1 بگشای چو گل به وعده راست دهن ور نه ز تو چون لاله کنم پیراهن
2 دعوی دلست با توام بند مزن وآنک در حکم عشق و اینک تو و من
1 روزم تیره ست از آن رخ مهوش تو عیشم تلخست از آن لبان خوش تو
2 هستم صنما تا بشدم از کش تو دلخسته تر از گوهر گوهر کش تو
1 آنی که زمان زمان مرا عشق تو بوست بی روی نکوی تو نکویی نه نکوست
2 در عشرت و در نشاط امروز ای دوست بیرون آیی همی چو بادام از پوست
1 وصلش شادیست وز پسش زود غم است آزرده ز من شادی و خشنود غم است
2 ای آفت دل ز آتش دل دود غم است مایه است هوای تو بر او سود غم است
1 همچون قلمم ز بیخ کندی به ستم کردیم نوان و لاغر و زرد و دژم
2 وانگاه فرو بردیم ای شهره صنم در آب سیاه و گل تیره چو قلم
1 شاها ملکا جهان به فرمان تو باد ملک تو شکفته باغ و بستان تو باد
2 شمشیر تو در دست تو برهان تو باد رحمت همه بر دل و تن و جان تو باد
1 سلطان ملک اقبال عنان داد به تو درهای نشاط شاه بگشاد به تو
2 گشته ست زمانه نیک دلشاد به تو تا حشر زمانه همچنین باد به تو
1 خامش نشود همی ز غلغل بلبل بشنو که خوش آیدت ز بلبل غلغل
2 ای دو لب تو گل و دو رخسار تو گل مل ده بر گل که خوش بود بر گل مل
1 چون دانش بود مهربان دایه من از فخر و شرف زد همه پیرایه من
2 از مایه من بلند شد پایه من من دریا ام کم نشود مایه من
1 مسعود که بود سعد سلمان پدرش اندر سمجی است چون سنگ درش
2 در حبس بیفزود بر آتش خطرش عودی است که پیدا شد از آتش هنرش