قوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ مفاتح خزائن است، و مفاتیح مقالید. ,
مفاتح جمع مفتح و مفاتیح جمع مفتاح. وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ همانست که جای دیگر گفت: «لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، و این خزائن غیب آن پنج علماند که آنجا گفت: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ». ,
روی ابن عمر انّ النبیّ (ص) قال: «مفاتیح الغیب خمس لا یعلمها الّا اللَّه». ,
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ الی آخره این آیت جواب آن اعرابی است که پیش مصطفی شد، و معه ناقة، فقال: ان کنت نبیّا فأخبرنی عمّا فی بطن ناقتی هذه ذکر هو او أنثی؟ و ما الّذی یصیبنا غدا؟ و متی یمطر السّماء؟ و متی تقوم السّاعة؟ و متی اموت؟ فنزلت: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» الایة. ,
قوله تعالی: قَدْ نَعْلَمُ ما میدانیم إِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ که اندوهگن میکند ترا الَّذِی یَقُولُونَ آنچه میگویند ایشان فَإِنَّهُمْ لا یُکَذِّبُونَکَ ایشان دروغ زن نه ترا میگیرند وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ لکن آن ستمکاران بر خویشتن بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (۳۳) سخنان اللَّه را میباز دهند بشوخی. ,
وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ بدرستی که دروغ زن گرفتند ایشان رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ پیغامبران را پیش از تو فَصَبَرُوا شکیبایی کردند ایشان عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا بر آنچه ایشان را دروغ زن گرفتند و رنج نمودند حَتَّی أَتاهُمْ نَصْرُنا تا آن گه که بایشان آمد یاری دادن ما وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ و بدل کننده نیست سخنان خدای را، وَ لَقَدْ جاءَکَ و آمد بتو مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ (۳۴) از خبرهای فرستادگان ما آنچه آمد. ,
وَ إِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ و اگر چنانست که گران شد بر تو و بزرگ آمد ترا إِعْراضُهُمْ روی گردانیدن ایشان و نپذیرفتن فَإِنِ اسْتَطَعْتَ اگر توانی أَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ که راهی سازی در زمین أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ یا نردبانی سازی فرا آسمان فَتَأْتِیَهُمْ بِآیَةٍ تا بر آن در آسمان آیی، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ و اگر خدای خواهد لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی ایشان را همه بر راست راهی فراهم آرد فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ (۳۵) نگر تا ازیشان نباشی که نمیدانند. ,
إِنَّما یَسْتَجِیبُ پاسخ نیکو که کنند الَّذِینَ یَسْمَعُونَ ایشان کنند که بگوش دل میشنوند وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ و مردگان را خدای تواند برانگیزاند، و اوست که ایشان را برانگیزاند ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (۳۶) پس با وی برند ایشان را. ,
قوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ و بنزدیک اوست گنجهای غیب لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ نداند آن را مگر او وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ و میداند هر چه در خشک است و هر چه در آب وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ و بنیوفتد برگی از شاخی إِلَّا یَعْلَمُها مگر میداند آن را وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ و نه تخمی در تاریکیهای زمین او کنده یا افتاده که رست یا نرست وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ و نه هیچ تری و نه هیچ خشکی إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۵۹) مگر در نامهای پیدا و پیدا کننده. ,
وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ و اوست که شما را میمیراند بشب وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ و میداند آنچه میکردید بروز ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ آن گه شما را از آن خواب میبرانگیزاند در دانش خویش لِیُقْضی أَجَلٌ مُسَمًّی تا آنکه نامزد کرده شما را سپرده آید، و حق عمر شما بشما گزارده آید ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ آن گه با وی است بازگشت شما ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۶۰) و پس خبر کند شما را بکرد شما که میکردید. ,
وَ هُوَ الْقاهِرُ و اوست فرو شکننده و کم آورنده فَوْقَ عِبادِهِ زبر رهیگان خویش وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً و میفرو فرستد بر شما نگهبانان حَتَّی إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تا آن گه که بهر یکی از شما آید مرگی تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا بمیراند او را فرستادگان ما وَ هُمْ لا یُفَرِّطُونَ (۶۱) و ایشان نگذارند که وی نفس زند بیش از اندازه. ,
ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ آن گه باز برند ایشان را با خدای مَوْلاهُمُ الْحَقِّ آن خداوند ایشان بر راستی و سزاواری أَلا آگاه بید لَهُ الْحُکْمُ وی را است خواست و کار برگزارد وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ (۶۲) و اوست سبکبارتر همه دانایان و شمارندگان. ,
ابن عباس گفت: سورة الانعام جمله بمکه فرو آمد از آسمان مگر شش آیت: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ تا آخر سه آیت، و قُلْ تَعالَوْا تا آخر سه آیت. این شش آیت بمدینه فرو آمد، و باقی بیکبار اندر یک شب اندر مکه بمصطفی فرو آمد، و هفتاد هزار فریشته با وی، چنان که دو کناره عالم فرو گرفته بودند، و زجل تسبیح و تحمید ایشان بهمه عالم رسیده، و مصطفی (ص) آن ساعت بسجود درافتاده، و میگفت: سبحان اللَّه العظیم. ,
و در خبر است که هر آن کس که این سورة برخواند، آن فریشتگان جمله بر وی ثنا کنند، و درود دهند، و بثواب عظیم بشارت دهند. عمر خطاب گفت: «الانعام من نواجب او نجائب القرآن». علی بن ابی طالب (ع) گفت: «سورة الانعام من قرأها فقد انتهی فی رضا ربه». ,
جابر بن عبد اللَّه گفت: من قرأ ثلاث آیات من اول سورة الانعام بعث اللَّه الیه اربعین الف ملک، و کتب له مثل اعمالهم الی یوم القیامة، و نزل ملک من السماء السابعة، و معه مرزبّة من حدید، کلما اراد الشیطان ان یوحی فی قلبه شیئا ضربه بها ضربة کان بینه و بینه سبعون حجابا. فاذا کان یوم القیامة قال الرب عز و جل: عبدی! کل من ثمار جنتی، و استظل بظل عرشی، و اشرب من ماء الکوثر، و اغتسل من ماء السلسبیل، فأنا ربک و انت عبدی. ,
و در این سورة چهارده آیت منسوخ است چنان که رسیم بآن شرح دهیم، و آیات آن بعدد کوفیان صد و شصت و پنج آیت است، و سه هزار و هشتصد و پنجاه کلمه، و دوازده هزار و دویست و پنجاه و چهار حرف، و بیشترین آن حجت آوردن است بر مشرکان عرب، و بر مکذبان بعث و نشور، ازین جهت بیکبار فرو آمد که در معنی احتجاج همه یکسانست. ,
قوله تعالی وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ و ازیشان کس است که مینیوشد بگوش سر بتو وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً و ما بر دلهای ایشان پوششها و غلافها افکندهایم أَنْ یَفْقَهُوهُ که حق را دریاوندی وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً و در گوشهای ایشان از حق شنیدن گرانی و بار افکندیم وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ و اگر هر نشانی که ما نمودیم به بینند لا یُؤْمِنُوا بِها بآن هم بنگروند. حَتَّی إِذا جاؤُکَ تا آن گه که آیند بتو، یُجادِلُونَکَ پیکار میکنند با تو، و حق را باز میدهند یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر گشتند میگویند إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۲۵) نیست این مگر افسانهای پیشینیان. ,
وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ و ایشان از رنجانیدن رسول خدا مردمان را باز میدارند، وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ و خود از استوار داشتن وی باز میایستند، وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ و هلاک نمیکنند مگر خویشتن را، وَ ما یَشْعُرُونَ (۲۶) و نمیدانند. ,
وَ لَوْ تَری و اگر تو بینی إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ آن وقت که ایشان را بر آتش باز دارند، فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ گویند ای کاشکی که ما را باز گذارندی، وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا و دروغ زن نگیرید، با سخنان خداوند خویش وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۲۷) و از گرویدگان بیم. ,
بَلْ باز نگذارند بَدا لَهُمْ آشکارا شد ایشان را ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ آنچه پنهان میداشتند پیش از این «۴» وَ لَوْ رُدُّوا و اگر ایشان را باز گذارندی با دنیا لَعادُوا باز گردیدندی لِما نُهُوا عَنْهُ هم باز آنکه گفته بودیم ایشان را که مکنید و میکردند وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (۲۸) و دروغ میگویند که اگر باز گذارندی ما تکذیب نیاریم و ایمان آریم. ,
1 قوله تعالی بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان
الْحَمْدُ لِلَّهِ ستایش نیکو خدای را الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که او بیافرید آسمانها و زمین وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ و تاریکی شب آفرید و روشنایی روز ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا پس ایشان که کافر شدند بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (۱) آمدند و با خدای خویش انباز گفتند. ,
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ او آنست که بیافرید شما را مِنْ طِینٍ از گل ثُمَّ قَضی أَجَلًا آن گه درنگ را کیی ساخت وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ و کیی است نام زد کرده بنزدیک وی ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (۲) و آن گه شما که بیگانگاناید در شک میپیچید. ,
وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ و اوست اللَّه نام و در آسمانها است، وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ و نهان شما و آشکارای شما میداند در زمین وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ (۳) و میداند آنچه میکنید. ,
قوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ گشاینده دلها اوست. نماینده راهها اوست. نهنده داغها اوست. افروزنده چراغها اوست. یکی را چراغ هدایت افروزد. یکی را داغ ضلالت نهد. عنایتیان حضرت را چراغ سعادت افروزد. در رحمت گشاید. ,
بساط بقا گستراند. بر تخت رعایت نشاند. بزیور کرامت بیاراید که: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ». ,
باز راندگان ازل را داغ شقاوت نهد. در خذلان گشاید. زخم «لا بُشْری» زند که: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ». آری! کلید غیب بنزدیک اوست، و علم غیب خاصیّت اوست، هر کس را سزای خود دادن و جای وی ساختن کار اوست، ابن عطا گفت: کلیدها بنزدیک اوست، چنان که خود خواهد گشاید، و آنچه خود خواهد نماید. بر دلها در هدایت گشاید، بر همّتها در رعایت، بر زبانها در روایت، بر جوارح در طاعت. اهل ولایت را در کرامت گشاید. اهل مهر را در قربت گشاید. اهل تمکین را در جذب گشاید. ,
مؤمنان را در طاعت گشاید. اولیا را در مکاشفات، انبیا را در معاینات. ,
قوله تعالی: وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا الایة ,
قال ابو جعفر محمد بن علیّ: «لا تجالسوا اصحاب الخصومات و الاهواء، و الکلام فی اللَّه و الجدل فی القرآن، فأنّهم الذین یخوضون فی آیات اللَّه». ,
اصل دینداری و مایه مسلمانی دو حرف است: حق را قبول کردن، و از باطل برگشتن، و اوّل ورد و آخر ورد بهر دو حرف اشارت است. قبول کردن حق اینست که: «وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»، و اعراض از باطل اینست که: «وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ» میگوید با اهل هوی و بدعت منشینید، و سخن خایضان و مجادلان در قرآن مشنوید، که شنیدن سخن ایشان دل تاریک کند، و نشستن با ایشان روی توحید گردآلود کند، و زینهار که به هوای خود در آیات و صفات تصرّف نکنید، و از خوض پرهیزید، که خوض درختی است بیخ آن بدعت، ساق آن ضلالت، شاخ آن لعنت، برگ آن عقوبت، شکوفه آن ندامت، میوه آن حسرت. هر که در آیات خوض کند، خدا او را داور، و خصم او پیغامبر. ,
امروز از مسلمانان مهجور، و لعنت بر سر، و فردا نابینا، و منزل او سقر. هر که دیندار است و اسلام را نزدیک او مقدار است، و او را به اللَّه سر و کار است تا با مبتدعان و متنطعان و خایضان ننشیند، که اللَّه میگوید: فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ با ایشان منشینید، إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ که پس شما همچون ایشان باشید، ایشان کتاب و سنّت واپس داشتند، و معقول فرا پیش داشتند. دست در رای و قیاس و کلام زدند، تا در گمراهی افتادند. مصطفی (ص) گفت: «من مشی الی سلطان اللَّه فی الارض لیذله اذلّ اللَّه رقبته یوم القیامة»، و سلطان اللَّه فی الارض کتاب اللَّه و سنة نبیّه (ص). و قال (ص): «من تمسک بسنّتی عند فساد امّتی فله اجر مائة شهید». ,
قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ الایة الاصل منهمک فی الجحود، و النسل متصف بالتوحید، و الحق سبحانه و تعالی یفعل ما یرید. این عجب نگر پدر بتگر و پسر پیغامبر! پدر رانده با خواری و مذلّت! پسر خوانده با هزاران کرامت؟ پدر در قبضه عدل بداغ قطعیت بر راه نومیدی در لباس بیگانگی! پسر در سایه فضل در نسیم قرب بر راه پیروزی در لباس آشنایی! سبحان من یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ. فردا در انجمن قیامت در آن عرصه کبری چون ابراهیم را جلوه کنند، و با صد هزار نواخت و کرامت ببازار قیامت برآرند، آزر را بصفت خواری پیش پای وی نهند، از آنکه در دنیا چون ابراهیم در شکم مادر بود آزر تمنی کرد که: اگر مرا پسری نیکو آید، او را در پای نمرود کشم، و بتقرب پیش وی قربان کنم. وی نتوانست که دستش نرسید، و در حق اندیشه خود بجزاء آن برسید. این چنانست که مصریان چون جمال یوسف (ع) دیدند، بر من یزید داشته، هر کس آرزوی آن کردند که یوسف غلام وی بود. رب العزّة تقدیر چنان کرد که مسأله بازگشت، و مصریان همه بنده و رهی و چاکر وی گشتند. ,
وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اول او را ملکوت آسمان و زمین نمودند، تا از راه استدلال دلیل گرفت بر وجود صانع. در کوکب نگرست گفت: «هذا رَبِّی» ای: هذا دلیل علی ربی، لأن ربی لم یزل و لا یزال، و هذا قد أفل «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ». پس بآخر جمال حقیقت او را روی نمود، از راه استدلال و برهان بمشاهدت و عیان بازگشت. روی از همه بگردانید، گفت: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ، و جبرئیل را گفت: اما الیک فلا. اول عالموار شد، آخر عارف وار آمد. ,
واسطی گوید: خلق عالم بدو همیشوند، و عارفان ازو همی آیند. گفتا: اگر کسی گوید که: خدای را بدلیل شناسم، تو او را گوی دلیل را بچه شناختی؟ ,
بلی در بدایت از دلیل چاره نیست، چنان که بدایت راه خلیل بود. چون آن همه دلایل در راه خلیل (ع) آمد، کوکب و قمر و آفتاب، بهر دلیلی که میرسید در وی همی آویخت که: «هذا رَبِّی». چون از درجه دلایل برگذشت، جمال توحید بدیده عیان بدید. گفت: یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ، ای: من الاستدلال بالمخلوقات علی الخالق، فلا دلیل علیه سواه. همانست که آن مهتر دین گفت: «عرفت اللَّه باللّه و عرفت ما دون اللَّه بنور اللَّه»، و هو المشار الیه لقوله: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها». ,
قوله تعالی: أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ این رؤیت علم و اخبار است، کافران مکه را میگوید: نمیدانند و خبر نکردهاند ایشان را که ما پیش از ایشان از عهد آدم تا به نوح، و پس از نوح از عاد و ثمود و امثال ایشان از آن جهانیان و جهان داران چند هلاک کردیم، پس از آنکه ایشان را دسترس دادیم، و در زمین ممکّن گردانیدیم، با خواسته فراوان و تنها آبادان، و زندگانی دراز، و بطش تمام، و تمکین در بلاد و اقطار. ,
قرن نامی است گروهی را که در یک عصر باشند بهم مقترن، پیوسته یکدیگر، و در میان ایشان پیغامبری بود، یا خلیفهای که بجای پیغامبر بود، یا طبقهای از اهل علم که مرجع دین در آن با ایشان بود، تا این طبقه و آن گروه بر جای باشند پیوسته آن را قرن گویند، اگر روزگارشان دراز بود یا اندک هر دو یکسان بود، و دلیل بر این قول مصطفی (ص) است: «خیرکم قرنی» یعنی اصحابه، «ثم الذین یلونهم»، یعنی التابعین، «ثم الذین یلونهم» یعنی الذین اخذوا عن التابعین. ,
و روا باشد که روزگاری بر شمرده آن را نامزد کنند، پس اختلافست میان علما در کمیت آن. قومی گفتند: هشتاد سال. قومی گفتند: هفتاد. قومی گفتند: شصت. قومی گفتند: چهل، و اصحاب حدیث بیشترین بر آنند که صد سال بود، لقول النبی (ص) لعبد اللَّه بن بسر: «یعیش قرنا»، فعاش مائة سنة. ,
مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ حقیقت تمکین راست داشتن آلت و عدت و قوت است. اگر کسی قدرت کتابت دارد، و آلت و ساز آن ندارد، متمکن نبود، چون ساز و آلت راست شد تمکن حاصل شد، و تعذر برخاست، پس قدرت ضد عجز است، و تمکن منافی تعذر. و قیل: مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ ای اعطیناهم من نعیم الدنیا و الامر و النهی من اهلها ما لم نعطکم. وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ سماء اینجا باران است. از بهر آن این نام بر باران نهادند که از زبر میآید. مِدْراراً یعنی متتابعا، من الدرور، و هو کثرته، من در یدر. مدرار نه آنست که شب و روز پیوسته ریزان بود، بلکه بوقت حاجت از پس یکدیگر چنان که لائق بود، و سبب نعمت باشد، ریزان بود. و مدرار اسمی است از اسماء مبالغت، و هو مفعال من الدرّ، یقال دیمة مدرار اذا کان مطرها کثیرا دارا، و هو کقولهم امرأة مذکار، اذا کانت کثیرة الولادة فی الذکور، و کذلک میناث فی الاناث. ,