قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ این خطاب با جهودان و ترسایان است. ربّ العزّة ایشان را بایمان و توحید میخواند، و پذیرفتن رسالت محمد (ص) و اظهار نعت و اتّباع سنّت وی. میگوید: رسول ما با شما آمد، تا آنچه شما پنهان میکنید از آیت رجم و نعت و صفت محمد که در تورات و انجیل است وی پیدا و روشن کند بعد از آنکه از بسیاری که پنهان کردهاید درگذرد، و عفو کند، و شما را بدان نگیرد، و جزا ندهد. ,
آن گه صفت محمد (ص) کرد و قرآن که کتاب وی است، گفت: قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ نور اینجا پیغامبر است، چنان که جای دیگر گفت: نُورٌ عَلی نُورٍ ای: نبی مرسل بعد نبی، و از بهر آن او را نور نام کرد که چیزها روشن گرداند، و حقیقت هر کار و هر چیز بهر کس نماید، چنان که نور هر جای که بود روشنایی دهد، گفتار و کردار دلها را روشنایی افزاید. ,
و کِتابٌ مُبِینٌ اینجا قرآن است که در آن بیان حلال و حرام است، و روشنایی دل و جان است، و نجات خلق در پذیرفتن آن و کار کردن بآنست. مصطفی (ص) گفت: «ان هذا القرآن من اللَّه، و هو النّور المبین، و هو الشّفاء النّافع، فیه نبأ من قبلکم، و خبر من بعدکم، و حکم ما بینکم، و هو الفصل لیس بالهزل، من ترکه من جبّار قصمه اللَّه، و من ابتغی الهدی فی غیره اضلّه اللَّه، و هو حبل اللَّه المتین، و هو الذکر الحکیم، و هو الصّراط المستقیم، من قال به صدّق، و من عمل به اجر، و من حکم به عدل، و من دعا الیه هدی الی صراط مستقیم». ,
و قال (ص): «القرآن سبب، طرفه بید اللَّه عز و جل، و طرفه بأیدیکم، فتمسّکوا به فانکم لا تضلون و لا تهلکون ابدا». ,
قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً الی قوله وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ این آیت وصف رسول خداست، و دلیل علم و حلم وی در آن پیداست، فاظهار ما ابدی دلیل علمه، و العفو عمّا اخفی برهان حلمه. آنچه از اسرار ایشان اظهار کرد، دلیل است بر کمال نبوّت، و صحّت رسالت، و علم بیشبهت، و آنچه عفو کرد از آن نفاق که ایشان در دل داشتند، و بظاهر خلاف آن مینمودند، و رسول خدا از آن خبر داشت، و پرده از روی کار برنداشت، آن دلیل بر خلق عظیم و حلم کریم وی. و نشان کمال حلم وی آنست که روزی در مسجد مدینه نشسته بود، اعرابیی درآمد از قبیله بنی سلیم، و در میان جامه خویش سوسماری پنهان کرده بود، و با رسول خدا سخن درشت گفت، چنان که اجلاف عرب گویند بیمحابا، گفت: یا محمد به لات و عزی که من هرگز کس از تو دروغ زنتر ندیدهام، نه از مردان نه از زنان. یا محمد بلات و عزّی که در روی زمین بر من از تو دشمنتر کس نیست. عمر خطاب حاضر بود. از آن ناسزای که میشنید خشم گرفت، برخاست، گفت: یا رسول اللَّه! دستوری ده تا این دشمن خدا و رسول خدا بتیغ خویش سر بردارم، و پشت زمین از نهاد وی پاک گردانم. یا رسول اللَّه! آرام و سکون در دل عمر کی آید! و در تو سخن ناسزا از زبان بیگانه میشنود؟ رسول خدا نرمک فرا عمر گفت که: یا عمر ساکن باش، و او را یک ساعت بمن فرو گذار. آن گه روی فرا اعرابی کرد، گفت: ای جوانمرد! این سخن بدین درشتی چرا میگویی؟ نمیدانی که من در آسمان و زمین امینم؟! و پسندیده جهانیانم؟! و دست مؤمنانم؟! و تیمار بر ایشانم؟! مرا زشت مگوی، که نه خوب بود. ,
اعرابی از آن درشتی لختی را کم کرد، گفت: یا محمد! مرا ملامت مکن بر آنچه گذشت. بلات و عزّی که بتو ایمان نیارم، تا این سوسمار براستی تو گواهی ندهد! رسول خدا در آن سوسمار نگرست. سوسمار بتواضع پیش آمد، و سرک میجنبانید که: چه فرمایی یا محمد؟ رسول گفت: «یا ضبّ من ربّک؟» ,
3 ای سوسمار خدای تو کیست؟ سوسمار بزبان فصیح جواب داد که: خدای من جبّار کائناتست. خالق موجوداتست.
مقدر احیان و اوقاتست. دارنده زمین و سماوات است. فرمان و سلطان وی در آسمان و زمین و برّ و بحر و فضا و هوا روانست. آن گه گفت: «و من انا یا ضب»؟ ,
قوله تعالی: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ بر ایشان خوان: نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ خبر دو پسر آدم، بِالْحَقِّ براستی و پیغام من، إِذْ قَرَّبا قُرْباناً آن گه که قربان کردند هر دو، فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما بپذیرفتند قربان از یکی از ایشان دو، وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ و نپذیرفتند از آن دیگر، قالَ گفت: لَأَقْتُلَنَّکَ لا بد ترا بکشم، قالَ جواب داد: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (۲۷) اللَّه که کردار پذیرد، از پرهیزگاران و راستان پذیرد. ,
لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ ار چنانست که دست گذاری بمن، لِتَقْتُلَنِی تا مرا کشی، ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ من آن نهام که دست گذارم بتو، لِأَقْتُلَکَ تا ترا کشم، إِنِّی أَخافُ اللَّهَ من میترسم از خدای، رَبَّ الْعالَمِینَ (۲۸) خداوند جهانیان. ,
إِنِّی أُرِیدُ من میخواهم، أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ که بآن باز آیی که گناه مرا بری و گناه خود، فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ تا از دوزخیان باشی از اهل آتش، وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ (۲۹) و پاداش ستمکاران اینست. ,
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ، بفرمان آورد و خوشمنش کرد و دلیر تن وی او را، قَتْلَ أَخِیهِ کشتن برادر خویش را، فَقَتَلَهُ و بکشت او را، فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ (۳۰) تا از زیانکاران شد. ,
قوله تعالی و تقدّس: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ این دو پسر آدم یکی هابیل است و دیگر قابیل، و قیل قاین و هو الاصح و آدم را علیه السلام چهل فرزند بود به بیست بطن بیامده، هر بطنی پسری و دختری مگر شیث که مفرد آمد بیهمبطنی که با وی بود، و اوّل فرزند که آمد وی را، قابیل بود، و توأمه وی اقلیمیا، دوم هابیل، و توأمه وی لوذا، و آخر فرزندان عبد المغیث بود، و توأمه وی امة المغیث. ,
پس ربّ العالمین در نسل آدم برکت کرد، و بسیار شدند فرزند فرزندان، چنان که آدم چهل هزار ازیشان بدید، پس از دنیا بیرون شد. و در مولد قابیل و توأمه وی اختلافست علما را، قومی گفتند: در بهشت بود پیش از آنکه بزلّت در افتاد، و حوا در آن ولادت هیچ درد زه و رنج طلق و اثر نفاس ندید، از آنکه در بهشت قاذورات نبود. پس چون بزمین آمد بهابیل و توأمه وی یار گرفت، و بولادت ایشان رنج و نفاس دید، چنان که زنان بینند. قومی گفتند: ولادت ایشان در بهشت نبود که هم در زمین بود، پس از آنکه از بهشت بیرون آمد بصد سال، پس چون بحدّ بلوغ رسیدند، فرمان آمد از حق جلّ جلاله بآدم که خواهر هابیل بزنی بقابیل ده، و خواهر قابیل بهابیل، و در شرع وی روا بود که پسر این بطن، دختر آن بطن دیگر بزنی کردی. یا دختر هر بطنی که خواستی، مگر توأمه خویش که هم بطن وی بود، این یکی روا نبود. ,
آدم این پیغام ملک جلّ جلاله با حوا بگفت، و حوّا با هر دو پسر گفت. ,
هابیل رضا بداد و پیغام خدای را گردن نهاد، و قابیل خشم گرفت، و فرمان نبرد، و گفت: این آدم میکند نه خدای میفرماید، و من خواهر خود بزنی بهابیل ندهم، که خواهر من نیکوتر است، و کانت اجمل بنات آدم. من او را خود بزنی کنم، و من بدو سزاترم، که ولادت ما در بهشت بوده، و ولادت ایشان در زمین، و مرا و خواهرم را بر ایشان فضل و شرف است، و بدان رضا ندهم که بوی دهند. آدم گفت: حلال نیست که تو وی را بزنی کنی. خواهر هابیل ترا حلال است، و فرموده خدای است. جواب داد که: این رای تو است نه فرموده خدای، و من نشنوم، و فرمان نبرم. ,
قوله تعالی: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ الایة قصه دو برادر است از یک پدر، یکی صاحب دولت، بر بساط ولایت، در منزل قربت، نسیم مشاهدت یافته، و از یاد خود با یاد حق پرداخته، و آن دیگر برادر از بیدولتی در مغاک وحشت و مذلّت افتاده، و گرد بیگانگی بر رخسار تاریک وی نشسته، و نامش سر جریده اشقیا گشته. ,
چه توان کرد! کار نه بآنست که از کسی کسل آید، وز کسی عمل، کار بآنست که تا خود چه رفت در ازل! مثال آن دو برادر از یک پدر، دو شاخ است از یک درخت، یکی شیرین و یکی تلخ. تلخ هم از آن آب خورد که شیرین خورد، و تلخ را جرمی نبوده که تلخ آمد. شیرین را هنری نبوده که شیرین آمد. آن بارادت آمد و این بمشیت. نه آن را علت بود نه این را وسیلت. ,
پیر طریقت گفت: «الهی! آن را که نخواستی چون آید، و او را که نخواندی کی آید. ناخوانده را جواب چیست؟ و ناکشته را از آب چیست؟ تلخ را چه سود گرش آب خوش در جوار است، و خار را چه حاصل از آن کش بوی گل در کنار است. آری نسب نسب تقوی است، و خویشی خویشی دین». مصطفی (ص) سلمان را نسب تقوی درست کرد، و او را در خود پیوست، گفت: «سلمان منا اهل البیت، من اراد أن ینظر الی عبد نوّر اللَّه قلبه فلینظر الی سلمان»، و بو لهب عم رسول بود، ببین تا از نسب قریش و قرابت رسول او را چه سود بود! تا بدانی که کار توفیق و عنایت دارد نه نسب و لحمت. ,
لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ هابیل گفت: مر برادر خویش را که: اگر تو مرا بکشی، من ترا نکشم، که ترا حسد دادند، و مرا تقوی. ,
قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، اتَّقُوا اللَّهَ بپرهیزید از خشم و عذاب خدای، وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ و بوی نزدیکی جویید، وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ و باز کوشید با دشمن وی از بهر وی، لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۳۵) تا مگر بر راه پیروزی بمانید. ,
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند، لَوْ أَنَّ لَهُمْ اگر ایشان را بود، ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً هر چه در زمین چیز است همه، وَ مِثْلَهُ مَعَهُ و هم چندان با آن، لِیَفْتَدُوا بِهِ و خواهندی که خود را بآن باز خریدندی، مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ از عذاب روز رستاخیز، ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ نپذیرندی از ایشان، وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۳۶) و ایشانراست عذابی درد نمای. ,
یُرِیدُونَ میخواهند، أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ که بیرون آیندی از آتش، وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنْها و ایشان از آتش بیرون آمدنی نهاند، وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ (۳۷) و ایشانراست عذابی پاینده. ,
وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ دزد اگر مرد است و اگر زن، فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما دست ایشان ببرید، جَزاءً بِما کَسَبا پاداش بآن دزدی که کردند، نَکالًا مِنَ اللَّهِ نکالی است از اللَّه، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۳۸) و خدا توانای است دانای راست دان. ,
قوله تعالی و تقدس: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ معنی توسل تقرب است، یقال: توسلت الی فلان ای تقربت الیه، و گفتهاند: معنی وسیلت محبت است، ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ ای تحبّبوا الی اللَّه، میگوید: ای شما که مؤمنانید، دوست خدا باشید، و بوی تقرب کنید، و نزدیکی جویید باخلاص اعمال، و اجتناب محارم، و احسان با خلق، و گفتهاند: وسیلت درجه عظیم است در بهشت ساخته از بهر مصطفی (ص)، و فی ذلک یقول النبی (ص): «سلوا اللَّه لی الوسیلة، فانها درجة فی الجنة، لا ینالها الا عبد واحد، و أرجو ان اکون انا هو»، و عن علی بن ابی طالب (ع)، قال: «ان فی الجنّة لؤلؤتین الی بطنان العرش، واحدة بیضاء، و الأخری صفراء، فی کل واحدة منهما الف غرفة، فالبیضاء هی الوسیلة لمحمد (ص) و اهل بیته، و الصفراء لابراهیم (ع) و اهل بیته. ,
و نظیر هذه الایة قوله تعالی و تقدس: أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ. یقال: و سل یسل وسیلة، فهو واسل، و جمع الوسیلة وسائل. وسائل آن وسائط است که میان رهی و مولی پیوستگی را نشانست، و سبب اتصال بنده بمولی آنست. وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ ای فی طاعته، لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ای تظفرون بعدوّکم و تسعدون فی آخرتکم. ,
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ ای ضعفه معه، لِیَفْتَدُوا بِهِ ای لیفتدوا به انفسهم. مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَةِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ. ,
قال النبی (ص): «یقال للکافر یوم القیامة: أ رأیت لو کان لک مثل الارض ذهبا لکنت تفتدی به؟ فیقول: نعم. فیقال قد سئلت ایسر من ذلک». ,
قوله تعالی و تقدّس: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اینت نداء کرامت، و اینت خطاب با لطافت. اینت نظم بر آفرین، و بر دلها شیرین، آشنایی را سبب، و روشنایی را مدد. ایمن کردن از دوری، و اجابت را دستوری. میگوید: ای شما که مؤمنانید، و رسالت را شنیدید، و گردن نهادید، و واسطه پسندیدید، اتَّقُوا اللَّهَ بترسید از خدای، بپرهیزید از خشم او، و بیندیشید ازو، که همه ازو: قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. در عالم بمهربانی و بندهنوازی که چنو امید عاصیان بدو، درمان بلاها ازو، فخر کردن نه مگر بنام او، و بر آسودن نه مگر بنشان او، رستگی و پیوستگی نه مگر بهدایت و رعایت او، اینست که گفت جلّ جلاله: وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وسیلت نزدیکیست، و نزدیکی سبب پیوستگی و رستگی است. وسیلت آن وسائط است که میان بنده و مولی دوستی را نشانست، و سبب اتصال میان ایشان عیانست. آن چیست که وصلت و اتصال بآنست؟ ,
بزرگ داشتن امر، و شکوه داشتن نهی، و شفقت بر خلق، و خدمت حق، و کوشیدن در ابواب نوافل، و عمارت کردن جان و دل. کوشیدن در ابواب نوافل بسه چیز توان: یکی نظر اللَّه بیاد داشتن، دوم روزگار خود از ضایعی دریغ داشتن، سیوم درویشی خویش در موقف عرض بشناختن. و چون نظر اللَّه یاد داری از متقیانی. چون روزگار خود را از ضایعی دریغ داری از عابدانی. چون درویشی خویش در موقف عرض بشناسی از خاشعانی. ,
عمارت دل بسه چیز توان: بشنیدن علم، و کم آمیختن با خلق، و کوتاهی امل. تا در سماع علمی در حلقه فریشتگانی. تا از خلق برکناری، در شمار معصومانی. تا با کوتاهی املی از جمله صدیقانی. ,
وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ میگوید: بخدای نزدیکی جویید شما که عابدانید بفضائل، شما که عالمانید بدلائل، شما که عارفانید بترک وسائل، وسیلت عابدان چیست: التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الی آخره. وسیلت عالمان چیست: أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. وسیلت عارفان چیست: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ. وسیلت عابدان معاملت است. وسیلت عالمان مکاشفت است. وسیلت عارفان معاینت است. وسیلت عابدان راستی است. وسیلت عالمان دوستی است. وسیلت عارفان نیستی است. وسیلت عابدان یادی است بنیاز. ,
قوله تعالی إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ ما فرو فرستادیم تورات را، فِیها هُدیً وَ نُورٌ در آن راه نمونی است و روشنایی، یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ تا حکم میکند بآن پیغامبران، الَّذِینَ أَسْلَمُوا ایشان که گردن نهادهاند خدای را بر دین راست، لِلَّذِینَ هادُوا اینان را که برگشتند از راه، وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ و ربّانیان و دانشمندان ایشان، بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ بآن کتاب خدای که فرا ایشان سپرده بودند، وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ و ایشان بر آن گواهان بودند، فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ شما از ایشان مترسید، وَ اخْشَوْنِ و از من ترسید، وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا و بسخنان من بهای اندک مخرید، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ و هر که حکم نکند بآنکه اللَّه فرو فرستاد، فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ (۴۴) کافران ایشانند. ,
وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ و نبشتیم بر ایشان، فِیها در آن تورات، أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ که در قصاص تن برابر تن است، وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ و چشم بچشم، وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ و بینی بر بینی، وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ و گوش بگوش، وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ و دندان بدندان: وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ و همه خیمها را قصاص هم چنان، فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ هر که قصاص ببخشد، و عفو کند، فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ آن عفو سترنده است گناهان این عفو کننده را، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ و هر که حکم نکند بآنچه خدای فرستاد، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۴۵) ایشان ستمکارانند بر خویشتن. ,
وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ و پس ایشان فرا داشتیم بر پیهای ایشان، بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ و پدید آوردیم عیسی مریم، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ گواهی استوار دار آن را که پیش روی فرا بود از تورات، وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ و وی را انجیل دادیم، فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ در آن راهنمونی است و روشنایی، وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ و گواهی استوار دار آن را که پیش وی فرا بود از تورات، وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (۴۶) و راه نمونی و پندی پرهیزگاران را. ,
وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ و اهل انجیل را گوی تا حکم کنند، بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ بآنچه اللَّه فرو فرستاد در آن، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ و هر که حکم نکند بآنچه خدای فرو فرستاد، فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۴۷) فاسقان ایشانند. ,
قوله تعالی: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ یعنی علی موسی (ع)، فِیها هُدیً ای بیان الحکم الّذی جاءوا یستفتونک فیه من الرجم، وَ نُورٌ یعنی و بیان انّ امرک حق یا محمد، و حکمک صدق. میگوید: یا محمد ما تورات بموسی (ع) فرو فرستادیم و حکم رجم که جهودان از تو میپرسند، در آن تورات بیان کردهایم، و نیز وانمودیم و بیان کردیم که: فرمان تو و حکم تو در آن مسأله رجم و غیر آن حق است و راست. ,
یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ من لدن موسی الی عیسی، از روزگار موسی تا بروزگار عیسی پیغامبرانی که بودند همه همان حکم کردند. آن گه صفت آن پیغامبران کرد، گفت: الَّذِینَ أَسْلَمُوا، و این نه آن اسلام است که ضد کفر باشد، که پیغامبران خود باصل مسلمان بودهاند، و حاجت بدان نباشد که گویند مسلمان گشتند، بلکه این اسلام بمعنی تسلیم و انقیاد است، یعنی انقادوا لحکم التوراة، و سلّموا لما فیها من احکام اللَّه، و ترکوا تعقیب ذلک بکثرة السؤال، حکمی که خدای کرد در تورات تسلیم کردند، و گردن نهادند. و پذیرفتند، و از آن بنپیچیدند، و پنهان نکردند، و سؤالها نکردند. این همچنانست که حکایت کرد از ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام: رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ یعنی مسلمین لامرک، منقادین لحکمک بالنیة و العمل. جای دیگر گفت: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ یعنی سلّمت لامره، و هم ازین بابست: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. و روی ان النّبی (ص) اذا اوی الی فراشه. قال: «اسلمت نفسی الیک». ,
لِلَّذِینَ هادُوا یعنی تابوا من الکفر، و هم بنو اسرائیل الی زمن عیسی، میگوید: آن پیغامبران که صفت ایشان تسلیم و انقیاد بود همین حکم کردند بنی اسرائیل را که از کفر توبت کرده بودند، تا بروزگار عیسی (ع). وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ و دانشمندان و عالمان از اولاد هارون که علم تورات ایشان را درآموختند، و حفظ آن از ایشان درخواستند، و میدانند که از نزدیک خدا است و بر آن گواهند، همان میکنند که پیغامبران میکنند. ربانیون عامتر است از احبار، که همه ربّانیان احبارند و نه هر حبری ربّانی باشد، و در اشتقاق آن قول اختلاف است. قومی گفتند: از حبر گرفتهاند، الّذی یکتب به، و الاحبار کتبة العلم. ,
4 قومی گفتند: حبر و حبر بمعنی جمال است و هیئت، و منه الحدیث: «یخرج رجل من النّار، ذهب حبره و سبره»