَتُهْلِکُنا پس اکنون ما را میهلاک کنی و عذاب کنی؟ بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (۱۷۳) بآنچه کجکاران کردند و نابکاران پیش از ما. ,
وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ چنین تفصیل میدهیم و میباز گشائیم و راست و درست و پیدا میباز نمائیم گفتها و کردههای خویش وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۱۷۴) و تا مگر ایشان باز آیند از راه کج با راه راست. ,
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ و بر ایشان خوان نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا خبر آن مرد که او را دادیم سخنان خویش فَانْسَلَخَ مِنْها بیرون شد او از آن چو مار از پوست فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ پس خود فرا کرد او را دیو فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ (۱۷۵) تا از بیراهان گشت. ,
قوله تعالی: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی مقاتل گفت: سبب نزول این آیت آن بود که مردی مسلمان نماز میکرد، و در نماز اللَّه را میخواند، و رحمن را میخواند. مردی از مشرکان مکه این از وی بشنید، گفت: أ لیس یزعم محمد و أصحابه انّهم یعبدون ربّا واحدا؟ فما بال هذا یدعو ربین اثنین؟! گفت: محمد و اصحاب وی میگویند که: ما یک خدای میپرستیم، چون است که این مرد دو خدای را میخواند؟! جبرئیل آمد بجواب وی آیت آورد: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی خدای را نامهاست، و آن نامها همه پاک و نیکو و بسزاست، و بر وفق این مصطفی (ص) گفت: «ان للَّه تبارک و تعالی تسعة و تسعین اسما، مائة غیر واحد، انّه وتر یحبّ الوتر، من احصاها کلها دخل الجنّة».و روی «من حفظها و من احصاها دخل الجنّة». ,
نامهای خدا همه صفات ویاند، و فرق اینست میان نام و صفت، مگر آنکه در اسم دلالت اشارت است، و در صفت دلالت فائده. ,
و گفتهاند: این آیت دلیل است که اسم و مسمی یکی است نام و نامور، که میگوید: لِلَّهِ الْأَسْماءُ، و اگر هر دو یکی نبودی اسماء غیر اللَّه را بودی نه اللَّه را، و فائده للَّه باطل شدی، و این نامها بر بندگان خویش اظهار کرد، و ایشان را در آموخت تا بر خوانند او را بدان نامها، و بدانند او را، و بشناسند، چنان که گفت تعالی و تقدس: فَادْعُوهُ بِها او را که خوانید بآن نامها خوانید که خود گفت، و خود را آن نام نهاد. چون خود را جواد نام نهاد، بگو یا جواد! مگو سخیّ! اگر چه بدان معنی است، که جواد خود را گفت و سخی نگفت. و بناء این بر توقیف است. رحیم میگوی، رقیق مگوی. قوی میگوی، جلد مگوی، و علی هذا هر نام و صفت و نعت که خود را گفت میگوی، و بآن درمگذر، و زیادت و نقصان در آن میار. اینست که میگوید: فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ. «ذر» آنست که گذار، سخن مستهینان است و خوار دارندگان و بینیازان. ,
هر جای که در قرآن آید بر معنی بینیازی نمودن است از آن کس، نه پیغام و تهدید باز گرفتن است ازو. میگوید: گذار ایشان را که کار کژ میدانند، و سخن کژ میگویند در نامهای او، و آن الحاد آن بود که در نام اللَّه زیادت و نقصان آوردند. لات از اللَّه شکافتند، و بر بت نهادند، و عزی از عزیز، و مناة از منّان، همنامی اللَّه را، و آفرینها کردند بر بتان که آن آفرین نامهای اللَّه راست. و گفتهاند: الحاد آنست که بتان را خدایان میخواندند، و الهیّت صفت خداست، و بآن یگانه و یکتاست، و گفتهاند: الحاد آنست که وی را فرزند و جفت گفتند، و نامی که نه از نامهای اوست و او را نه سزاست برو نهادند. کتسمیة النّصاری ایّاه ابا المسیح. ,
قوله تعالی: خُذِ الْعَفْوَ آسان فرا گیر کار مردمان وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ و بنیکوکاری فرمای ایشان را وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ (۱۹۹) و روی گردان و فرو گذار نادانان. ,
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ و هر گه که بسر بردارا از دیو ترا نزع بسر برداشتنی و سبکسار کردنی فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ فریاد خواه بخدای إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۲۰۰) که او شنوایی است دانا. ,
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا ایشان که گرویدگاناند و آزرم دارندگان از خدای إِذا مَسَّهُمْ که (۱) بایشان رسد طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ دیو گرفتنی از دیو تَذَکَّرُوا حق را یاد کنند و در یاد آرند فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (۲۰۱) تا از آن حیرتی که دیو نمود بیرون آیند و حق بینند و با صواب آیند. ,
وَ إِخْوانُهُمْ و برادران ایشان یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ایشان را در گمراهی میکشند و در آن میروانند و میدارند ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ (۲۰۲) و هیچ فرو نایستند. ,
قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ الایة بدان که سرّ رسالت پیغامبران و حکمت فرستادن ایشان بخلق آنست که رب العالمین جل جلاله و عظم شأنه خلق را بیافرید، و ایشان را بدو صنف بیرون داد: صنفی اهل سعادت سزای رحمت و کرامت، و صنفی اهل شقاوت سزای عقوبت و نقمت. پیغامبران را فرستاد بایشان بشارت و نذارت را، چنان که گفت: رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ. بشارت سعدا راست اظهار مغفرت و رحمت را، و نذارت اشقیا را اظهار عزت و قدرت را. سعدا را گفت: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً. اشقیا را گفت: بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً. و اگر اللَّه خواستندی خلق ایمان آوردندی بیپیغامبران و بیسفیران و رسولان، لکن خواست که از بندگان خود لختی را گرامی گرداند برسالت خویش، و بر فرق ایشان نهد تاج کرامت خویش. نه بینی که هر یکی را از ایشان شرفی دیگر داد و نواختی و تخصیصی دیگر؟! خلیل (ع) را گفت: دوست من است: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. آدم (ع) را گفت: صفیّ من است: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ. موسی (ع) را گفت: کلیم من است: وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً. عیسی (ع) را گفت: وَ رُوحٌ مِنْهُ. مصطفی (ص) را گفت: حبیب من است: ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی. ,
هر آئینه این تخصیص و تشریف عز و مرتبت ایشان راست نه نظام ملک خویش را، که ملک او بجلال احدیت و کمال صمدیّت او خود راست است، از خلق پیوندی نباید: ,
3 و لوجهها من وجهها قمر و لعینها من عینها کحل.
ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ الایة قومی را در سرّاء و ضرّاء آزمایش کردند بهر دو حال کفور آمدند. نه قدر نعمت شناختند و نه با محنت درساختند، تا روز نعمت ایشان بسر آمد، و شب محنت را خود صبح برنامد. ایشان را میگوید: فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ. باز قومی دیگر بمحنت صبر کردند، و در نعمت شکر، تا بصبر درجات اعلی یافتند، و بشکر قربت و مواصلت دیدند. ,
قوله تعالی: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ قصه دوستان است و وصف الحال جوانمردان و سیرت سالکان. رب العالمین ایشان را راه سعادت نموده، و بتخاصیص قربت و زلفت مخصوص کرده، و بجذبه کرامت گرامی کرده. نسبت تقوی بایشان زنده، و منهج صدق بثبات قدم ایشان معمور، و نظام دولت دین ببرکات انفاس ایشان پیوسته. ,
رسول خدا میگوید صلوات اللَّه علیه: «لو قسم نور احدهم علی اهل الارض لوسعهم». ,
اگر نور دل ایشان راه باز دهند، و تلألؤ شعاع آن بر عالم و عالمیان افتد، متمردان همه موحد گردند. زنّارها بکمر عشق زده، و بر درگاه ربوبیت این داغ احقّیت یافته که: أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ. این داغ احقیت سری است از اسرار الهی، لطیفهای از لطائف ربّانی، که از عالم غیب روان شد، و جز در پرده اطوار طینت درویشان منزل نکرد. خواهی تا شمهای از آن بیابی در پردههای نفس برو تا بدل رسی، و آن گه در پردههای دل برو تا بجان رسی، و آن گه در پردههای جان برو تا بوصال جانان رسی، کان تعبیه جز در میان جان دوستان نبینی: ,
4 گفتم کجات جویم ای ماه دلستان گفتا قرارگاه منست جان دوستان
قوله تعالی: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ از قوم موسی گروهی است یَهْدُونَ بِالْحَقِّ که با راستی میخوانند وَ بِهِ یَعْدِلُونَ (۱۵۹) و بآن راستی میروند. ,
وَ قَطَّعْناهُمُ و ایشان را گروه گروه برگسستیم اثْنَتَیْ عَشْرَةَ أَسْباطاً دوازده گروه أُمَماً امّت امّت جوک جوک با پیغامبر پیغامبر وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی و پیغام دادیم بموسی إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ آن گه که آب خواست ازو قوم او أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ که بعصا این سنگ را میزن فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً بگشاد از آن دوازده چشمه قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ هر گروهی از ایشان میدانستند که آبشخور ایشان کدام است وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ ایشان را میغ فرستادیم تا سایه کردید بر ایشان وَ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی و فرو فرستادیم بر ایشان ترنجبین و مرغ سلوی کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ گفتیم میخورید ازین خوشها که شما را روزی دادیم وَ ما ظَلَمُونا و ستم نه بر ما کردند وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۱۶۰) لکن ایشان ستم بر خویشتن کردند. ,
وَ إِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ و ایشان را گفتند که در زمین بیت المقدس نشینید و آن را مسکن گیرید وَ کُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ و میخورید از آن هر جای که خواهید وَ قُولُوا حِطَّةٌ و میگویید چون میدرشوید: گناهان ما از ما فرو نه وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً و پشت خم داده از در در روید نَغْفِرْ لَکُمْ خَطِیئاتِکُمْ تا بیامرزیم شما را گناهان شما سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ (۱۶۱) آری نیکوکاران را بر پیوس بیفزائیم. ,
فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ بدل کردند آن ستمکاران آن سخن که گفته بودند ایشان را قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ دیگر گفتند جز از آنکه ایشان گفته بودند، فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ فرو گشادیم بر ایشان از آسمان عذابی بِما کانُوا یَظْلِمُونَ (۱۶۲) بآن ستم که کردند. ,
قوله تعالی: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ و هی الفرقة الناجیة من الاحدی و سبعین، و ذلک فیما ,
روی انّ النّبیّ (ص) قال: «تفرّقت امّة موسی علی احدی و سبعین ملة، سبعون منها فی النّار و واحدة فی الجنة»، و کان علی بن ابی طالب (ع) اذا حدّث بهذا الحدیث قرأ: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ. ,
این همان قوماند که آنجا گفت: مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ، و آن عبد اللَّه سلام است و ابن صوریا و یاران وی. ,
قول سدی و ابن جریج و جماعتی مفسران آنست که: این قومیاند که مسکن ایشان سوی مغرب است از اقلیم صین برگذشته. روی بقبله اهل اسلام دارند، و مسلمانان اند، و از قوم موسیاند از بنی اسرائیل. رسول خدا شب معراج ایشان را دیده و با ایشان سخن گفته. جبرئیل گفت ایشان را: هل تعرفون من تکلمون؟ هیچ میدانید که با که سخن میگویید؟ ایشان گفتند: نمیدانیم. جبرئیل گفت: هذا محمد النبی الامّیّ، فآمنوا به. پس ایشان گفتند: یا رسول اللَّه! موسی ما را وصیت کرده که هر که از ما بتو در رسد سلام موسی برساند. مصطفی (ص) گفت: «علی موسی و علیکم السلام». ,
قوله تعالی: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ هذه قصة القضیة، و یشتمل علیها اخبار صحاح و آثار حسان، فنبدأ بها و نقول: روی مسلم بن یسار: ان عمر بن الخطاب سئل عن هذه الایة: فقال عمر: سمعت رسول اللَّه (ص) یسأل عنها، فقال صلّی اللَّه علیه و سلم: «ان اللَّه خلق آدم ثمّ مسح ظهره بیمینه، فاستخرج منه ذرّیّة، فقال: خلقت هؤلاء للجنة، و بعمل اهل الجنة یعملون، ثمّ مسح ظهره فاستخرج منه ذرّیّة، فقال: خلقت هؤلاء للنار و بعمل اهل النّار یعملون». فقال رجل: یا رسول اللَّه! ففیم العمل؟ فقال رسول اللَّه (ص): «ان اللَّه اذا خلق العبد للجنّة استعمله بعمل اهل الجنّة حتی یموت علی عمل من اعمال اهل الجنّة، فیدخله بالجنّة، و اذا خلق العبد للنّار استعمله بعمل اهل النّار حتی یموت الی عمل من اعمال اهل النار فیدخله به النّار». ,
و عن هشام بن حکیم: انّ رجلا اتی النّبیّ (ص) فقال: أ یبتدأ الاعمال ام قد قضی القضاء؟ فقال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه اخذ ذریة آدم من ظهورهم ثمّ اشهدهم علی انفسهم ثمّ افاض بهم فی کفیّه، فقال: هؤلاء فی الجنّة و هؤلاء فی النّار، فأهل الجنّة میسّرون لعمل اهل الجنّة، و اهل النّار میسّرون لعمل اهل النّار». ,
و عن ابی امامة قال: قال رسول اللَّه (ص): «لمّا خلق اللَّه الخلق و قضی القضیة اخذ اهل الیمین بیمینه، و اهل الشمال بشماله، فقال: یا اصحاب الیمین! قالوا: لبیک و سعدیک. قال: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا بَلی. قال: یا اصحاب الشمال! قالوا: لبیک و سعدیک. قال: الست بربّکم؟ قالوا بلی. ,
ثمّ خلط بینهم، فقال قائل: یا ربّ! لم خلطت بینهم؟ قال: لهم اعمال من دون ذلک هم لها عاملون، ان یقولوا یوم القیمة انّا کنّا عن هذا غافلین، ثمّ ردّهم فی صلب آدم». ,
قوله تعالی: وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ این نصب میم در قوم خواهی بنزع خافض نه، یعنی: من قومه، فحذف «من»، کقول الفرزدق: ,
2 و منّا الّذی اختیر الرّجال سماحة وجودا اذا هبّ الرّیاح الزّعازع
۱ الف: پیش فا. ,
و خواهی کنایت نه از مختاران، و سبعین بدل آن. میگوید: برگزید موسی عمران از قوم خویش هفتاد مرد، و آن آن بود که موسی چون با قوم خویش آمد و گفت: کلّمنی ربّی، طائفهای از ایشان گفتند: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً، فیکلّمنا جهارا و یشهد لک بتکلمه ایّاک. موسی ازین گفت ایشان بحق نالید. ربّ العزّة گفت: ای موسی! از ایشان هفتاد مرد برگزین که خیار ایشان باشند تا بطور آیند، و سخن ما بشنوند، و وعدهای بر آن نهادند که کی روند. پس موسی هفتاد مرد برگزید، و با خویشتن به طور برد، و هارون با وی، و یوشع بن نون را بر بنی اسرائیل گماشت، و خلیفه خود کرد، تا باز آید. پس چون بطور رسیدند، موسی بفرمان حق بر کوه شد، و میغ گرد کوه درگرفت، چنان که موسی ناپدید شد، و موسی هر گه که با حق سخن گفتی، نور بر پیشانی وی افتادی، چنان که هیچ کس طاقت آن نداشتی که در وی نگرستی. چون حق جل جلاله با موسی در سخن آمد، ایشان همه بسجود افتادند، و میشنیدند کلام حق که با موسی میگفت، و امر و نهی که میفرمود که این کن و آن مکن. پس چون فارغ گشت، آن میغ از سر وی باز شد، و موسی پیش ایشان باز آمد، گفتند: «یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً». فصاح بهم جبرئیل، فموّتوا عن آخرهم ثمّ احیاهم اللَّه. ,
قوله تعالی: وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ و میراث دادیم بآن مستضعفان که ایشان را زبون میگرفتند مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا مشرقهای زمین و مغربهای آن الَّتِی بارَکْنا فِیها آن زمین که در آن برکت کردیم وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی و تمام شد آن وعده نیکوی خداوند تو عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بر بنی اسرائیل بِما صَبَرُوا بآنکه شکیبایی کردند وَ دَمَّرْنا و تباه کردیم ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ آنچه فرعون میکرد و میساخت و قوم او وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ (۱۳۷) و آنکه میساختند از جفته رزان و سایهوان. وَ جاوَزْنا و فروگذارانیدیم بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ بنی اسرائیل را بدریا فَأَتَوْا عَلی قَوْمٍ برگذشتند بر قومی یَعْکُفُونَ عَلی أَصْنامٍ لَهُمْ که بر بتانی از آن خویش مقیم نشسته بودند قالُوا یا مُوسَی گفتند: ای موسی اجْعَلْ لَنا إِلهاً ما را خدایی کن کَما لَهُمْ آلِهَةٌ چنان که ایشان را خدایاناند قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (۱۳۸) موسی گفت شما قومیاید که هیچ ندانید. ,
إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ اینان هن تباه کردهاند و نفریده ما هُمْ فِیهِ آن کار که ایشان در آناند وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۳۹) و ناکردنی است آنکه میکنند، و کژ است آنچه در آناند. قالَ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إِلهاً موسی گفت: شما را بجز اللَّه خدایی جویم؟ وَ هُوَ فَضَّلَکُمْ عَلَی الْعالَمِینَ (۱۴۰) و اوست که شما را فزونی داد در نواخت بر جهانیان روزگار شما. وَ إِذْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ و یاد کنید آن نیز که شما را رهانیدیم از کسان فرعون یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ بشما میرسانیدند عذاب یُقَتِّلُونَ أَبْناءَکُمْ میکشتند پسران شما وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ و زنده میگذاشتند زنان شما وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (۱۴۱) و در آن آزمایشی بود از خداوند شما آزمایشی بزرگ. وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً و وعده دادیم موسی را سی شب وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ و آن وعده سپری کردیم بده شب دیگر فَتَمَّ تا سپری شد مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً آن هنگام نام زد کرده خداوندی چهل شب وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ و موسی گفت برادر خود را هارون اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی خلیفت باش مرا در قوم من وَ أَصْلِحْ و نیک کن وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ (۱۴۲) و راه تباه کاران را پی مبر. ,
وَ لَمَّا جاءَ مُوسی و چون موسی آمد لِمِیقاتِنا هنگامی را که نام زد کرده بودیم وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ و سخن گفت خدای او با او قالَ رَبِّ موسی گفت: خداوند من! أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ با من نمای تا نگرم قالَ لَنْ تَرانِی خداوند گفت اکنون نه بینی مرا وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ لکن بکوه نگر فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ اگر کوه آرمیده بماند بر جای خویش فَسَوْفَ تَرانِی پس آن گه مرا بینی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ چون پیدا شد خداوند او کوه را جَعَلَهُ دَکًّا کوه را خرد کرد وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً و موسی بیفتاد بیهوش فَلَمَّا أَفاقَ چون با هوش خود آمد قالَ سُبْحانَکَ گفت: پاکی و بیعیبی ترا تُبْتُ إِلَیْکَ من بتو باز گشتم وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ (۱۴۳) و من نخستین گرویدگانم. ,
قالَ یا مُوسی اللَّه گفت ای موسی إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ من برگزیدم ترا بر مردمان بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی بپیغام خویش و سخن گفتن خویش با تو فَخُذْ ما آتَیْتُکَ گیر این که ترا دادم وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ (۱۴۴) و از سپاسداران باش. ,