1 قوله تعالی بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان
الْحَمْدُ لِلَّهِ ستایش نیکو خدای را الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که او بیافرید آسمانها و زمین وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ و تاریکی شب آفرید و روشنایی روز ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا پس ایشان که کافر شدند بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (۱) آمدند و با خدای خویش انباز گفتند. ,
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ او آنست که بیافرید شما را مِنْ طِینٍ از گل ثُمَّ قَضی أَجَلًا آن گه درنگ را کیی ساخت وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ و کیی است نام زد کرده بنزدیک وی ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (۲) و آن گه شما که بیگانگاناید در شک میپیچید. ,
وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ و اوست اللَّه نام و در آسمانها است، وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ و نهان شما و آشکارای شما میداند در زمین وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ (۳) و میداند آنچه میکنید. ,
ابن عباس گفت: سورة الانعام جمله بمکه فرو آمد از آسمان مگر شش آیت: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ تا آخر سه آیت، و قُلْ تَعالَوْا تا آخر سه آیت. این شش آیت بمدینه فرو آمد، و باقی بیکبار اندر یک شب اندر مکه بمصطفی فرو آمد، و هفتاد هزار فریشته با وی، چنان که دو کناره عالم فرو گرفته بودند، و زجل تسبیح و تحمید ایشان بهمه عالم رسیده، و مصطفی (ص) آن ساعت بسجود درافتاده، و میگفت: سبحان اللَّه العظیم. ,
و در خبر است که هر آن کس که این سورة برخواند، آن فریشتگان جمله بر وی ثنا کنند، و درود دهند، و بثواب عظیم بشارت دهند. عمر خطاب گفت: «الانعام من نواجب او نجائب القرآن». علی بن ابی طالب (ع) گفت: «سورة الانعام من قرأها فقد انتهی فی رضا ربه». ,
جابر بن عبد اللَّه گفت: من قرأ ثلاث آیات من اول سورة الانعام بعث اللَّه الیه اربعین الف ملک، و کتب له مثل اعمالهم الی یوم القیامة، و نزل ملک من السماء السابعة، و معه مرزبّة من حدید، کلما اراد الشیطان ان یوحی فی قلبه شیئا ضربه بها ضربة کان بینه و بینه سبعون حجابا. فاذا کان یوم القیامة قال الرب عز و جل: عبدی! کل من ثمار جنتی، و استظل بظل عرشی، و اشرب من ماء الکوثر، و اغتسل من ماء السلسبیل، فأنا ربک و انت عبدی. ,
و در این سورة چهارده آیت منسوخ است چنان که رسیم بآن شرح دهیم، و آیات آن بعدد کوفیان صد و شصت و پنج آیت است، و سه هزار و هشتصد و پنجاه کلمه، و دوازده هزار و دویست و پنجاه و چهار حرف، و بیشترین آن حجت آوردن است بر مشرکان عرب، و بر مکذبان بعث و نشور، ازین جهت بیکبار فرو آمد که در معنی احتجاج همه یکسانست. ,
قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم ملیک لا یستظهر بجیش و عدد، اسم عزیز لا یتعزز بقوم و عدد، اسم عظیم لا یحصره زمان و لا امد، و لا یدرکه غایة و مرد، تعالی عن المثل و الند، و الشبه و الولد، و هو الواحد الاحد، القیوم الصمد، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ. نام خداوندیست باقی و پاینده بیامد، غالب و تاونده بییار و بیمدد، در ذات احد است بی عدد، در صفات قیوم و صمد، بی شریک و بینظیر، بیمشیر و بیولد، نه فضل او را حد، نه حکم او را رد، لم یلد و لم یولد، از ازل تا ابد. خدایی عظیم، جباری کریم، ماجدی نامدار قدیم، صاحب هر غریب، مونس هر وحید، مایه هر درویش، پناه هر دل ریش. کردش همه پاک، و گفتنش همه راست، علمش بی نهایت، و رحمت بیکران، زیبا صنع و شیرین ساخت، نعمت بخش و نوبت ساز، و مهربان نهانست، نهان از دریافت چون، و از قیاس وهمها بیرون، و پاک از گمان و پندار و ایدون، برتر از هر چه خرد نشان داد، دور از هر چه پنداشت بدان افتاد، پاک از هر اساس که تفکر و بحث نهاد، تفکر و بحث بعلم و عقل خود در ذات و صفات وی حرام، تصدیق ظاهر و قبول منقول و تسلیم معانی در دین ما را تمام، این خود زبان علم است باشارت شریعت، مزدوران را مایه، و بهشتجویان را سرمایه. باز عارفان و خدا شناسان را زبانی دیگر است، و رمزی دیگر. زبانشان زبان کشف، و رمزشان رمز محبت. باشارت حقیقت زبان علم بروایت است و زبان کشف بعنایت. روایتی بر سر عالم رایت است، و عنایتی در دو گیتی آیت. روایتی مزدور است و طالب حور، عنایتی در بحر عیان غرقه نور. ,
پیر طریقت گفت رضوان خدا برو باد: «ار مزدور را بهشت باقی حظ است، عارف از دوست در آرزوی یک لحظ است. ار مزدور در بند زیان و سود است، عارف سوخته بآتش بی دود است. ار مزدور از بیم دوزخ در گداز است، سر عارف سر تا سر همه ناز است»: ,
3 چندان ناز است ز عشق تو در سر من تا در غلطم که عاشقی تو بر من
4 یا خیمه زند وصال تو بر در من یا در سر کار تو شود این سر من
قوله تعالی: أَ لَمْ یَرَوْا نمیبینند کَمْ أَهْلَکْنا که چند هلاک کردیم و تباه مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ پیش از ایشان از گروه گروه مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ که ایشان را در زمین جای دادیم و توان، ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ آنچه شما را ندادیم وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ و فرو گشادیم بر ایشان باران مِدْراراً هموار بهنگام، وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ و جویها روان کردیم زیر ایشان، فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ هلاک کردیم ایشان را بگناهان ایشان وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ و در گرفتیم از پس ایشان قَرْناً آخَرِینَ (۶) گروهی دیگران. ,
وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ و اگر فرو فرستادیمی: بر تو کِتاباً فِی قِرْطاسٍ نامهای در کاغذی فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ و ایشان میپاسیدندی بدستهای خویش، لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا کافران گفتندی: إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ (۷) نیست این مگر جادویی آشکارا. ,
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ و گفتند که چرا فرو نفرستادند برو فریشته، وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً و اگر فرو فرستادیمی فریشتهای لَقُضِیَ الْأَمْرُ کار برگزاردندی، ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ (۸) و ایشان را درنگ ندادندی. ,
وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً و اگر آن فرو فرستاده فریشتهای کردیمی بصورتی، لَجَعَلْناهُ رَجُلًا آن فریشته صورت مردی کردیمی وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ و کار بر ایشان پوشیده داشتیمی آن گه ما یَلْبِسُونَ (۹) آنچه هم اکنون برایشان پوشیده است. ,
قوله تعالی: أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ این رؤیت علم و اخبار است، کافران مکه را میگوید: نمیدانند و خبر نکردهاند ایشان را که ما پیش از ایشان از عهد آدم تا به نوح، و پس از نوح از عاد و ثمود و امثال ایشان از آن جهانیان و جهان داران چند هلاک کردیم، پس از آنکه ایشان را دسترس دادیم، و در زمین ممکّن گردانیدیم، با خواسته فراوان و تنها آبادان، و زندگانی دراز، و بطش تمام، و تمکین در بلاد و اقطار. ,
قرن نامی است گروهی را که در یک عصر باشند بهم مقترن، پیوسته یکدیگر، و در میان ایشان پیغامبری بود، یا خلیفهای که بجای پیغامبر بود، یا طبقهای از اهل علم که مرجع دین در آن با ایشان بود، تا این طبقه و آن گروه بر جای باشند پیوسته آن را قرن گویند، اگر روزگارشان دراز بود یا اندک هر دو یکسان بود، و دلیل بر این قول مصطفی (ص) است: «خیرکم قرنی» یعنی اصحابه، «ثم الذین یلونهم»، یعنی التابعین، «ثم الذین یلونهم» یعنی الذین اخذوا عن التابعین. ,
و روا باشد که روزگاری بر شمرده آن را نامزد کنند، پس اختلافست میان علما در کمیت آن. قومی گفتند: هشتاد سال. قومی گفتند: هفتاد. قومی گفتند: شصت. قومی گفتند: چهل، و اصحاب حدیث بیشترین بر آنند که صد سال بود، لقول النبی (ص) لعبد اللَّه بن بسر: «یعیش قرنا»، فعاش مائة سنة. ,
مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ حقیقت تمکین راست داشتن آلت و عدت و قوت است. اگر کسی قدرت کتابت دارد، و آلت و ساز آن ندارد، متمکن نبود، چون ساز و آلت راست شد تمکن حاصل شد، و تعذر برخاست، پس قدرت ضد عجز است، و تمکن منافی تعذر. و قیل: مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ ای اعطیناهم من نعیم الدنیا و الامر و النهی من اهلها ما لم نعطکم. وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ سماء اینجا باران است. از بهر آن این نام بر باران نهادند که از زبر میآید. مِدْراراً یعنی متتابعا، من الدرور، و هو کثرته، من در یدر. مدرار نه آنست که شب و روز پیوسته ریزان بود، بلکه بوقت حاجت از پس یکدیگر چنان که لائق بود، و سبب نعمت باشد، ریزان بود. و مدرار اسمی است از اسماء مبالغت، و هو مفعال من الدرّ، یقال دیمة مدرار اذا کان مطرها کثیرا دارا، و هو کقولهم امرأة مذکار، اذا کانت کثیرة الولادة فی الذکور، و کذلک میناث فی الاناث. ,
1 قوله تعالی: أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ الایة. سر بخاک آورد امروز آنکه افسر بود دی
2 در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک تیرشان پروین گسل بود و سنانشان خون نگار
3 بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ نیزههاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تار تار
تن بدوزخ برد امسال آنکه گردن بود پار. ,
قوله تعالی: قُلْ بگو أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا جز از اللَّه خدای گیرم فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کردگار آسمانها و زمینها وَ هُوَ یُطْعِمُ و اوست که میخوراند وَ لا یُطْعَمُ و او را نخورانند، قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ بگو مرا فرمودند أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ که نخست کس باشم که گردن نهد، وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۴) و هان که از انباز گیرندگان نباشی. ,
قُلْ إِنِّی أَخافُ بگو که من میترسم إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی اگر گردن کشم از خداوند خویش، عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۵) ترسم از عذاب روزی بزرگوار. ,
مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ هر که آن عذاب از او بگردانند آن روز، فَقَدْ رَحِمَهُ ببخشود اللَّه بر وی وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ (۱۶) و آنست آن پیروزی آشکارا. ,
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ و اگر بتو رساند خدای گزندی فَلا کاشِفَ لَهُ باز برنده نیست آن را إِلَّا هُوَ مگر هم او، وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ و اگر بتو رساند نیکی، فَهُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱۷) او آنست که بر همه چیز توانا است. ,
قوله تعالی: قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا نزول این آیت بآن بود که کافران قریش رسول (ص) را دعوت کردند با دین پدران خویش، رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد که: یا محمد! ایشان را بگو که جز از اللَّه خدای گیرم بمعبودی؟ یا کردگاری شناسم بکار رانی؟ یا مولایی پسندم بنگهبانی؟ یعنی نکنم این، و نپسندم چنین، که کردگار و آفریدگار آسمانها و زمین خداست. «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ای خالقهما ابتداء و انشاء. و حقیقت فطرت ابتداء خلقت است. ابن عباس گفت: معنی فطرت نمی دانستم، تا آن گه که دو اعرابی خصومت گرفتند در چاهی، یکی گفت: انا فطرتها، یعنی أنشأت حفرها ابتداء، فعلمت انه مبتدی الخلقة، و منه ,
قول النبی (ص): «کل مولود یولد علی الفطرة». ,
درین خبر اشکالی است و غموضی، که لا بد است کشف آن کردن، و پرده غموض از روی آن برگرفتن، و بیان کردن، و آن آنست که بنزدیک اهل قدر فطرت درین خبر بمعنی دین و اسلام است، بقول ایشان این مناقض است مر آن را که مصطفی (ص) گفت: «الشقی من شقی فی بطن امه، و النطفة اذا انعقدت بعث اللَّه الیها ملکا یکتب اجله و رزقه، و شقی او سعید، و انه مسح ظهر آدم، فقبض قبضة، فقال: الی الجنة برحمتی، و قبض اخری فقال الی النار و لا ابالی». ,
و بمذهب اهل سنت اینجا بحمد اللَّه هیچ تناقض نیست، از بهر آنکه معنی فطرت نه اسلام است که ایشان میگویند، بلکه ابتداء خلقت است، قال اللَّه تعالی: فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ای مبدءها و منشئها، و قال تعالی: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها ای خلقة اللَّه التی خلق الناس علیها فی الابتداء. و آن فطرت آن عهد است که روز میثاق بر فرزندان آدم گرفت، و گفت: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؟ ایشان گفتند: «بلی». اکنون هر فرزند که در این عالم بوجود آید، بر حکم آن اقرار اول آید، و مقر باشد که او را صانعی و مدبری است، هر چند که او را بنامی دیگر میخواند، یا غیر او را میپرستد. در اصل صانع خلاف نیست، یقول اللَّه تعالی: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ. خلاف در صفت میافتد، بعضی مر صانع را صفت کنند بچیزی که نه سزای وی آنست، و بعضی غیر او را میپرستند تا سبب تقریب ایشان بود بوی، و بعضی غیر صانع بصانع اضافت میکنند چون زن و فرزند تعالی اللَّه عن جمیع ذلک علوا کبیرا. ,
قوله تعالی: قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا ابعد ما اکرمنی بجمیل ولایته اتولی غیره؟! و بعد ما وقع علیّ ضیاء عنایته انظر فی الدارین الی سواه؟! پس از آنکه آفتاب عنایت و رعایت از درگاه جلال و عزت بر ما تافت، و بی ما کار ما در دو جهان بساخت، و بمهر سرمدی دل ما بیفروخت، و بزیور انس بیاراست، و این تشریف داد که در صدر قبول گهی مهد ناز ما میکشند که «لعمرک»، گهی قبضه صفت بحکم عنایت بیان صیقل آئینه دل ما میکند که: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ، گهی مستوفی دیوان ازل و ابد حوالت قبول و ردّ خلق با درگاه ما میکند که: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. با این همه دولت و مرتبت و عنایت و رعایت چون سزد که دلم تقاضای دیگری کند! یا بدنیا و عقبی نظری کند! لا جرم دنیا را گفت: «مالی و للدنیا»! عقبی را گفت: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی، نه دنیا و نه عقبی بلکه دیدار مولی. ,
فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدایی که آفریدگار زمین و آسمان است، کردگار جهان و جهانیان است، دانای آشکارا و نهان است، نه روزی خوار است، که روزی گمار بندگان است، وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ له نعت الکرم، فلذلک یطعم، و له حق القدم فلذلک لا یطعم. ,
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ چنان که در آفرینش ضر یگانه و یکتا است، در دفع ضرّ هم یکتا است و بیهمتا. اگر عالمیان بهم آیند، و جن و انس دست در هم دهند، تا دردی که نیست پدید کنند نتوانند، یا دردی که هست بردارند بیخواست اللَّه راه بدان نبرند. درد و دارو را منهل یکی دان، نعمت و محنت را منبع یکی شناس، کفر و ایمان را مطلع یکی بین، در دایره جمع یک رنگ، در منازل تفرقت رنگارنگ، اینست که آن جوانمرد اندر نظم گفت: ,
4 بر دو رخ هم کفر و هم ایمان تراست در دو لب هم درد و هم درمان تر است.
قوله تعالی وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ و ازیشان کس است که مینیوشد بگوش سر بتو وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً و ما بر دلهای ایشان پوششها و غلافها افکندهایم أَنْ یَفْقَهُوهُ که حق را دریاوندی وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً و در گوشهای ایشان از حق شنیدن گرانی و بار افکندیم وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ و اگر هر نشانی که ما نمودیم به بینند لا یُؤْمِنُوا بِها بآن هم بنگروند. حَتَّی إِذا جاؤُکَ تا آن گه که آیند بتو، یُجادِلُونَکَ پیکار میکنند با تو، و حق را باز میدهند یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر گشتند میگویند إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۲۵) نیست این مگر افسانهای پیشینیان. ,
وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ و ایشان از رنجانیدن رسول خدا مردمان را باز میدارند، وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ و خود از استوار داشتن وی باز میایستند، وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ و هلاک نمیکنند مگر خویشتن را، وَ ما یَشْعُرُونَ (۲۶) و نمیدانند. ,
وَ لَوْ تَری و اگر تو بینی إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ آن وقت که ایشان را بر آتش باز دارند، فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ گویند ای کاشکی که ما را باز گذارندی، وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا و دروغ زن نگیرید، با سخنان خداوند خویش وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۲۷) و از گرویدگان بیم. ,
بَلْ باز نگذارند بَدا لَهُمْ آشکارا شد ایشان را ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ آنچه پنهان میداشتند پیش از این «۴» وَ لَوْ رُدُّوا و اگر ایشان را باز گذارندی با دنیا لَعادُوا باز گردیدندی لِما نُهُوا عَنْهُ هم باز آنکه گفته بودیم ایشان را که مکنید و میکردند وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (۲۸) و دروغ میگویند که اگر باز گذارندی ما تکذیب نیاریم و ایمان آریم. ,