10 اثر از ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رشیدالدین میبدی / کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی / ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار

۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی

قوله تعالی: وَ سارِعُوا خداوند بزرگوار، جلیل و جبّار، کریم و غفّار، کردگار نامدار، حکیم راست‌دان، علیم پاکدان، مهربان کاردان، جلّ جلاله و تقدّست اسماءه، و توالت آلائه، و تعالت صفاته و نعماءه، و عظمت کبریاءه، بندگان را بخطاب کرامت با هزاران لطافت مینوازد، و کارشان میسازد، و راهشان بسوی خود مینماید و میخواند که: وَ سارِعُوا بشتابید بندگان من، و بکوشید رهیگان من، پیشی جویید دوستان من، که کار پیشوایان دارند و دست سابقان بردند. وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ، فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ بنده من! هر چه بند است از راه بردار، و با کس پیوند مدار، و نجا المخفون بکاردار، تا بسابقان در رسی، باشد که روزی سر ببالین أمن باز نهی، و از اندوه فرقت باز رهی. آری! جلیل کاری است و عزیز حالی بسابقان در رسیدن، و در سبکباران پیوستن! و لکن بس طرفه کاریست گنجشک را با باز پریدن، و زمن را با سوار دویدن! ,

2 باطن تو کی کند با مرکب شاهان سفر تا نگردد رای تو بر مرکب همت سوار؟

ای مسکین! همراهی سابقان جویی، و صحبت مردان خواهی، و چشمت بر نام و ننگ و راهت پر از فخر و عار. ,

4 پای بر دنیا نه و بر دوز چشم از نام و ننگ دست در عقبی زن و بربند راه فخر و عار

قوله تعالی: قَدْ خَلَتْ گذشت و بود، مِنْ قَبْلِکُمْ پیش از شما، سُنَنٌ نهادهای روزگار، فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ بروید در زمین و بر رسید، فَانْظُروا بنگرید و برسید، کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (۱۳۷) چون بود سرانجام ایشان که پیغامهای من دروغ شمردند، و رسانندگان مرا استوار نگرفتند. ,

هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ این بیان کردن و پیدا آوردنی است مردمان را، وَ هُدیً و راه نمونی، وَ مَوْعِظَةٌ و پندی، لِلْمُتَّقِینَ (۱۳۸) پرهیزگاران را. ,

وَ لا تَهِنُوا و سست مگردید، وَ لا تَحْزَنُوا و اندوهگین مبید، وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ و شما آخر برترید و غالب آیید، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۳۹) (چنین کنید و چنین دانید) اگر گرویدگانید. ,

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ اگر بشما رسید امروز خستگی، فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ رسید بآن قوم، قَرْحٌ مِثْلُهُ خستگی هم چنان که بشما رسید، وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ و این روزگار آنست، نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ که میگردانیم آن را میان مردمان بر دول. ,

قوله تعالی: قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ این افتتاحی دیگر است ذکر قصّه وقعه احد را، و تعزیت است دلهای مؤمنان را. میگوید: پیش از شما در جهان سنّتها بود، یعنی: سنن الأیّام فی تداولها، عادتها و خویهای روزگار در حال گردی و روزگردی میان جهانیان، بنیک و بد، گاه شادی و گاه اندوه، گاه راحت و گاه محنت، گاه آسانی و گاه شدّت. و اگر خواهی اضافت سنّت به اللَّه بری، یعنی سنن اللَّه فی خلقه. میگوید: پیش از شما بود در جهان سنّتها و نهادهای اللَّه در کار راندن میان جهانیان، گاه آزمودن اهل حق بدولت اهل باطل، و دولت بازگردانیدن از اهل باطل با اهل حق، و آخر بعاقبت پیروزی اهل حق بر اهل باطل. ,

فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ بروید در زمین و در سرانجام کار بیگانگان نگرید که ایشان را چون زمان دادیم و فرو گذاشتیم! و آن گه بعاقبت چون کشتیم و بیفکندیم! و اهل حق را نصرت دادیم. شکستگان روز احد را میگوید که: با شماهمان کنیم، کافران را فرو گذاریم تا زمان ایشان برسد. آن گه بعاقبت ایشان را هلاک کنیم و مصطفی (ص) و مؤمنان را نصرت دهیم. ,

هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ میگوید: این قصّه که رفت و این شرح که دادیم درین آیت عبرت نمودنی است مردمان را و تعزیت کردن، و دلها را آرام دادن، و از عواقب نشان دادن. و اگر خواهی «هذا» اشارت به قرآن نهی. و متّقیان در آخر آیت متّقیان امت محمد (ص) اند علی الخصوص. یعنی که این قرآن ایشان را روشنایی است و راه نمونی، بیان من العمایة، و هدی من الضّلالة، و موعظة من الجهالة لامّة محمّد خاصّة. ,

وَ لا تَهِنُوا فرا مقاتلان روز احد میگوید: پشت مدهید و از دست فرو میفتید و از آنچه بر شما رفت از هزیمت و مصیبت اندوهگن مبید. آن روز هفتاد مرد از انصار کشته شدند و پنج مرد از مهاجرین. یکی حمزة بن عبد المطلب، دوم مصعب بن عمیر صاحب رایت رسول خدا (ص)، سوم عبد اللَّه بن جحش ابن عمّة رسول اللَّه، چهارم عثمان بن شماس، پنجم سعد مولی عتبه. و هفتاد مرد دیگر را مجروح کردند، ازیشان یکی علی بن ابی طالب (ع) بود. بر وی شصت و اند جراحت بود. ,

قوله تعالی: قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا ای اعتبروا و انظروا کیف فعلنا بمن والی، و کیف انتقمنا ممّن عادی. میگوید درنگرید بندگان من! عبرت گیرید رهیگان من! پند پذیرید دوستان من! دیده بصائر برگمارید، نظر عبرت و فکرت بکار دارید، تا ببینید لطف من با دوستان من و قهر من بر دشمنان من. آن لطف اثر فضل ماست، و این قهر نشان عدل ماست، ار فضل کنیم سزاست، ور عدل کنیم رواست که خداوندی و پادشاهی بحقیقت ما راست. اثر فضل ما بود که آدم صفی را بر کشیدیم و بنواختیم، و بی سابقه طاعت با وی کرامتها کردیم و علم دادیم و مسجود فرشتگان کردیم، و بجوار خود بحظیره قدس رسانیدیم آن گه آن زلّت که از وی برفت ازو درگذاشتیم، و عذر بنهادیم، و رقم اصطفائیّت و اجتبائیّت کشیدیم، که «ثمّ اجتباه ربّه، فتاب علیه و هدی». نشان عدل ما بود که ابلیس نومید را براندیم، و مهجور مملکت کردیم، و بآن سر فرازی که کرد و کبر که آورد عبادت چندین هزار ساله بباد بردادیم، و این رقم کفر بر وی کشیدیم که: وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ. اثر فضل ما بود که نوح را از دست دشمن و زخم ایشان برهاندیم، و از بهر وی کشتی ساختیم، تا از عذاب طوفان ایمن کردیم. ,

نشان عدل ما بود که قوم نوح را یکبارگی بآب بکشتیم، و بسیط زمین را از نجاست کفر ایشان بشستیم. اثر فضل ما بود که ابراهیم را بدوست خود گرفتیم و پدر پیغامبران و پیشوای ملت خود کردیم، و آتش بر وی بوستان چون گلستان کردیم. ,

و نشان عدل ما بود که نمرود طاغی را از درگاه خود براندیم، و چون خواست که قربان کند از بهر ما دست ردّ بسینه وی باز نهادیم و نپذیرفتیم، و بآن سرکشی و جبّاری که بود بدست پشه‌ای هلاک کردیم. اثر فضل ما بود که موسی کلیم را با پشمینه‌ای و عصائی بخود نزدیک کردیم، بکوه طور برآوردیم و همراز خود کردیم. نشان عدل ما بود که فرعون بی‌عون را از تخت و تاج در ربودیم و او را و جمله قبطیان را بآب بکشتیم، و خانها و زیورهای ایشان رایگان به بنی اسرائیل سپردیم. اثر فضل ما بود که صدر دولت یتیم بو طالب از هفت آسمان برگذاشتیم، و مقام محمود و عرش عظیم منزلگاه وی کردیم، و لقاء و رضاء خود و شفاعت امّت تحفه وی ساختیم. نشان عدل ما بود که عقبة و عتبة و امیة و شیبة و ولید مغیرة و ابو جهل پر جهل را و جمله صنادید قریش را به اسفل السّافلین فرو بردیم، و ظلمت کفر ایشان با طیّ ادبار خود بردیم، و نقاب تعزّز از چهره جمال اسلام فرو گشادیم، و بسیط زمین بجمال شرع نبوی و رسالت. محمد (ص) عربی بیاراستیم و بپرداختیم، و این ندا در عالم دردادیم: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ. ,

4 سائق و قائد صراط الدّین به ز قرآن مدان و به ز اخبار

قوله تعالی: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ الآیة... و نیست محمد (ص) مگر فرستاده‌ای از مردمان، قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ پیش ازو فرستادگان فراوان گذشتند، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ اگر او بمرد یا بکشتند، انْقَلَبْتُمْ عَلی‌ أَعْقابِکُمْ شما باز میگردید به پس باز، وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی‌ عَقِبَیْهِ و هر که باز گردد بر دو عقب خویش، فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً نگزاید خدای را هیچ چیز، وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ (۱۴۴) و آری پاداش دهد خدای سپاسداران را. ,

وَ ما کانَ لِنَفْسٍ و نبود و نیست هیچ تن را و هیچ کس را، أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ که بمیرد مگر بخواست خدا و دانش او، کِتاباً مُؤَجَّلًا نبشته‌ایست و انداخته‌ای نامزد کرده که کی، وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا و هر که ثواب این جهانی خواهد، نُؤْتِهِ مِنْها بدهیم او را از آن، وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ و هر که ثواب آن جهانی خواهد، نُؤْتِهِ مِنْها بدهیم او را از آن. وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ (۱۴۵) و آری ثواب دهیم سپاسداران را. ,

وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ ای بسا پیغامبرا، قاتَلَ مَعَهُ که با وی جنگ کردند، رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ سپاههای فراوان، فَما وَهَنُوا سست نگشتند و تن بندادند، لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ آن را که بایشان رسید در راه خدا، وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا سست و بد دل نشدند و از دست فرو نیفتادند، وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (۱۴۶) و اللَّه دوست دارد شکیبایان را. ,

وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا و نبود سخن ایشان مگر آنکه گفتند: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا خداوند ما! بیامرز ما را گناهان ما، وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا و گزاف‌کاری ما در کار ما، وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا و بر جای دار و محکم بر ایستادن‌گاه ما در سبیل خویش، وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (۱۴۷) و یاری ده ما را بر گروه ناگرویدگان. ,

قوله تعالی: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ. الآیة... مفسّران گفتند: سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی (ص) آن روز که بغزاء احد بیرون شد چون بمقام رسید بشعبی از شعبهای احد فرو آمد، و پنجاه مرد تیرانداز از لشکر خود برگزید، و عبد اللَّه بن جبیر انصاری برادر خوات جبیر بر سر ایشان امیر کرد، و ایشان را بپایان کوه بر گذرگاه دشمن بداشت، و گفت: اگر بینید که ما را نصرت است یا هزیمت، هر چون که باشد، شما از اینجا مروید و برمگردید مبادا که برگردید و آن گه دشمن از پس در آید و ما را دریابد. پس لشکر قریش در رسید. خالد بن ولید بر میمنه ایشان، و عکرمة بن ابی جهل بر میسره ایشان و زنان قریش نیز با ایشان بیرون آمده، دف میزدند و شعر میگفتند، چنان که عادت ایشان بود. مصطفی (ص) و یاران حمله بردند، و کافران را هزیمت کردند، و قومی را بکشتند. از ایشان یکی ابی بن خلف جمحی بود، وقتی رسول خدا (ص) را گفته بود مرا مادیانی است وی را علف میدهم و نیکو میدارم تا بر پشت آن ترا کشم. رسول خدا جواب داد که من ترا کشم انشاء اللَّه. پس روز احد، ابی بن خلف نزدیک رسول (ص) درآمد و قصد وی میکرد، رسول خدا (ص) بگذاشت تا نزدیک درآمد، حربه‌ای ستد از حارث بن الصمة و بر گردن وی زد از اسب بیفتاد. چنان که گاو بانگ میکرد و میگفت: «قتلنی محمد.» ,

قوم وی وی را بر گرفتند، گفتند: مترس، باکی نیست، و ضربت کشنده نیست. ,

جواب داد که: چه جای اینست، اگر محمد خیو بر من افگندی مرا بکشتی، که از وی شنیدم که من ترا بکشم. دیگر روز آن بدبخت از آن زخم بمرد. و حسان بن ثابت در وی میگوید: ,

4 لقد ورث الضّلالة عن أبیه ابی حین بارزه الرّسول‌

قوله تعالی: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ... محمد (ص) هر چند ستوده و گزیده از میان همه مردمان است، و نواخته خدای جهانیانست، قطب جهان و چراغ زمین و آسمان است. صدر و بدر عالم، مقتدای خلق، مهتر کائنات، و خاتم پیغامبرانست، با این همه بشر است، مرگ بر وی روا، و فنا در وی روان، چندی که بودند در جهان، ازین پیغامبران همه رفتند. نه حق ناپیدا شد نه اللَّه را زیان. ,

حق از همه باز مانده و اللَّه بکمال عزّ خویش نگه دارنده. ,

از روی اشارت خطاب با اهل تحقیق میرود که کمال عزّت ما مستغنی است از لم یکن ثم کان. خداوندی ما را از نبود بسی بود پیوندی در نیاید. وحدانیت ما را موجدی در می‌نباید. هستی ما را مقوّی درنباید. کبریاء ما را عزّت ما شناسد، عزّت ما را احدیّت ما داند. ,

4 و لوجهها من وجهها قمر و لعینها من عینها کحل‌

قوله تعالی: سَنُلْقِی آری می‌درافکنیم، فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا در دلهای ناگرویدگان، الرُّعْبَ بیم و ترس، بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ بآنچه انباز گرفتند با خدای، ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً چیزی که اللَّه آن را از آسمان حجّتی نفرستاد، وَ مَأْواهُمُ النَّارُ و بازگشتگاه ایشان فردا آتش است، وَ بِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمِینَ (۱۵۱) و آن بد بودن گاهی است کافران را. ,

وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ راست گفت خدای با شما، و راست کرد وعده خویش که داده بود، إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ آن گه که شما ایشان را میکشتید بخواست وی، حَتَّی إِذا فَشِلْتُمْ تا آن گه که بد دل شدید، وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ و با یکدیگر مخالف شدید و بر آویختید، وَ عَصَیْتُمْ و در رسول من نافرمان شدید و سرکشیدید، مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ پس آنکه با شما نمود اللَّه آنچه دوست میداشتید، مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا کس هست از شما که این جهان می‌خواهد، وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ. و کس هست از شما که آن جهان می‌خواهد، ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ پس شما را از کافران برگردانید، لِیَبْتَلِیَکُمْ تا شما را بیازماید (بآن محنت که افتاد)، وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ و درگذاشت از شما آنچه کردید. وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ (۱۵۲) و اللَّه با فضل است بر مؤمنان. ,

إِذْ تُصْعِدُونَ که بالا میگرفتید، وَ لا تَلْوُونَ عَلی‌ أَحَدٍ و باز ننگرستید با کس، وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ و پیغامبر شما را میخواند، فِی أُخْراکُمْ از پس شما، فَأَثابَکُمْ شما را اللَّه پاداش داد (بآن نافرمانی که کرده بودید و دنیا که جسته بودید) غَمًّا بِغَمٍّ غمی در غمی پیوسته، لِکَیْلا تَحْزَنُوا تا مگر باز اندوهگن نبید، عَلی‌ ما فاتَکُمْ بر آنچه از شما درگذرد از دنیا، وَ لا ما أَصابَکُمْ و نه بر آنچه بشما رسد از رنج، وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (۱۵۳) و اللَّه آگاه است بآنچه میکنید. ,

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ پس فرو فرستاد بشما، مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ از پس آن غم، أَمَنَةً ایمنیی از دشمن، نُعاساً خوابی و آرامی، یَغْشی‌ طائِفَةً مِنْکُمْ که در گروهی از شما می‌پیچید آن خواب، وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ و گروهی بتیمار آورد ایشان را خستگیها در تنهای ایشان، یَظُنُّونَ بِاللَّهِ ظنها میبردند بخدای، غَیْرَ الْحَقِّ ظنهای ناسزا، ظَنَّ الْجاهِلِیَّةِ ظنهای کافروار یَقُولُونَ (در خویشتن می‌اندیشیدند) و با خود میگفتند: «هل لنا من الامر من شی‌ء» از کار بما هیچ چیز هست؟ قُلْ جواب ده رسول من: إِنَّ الْأَمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ کار همی خدای راست، یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ در دلهای خویش چیزی نهان می‌دارند، ما لا یُبْدُونَ لَکَ چیزی که آن پیدا نمی‌کنند ترا بزبان، یَقُولُونَ میگویند: لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‌ءٌ اگر ما را از کار چیزی بودی، ما قُتِلْنا هاهُنا ما را ایدر بنکشتندی، قُلْ پیغامبر من بگوی، لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ اگر شما در خانهای خویش بودید، لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ بیرون آمدندی آنان که بر ایشان مرگ نبشته‌اند، و هنگام آمده إِلی‌ مَضاجِعِهِمْ بر افتادن گاههای ایشان، وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ و تا بیازماید و بر رسد اللَّه، ما فِی صُدُورِکُمْ بآنچه در دلهای شماست، وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ و تا پاک‌کند و شبهت ببرد از آنچه در دلهای شما است، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۵۴) و اللَّه دانا است بآنچه در دلهای شما است. ,

قوله تعالی: سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ... الآیة مفسران گفتند: که سبب نزول این آیت آن بود که روز احد بعد از آن وقعه که افتاد، کافران قریش سوی مکه بازگشتند براه در با یکدیگر گفتند: بد کردیم که لختی از ایشان زنده بگذاشتیم و همه را نکشتیم! اکنون باز گردید تا رویم و بیخ ایشان بر آریم! و یکی را از ایشان بر بسیط زمین نگذاریم. تا درین بودند، ربّ العالمین ترسی و بیمی در دل ایشان افکند، تا از آن همت بگشتند، و آن عزم فسخ کردند. ,

اللَّه بر مسلمانان منت نهاد، بآن ترس که در دل ایشان افکند و گفت: وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ. ,

قراءت شامی و علی و یعقوب الرُّعْبَ بضمّ عین است، باقی بسکون عین خوانند، دو لغت‌اند هر دو بمعنی خوف. ,

بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً معنی سلطان «حجّت» است، و در قرآن سلطان باین معنی فراوان است. یعنی: کافران را بآن بت پرستیدن هیچ حجّت نیست، و خدای ایشان را از آسمان بآن شرک هیچ کتابی نفرستاد، تا ایشان را در آن‌ حجّتی بودی و عذری، لا جرم مآل و مرجع ایشان آتش دوزخ است. ,

قوله تعالی: سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ... جلیل است و جبّار خدای کردگار نام‌دار، رهی‌دار، که از کار رهی آگاه است، و رهی را پشت و پناه است. خود دارنده، و خود سازنده، که خود کردگار و خود پادشاه است، و همه عالم او را سپاه است. سپاهش نه چون سپاه خلقان، که ملکش نه چون ملک ایشان. ,

چون ملک او ملک نه، چون سپاه او کس را سپاه نه. سپاه مخلوق را اسپ و سلاح باید، آلت و زینت باید، فرهیب و حیلت باید. سپاه حق بی‌نیاز از فرهیب و حیلت، کمر بسته بر درگاه عزّت، تا خود چه آید از فرمان و حکمت. سپاه او یکی پشه عاجز گماشته بر نمرود گربز، اینت گردن‌کش کزو قوی‌تر نه! و آنت پشّه کزو ضعیف‌تر نه! بنگر که با وی چه کرد و چون گشت؟! سپاه دیگر لشکر ابابیل فرستاده باصحاب فیل، لشکری چنان ضعیف بقومی چنان عظیم! بنگر تا چون دمار از ایشان برآورد، و روز ایشان بسر آورد؟! سپاه دیگر باد عقیم فرو گشاده بر عادیان عمالقه و جبابره آن زمان، ایشان را چنان کرد که کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ، فَهَلْ تَری‌ لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ؟ سپاه دیگر رعب است بر دل کافران از هیبت محمد (ص) خاتم پیغامبران، هنوز بدو نارسیده، یک ماهه راه میان شان مانده، و از ترس و بیم جانشان بر لب رسیده! ازین جا گفت مصطفی (ص): «نصرت بالرّعب مسیرة شهر». ,

و رب العالمین این منشور درگاه رسالت را از قرآن مجید توقیع بر زده که: سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ. ,

و از آثار هیبت محمد (ص) بر دل کافران و امارات فزع در دل بیگانگان، یکی قصه بو جهل است با آن مرد ثقفی که شتران داشت و بوی فروخت، و قصه‌آنست که: علی (ع) و ابن عباس (رض) گفتند: شبی جبرئیل امین (ع) ندا در عالم داد که: «معاشر الناس ما قعودکم و قد بعث اللَّه عزّ و جلّ الیکم نبیّا من ولد لوی بن غالب، یقال له محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف. ,

آثار رشیدالدین میبدی

10 اثر از ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ۳- سورة آل عمران- مدنیة در کشف الاسرار و عدة الابرار رشیدالدین میبدی شعر مورد نظر پیدا کنید.